filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

اسرار نماز جلسه یکم

اسرار نماز جلسه 1

طهارت از لحاظ فقهی:
1. وضو 2. تیمم3.غسل

غرض از نماز، تطهیر روح است. به این معنا که فرمود « اقم الصلاه لذکری » یعنی نماز را برای ذکر من برپا دار.

انسان به دو حالت در مقابل خداوند است: 1. ذکر 2. غفلت

ذکر : به یاد خدا بودن. انسان حواسش پیش خدا باشد. البته این ذکر با ورد فرق دارد.

از لحاظ عرفا 2 مطلب هست : 1. ذکر 2. وِرد

ورد : ذکر زبانی را می گویند که سالک تحت دستور یک استاد،باید اوراد خاصی را داشته باشد. چیزهایی که استاد مناسب حال سالک تشخیص می دهد و مناسب حال او ، آنها را تجویز می کند. مثل ذکر یونسیه که انسان سر به سجده بگذارد و بگوید « لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ » با یک سری دستورات خاصی که به آنها ورد می گویند و زبانی است.

اما ذکر ، قلبی است. یعنی انسان در قلب خود به یاد خدا باشد، خدا از قلب انسان دور نشود.

برای انسان لازم است که همواره در ذکر باشد. ذکر یعنی یادآوری . یکی از اسامی قرآن “ذکر” است. یعنی انسان را به یاد حقایق الهی می اندازد.ذکر یعنی به یاد خدا بودن و مشغول دنیا نشدن. حتی اگر مشغول کار دنیایی است، یاد خدا در قلب او باشد.

اگر انسان بتواند این ذکر را همیشه در خود داشته باشد یک تطهیر روحانی است. یک طهارت است.  اما غفلت یک نجاست است. غفلت ها نجاست روحانی است. چون نجاست فرق می کند، چند نوع نجاسات داریم :
1. فقهی : خون – بول و امثال اینها
2.اخلاقی: بخل – کبر- حسد و امثال اینها
3. روحانی: غفلت از یاد خدا

ما چگونه می توانیم روح خود را از این نجاسات تطهیر کنیم؟
فرمود « اقم الصلاه الذکری ». با نماز خود را تطهیر کنید، در خود ذکر ایجاد کنید. یعنی یاد خدا را در وجود خود ایجاد کنید. لذا نماز از مطهرات است. همین طور که از لحاظ نجاسات ظاهری در رساله ها می نویسند که اگر کسی دستش به خون آغشته شد، باید آب بکشد تا خون نجس از دستش پاک شود؛ از لحاظ عرفانی اگر انسان غفلت عارضش شد، باید نماز بخواند تا این نجاست پا شود. اینجا سر این مسئله را دریابید که چرا نماز در روز تکرار شده. یعنی گفته اند 5بار تکرارش کن. برای چیست؟ برای این که غفلت ها از بین رود. یعنی ما شب که صبح که از خواب بیدار می شویم، شب خواب بودیم. خود خواب شب غفلتی در انسان ایجاد می کند از یاد خدا، لذا روح نجس می شود. وقتی ما از خواب بیدار می شویم ، برای این که این نجاست از میان رود و روح ما تطهیر شود، باید نماز بخوانیم. لذا این نماز ، مطهر نجاست خواب است.
همین طور وقتی صبح نماز را خواندیم، بیرون می آییم ، کسب و کار میکنیم ، بالاخره غفلت می کنیم و این غفلتها باز نجاست روحانی می آورد. ظهر باید نماز بخوانیم که مطهر است. یعنی غفلتهایی که در طول روز بر ما عارض شده را پاک می کند. باز همین طور برای نماز عصر ، مغرب، عشا .

علت این که انسان باید 5بار در طول روز نماز بخواند این است که این یک آب و شست و شویی باشد از این نجاست غفلتها. همین طور که اگر الان روز است و خورشید در حال تابیدن است و شما پرده ها را بکشید، اینجا تاریک می شود. روح انسان نیز اینگونه است.مادامی که نور خداوند در قلب انسان تابیده است، این روشن و نورانی است اما اگر از یاد خدا غافل شدیم، مثل این است که پرده های حجاب کشیده شود و وجود انسان تاریک می شود. وقتی تاریک شد، باید دوباره نماز بخوانی. این نماز خواندن باعث می شود توجهی به خداوند کنیم. در اثر این توجه به خدا دوباره نورانیتی در ما ایجاد می شود.
غفلت یعنی پشت به خدا کردن. پرده های حجاب را بر روی روح کشیدن.در نتیجه وجود انسان آلوده می شود.

البته معمولا با نافله نماز. نافله نواقص نماز را کامل می کند.

شما می توانید آیه « اقم الصلاه لذکری » را این گونه ترجمه کنید که نماز را به پا دارید برای شستشوی از نجاست غفلت.

برای این که این نماز ، تطهیر و طهارت خود را به نحو کامل تر و جامع تری به وجود بیاورد، نیاز به طهارت دیگری نیز دارد.  یک طهارتی که از باب مقدمه است . یک بحثی است در علم اصول که میگویند: “خود واجبات دارای مقدمه هستند. ” هر هر عمل واجب مقدماتی دارد. مثلا کسی که به حج می رود، مقدمه حج، احرام است. باید به میقات رود و در انجا احرام ببندد. کسی که می خواهد نماز بخواند، باید وضو بگیرد. 
گفتیم که خود نماز تطهیر است، نور است، تحلیه یعنی زینت است. هر تحلیه ای ، بعد از تخلیه است. یعنی باید قبلا یک تخلیه ای در انسان ایحاد شود. تخلیه از موانع و آلودگی های جسمانی. مثلا اگر اینجا جشنی هست، ابتدا باید آلودگی ها را تخلیه کنید و بعد اینجا را آذین ببندید. هم آلودگی های جسمی و هم آلودگی های روحی باید از بین برود تا بعد انسان نماز بخواند و در اثر نماز ذکر خدا و تحلیه و زیور و زیبایی در وجود انسان بتواند استوار شود.

تخلیه در اثر وضو است.  منتهی وضو 2 جنبه دارد:
1. ظاهری:
شستن دست و صورت و اینها. ظاهر وضو بدن را از موانع تخلیه می کند.
2. باطنی :
تخلیه باطنی است . یعنی آلودگی های روح انسان را تا حد زیادی از بین می برد. و نماز که خوانده می شود کاملا از بین می برد.

روایت از امام باقر (ع):
” نماز مثل یک چشمه آبی است که انسان روزی 5بار خود را در این جشمه می شوید. ” سر فرمایش امام در این است که ما در نماز خود را از آلودگی غفلت دور میکنیم.

در اینجا باید یک سری مسائل از لحاظ فلسفی حل شود. یک سری روایاتی هست که آقا شیخ عباس هم زیاد در مفاتیح نوشتند که : ” اگر کسی وضو بگیرد ، خداوند ملائکه ای را خلق می کند که تا روز قیامت برای او استغفار کنند. ” در خواص سوره های قرآن نیز زیاد این روایات را نوشته اند. در مورد وضو هم چنین روایاتی هست. که مثلا حضرت علی(ع) موقعی که آب به صورت می زدند دعایی خواندند، مسح دست راست کشیدن، دعای دیگر و همین طور. سر این مسئله را می خواهم از لحاظ علمی بگیم که بحث ما در رابطه با اسرار نماز هست که یعنی چی ملائکی خلق می شوند از وضو یا سوره قرآنی که خوانده می شود؟ اینجا ناچار به توضیح دو نکته فلسفی هستیم: حرکت جوری – جسمانیت الحدوث بودن نفس.

حرکت جوهری:
موجودات در باطن وجود خود در حرکت هستند. ثابت نیستند. یعنی خداوند مرتب وجود افاضه می کند. این طور نیست که خداوند بیکار جایی نشسته باشد. این عالم آفرینش مانند ظرف آبی است که آب روی آن می آید، وجود روی وجود می آید تا پر شود. وجود شما نیز همانگونه است. یعنی از اول جلسه تا به الان هی وجود روی وجود آمده. موجودات مانند ظرف هایی هستند که مرتب از خداوند به آنها وجودهایی افاضه می شود.
جوهر یعنی حقیقت وجود یک موجود. باطن یک موجود. مرتب به باطن موجودات وجود افاضه می شود. مثل کوزه آبی که زیر شیر آب در حال پر شدن است، که ظاهر آن ثابت است اما در باطن در  حال پر شدن است . لذا شما اونی نیستید که ابتدای جلسه این جا نشستید. هی اضافه شدید، اضافه شدید. قرآن می فرماید «  وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَىٰ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ / 37 انفال » یعنی خداوند را بر روی خبیث قرار می دهد. فرقی نمی کند وجود نورانی یا ظلمانی. انسانهایی که سعید هستند نور علی نور اضافه می شود ، او متراکم می شود و به بهشت می رود. وجود ظلمانی هم روی وجود ظلمانی اضافه می شود تا به جهنم میرود.

جسمانیت الحدوث بودن نفس :
مشائیون :
 وقتی نطفه در رحم قرار می گیرد و رشد می کند، در ماه چهارم روحی می آید و به موجودی که در ماه چهارم هست، ضمیمه می شود. مثل اینکه شکر را به اب بریزی. اعتقادشان این بود که خداوند ارواح را خلق کرده و صف کشیده منتظرند. وقتی نطفه وارد رحم می شود و رشد میکند تا ماه چهارم که حالت انسانی می گیرد، روح به او ضمیمه می شود. خود شیخ الرئیس هم قصیده ای مفصل دارد و میگوید: سیمرغی امد در وجود تو لانه گرفت.
متعالیه :
مرحوم صدرالمتالهین گفت این طور نیست. وقتی نطفه در رحم قرار می گیرد ، در آیه « خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً / مومنون » یعنی چی؟ یعنی افاضه وجود. یعنی وجود بخشی. این که می فرماید ” خلق کردیم نطفه را علقه ” یعنی ما وجودی به این نطفه افاضه کردیم – حرکت جوهری یادتان نرود – اینجا وقتی نطفه در رحم قرار می گیرد، وجودی از خداوند می آید و به این نطفه تعلق می گیرد، نطفه تبدیل می شود به علقه.  یعنی وجود جدید که آمد، مثل آب نیست. مثلا اگر شما یک قطره آب در این لیوان بریزید، قطره دوم همان آب است. یعنی ماهیت اب عوض نمیشود. اما وجود این طور نیست. اگر وجودی روی وجود جدید آمد اصلا او را عوض می کند. بذر را نگاه کنید. وقتی در خاک می اندازید و وجود جدید می آید، می شود درخت. بذر خیلی فرق می کند. این هم همان است. وقتی نطفه وارد رحم می شود و وجود جدید به آن افاضه میشود، این نطفه چیز دیگری می شود و می شود علقه و بعد می شود « فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً » یعنی وجود جدیدی به علقه افاضه می کنیم و می شود مضغه یعنی آن خون بسته تبدیل می شود به یک گوشت. ببینید گوشت و خون اصلا فرق می کنند با هم. بعد « فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا » بعد آن را استخوان می کنیم. باز ببینید استخوان با گوشت خیلی فرق دارد. همان حرکت جوهری است که وجود هی روی هم دیگر می ایند. با آمدن هر وجود او اصلا چیز دیگری می شود. اول نطفه بود، بعد علقه بعد می شود مضغه و هی وجود روی وجود آمد و بعد در یک مرحله ای میرسد که می فرماید « ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ » بعد همان موجودی که گوشت بود و استخوان هم پیدا کرد، و پوست هم پیدا کرد ، یعنی هی با افاضه وجودات جدید ، روی هم انباشته شدن وجودات جدید، خلقت های جدیدی پیدا کرد. در یک مرحله این قابلیت پیدا می کند که در یک بعد دیگر غیرمادی که بعد روحانییست ، رشد کند و تبدیل به روح شود. خود همین جسم تبدیل شود به روح. یعنی تا به اینجا در طول4 ماه در3  بعد طول و عرض و ارتفاع هی داشت حرکت می کرد و بر وسعتش اضافه می شد. اول بود نطفه بعد شد علقه بعد شد مضغه بعد استخوان بعد پوست کشیده شد. « ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ » این “هُ” را دقت بفرمایید. یعنی همان را ، همان را خلقت دیگری دادیم. تا به حال گوشت بود و الان می شود انسان. این می شود جسمانیت الحدوث بودن نفس یا روح. یعنی روح از بطن این جسم متولد میشود. یعنی مادر این روح، جسم است. درست که بعدا مادر توغی بر جسم پیدا میکند، بعدا بر جسم غلبه پیدا میکند و جسم را تحت کنترل خود می گیرد.روح از جسم زاییده می شود. این میشود “جسمانیت الحدوث” بودن نفس.

موجودات از عالم ملکوت نازل می شوند. از عالم عقل اول نازل می شود به عالم نفس کل. از آنجا می آید و تبدیل به ماده می شود.باز از ماده عروج پیدا میکند و تبدیل به روح می شود و هی بالا میرود. بحث سنگین و لطیفی است که خیلی نتایج می توان از آن گرفت.

در بحث جسمانیت الحدوث گفتیم که روح از بطن جسم ظهور پیدا میکند.جناب مولوی تمثیلی دارند که : مثل این می ماند که یک مرغ خانگی ، چند تخم گذاشته. تخم مرغ آبی ای را زیر او بگذارند. جوجه ها بزرگ می شوند و این مرغ با جوجه هایش لب دریا راه می رود . در همین حین جوجه مرغابی در آب می رود. مرغ نگران است و به او می گوید بیا. اما مرغ آبی می گویند من رفتم و راهم را جدا میکنم. همون طور که مرغ آبی را مرغ پرورش داد اما راهش را عوض کرد، روح هم این گونه است. ابتدا ماده آن را پرورش می دهد اما بعد راهش را عوض میکند، آسمانی می شود. هرچه جسم میگوید بیا تو بچه منی، او می گوید نه من میخواهم به آسمان بروم. و راهم را از تو جدا کردم.

این مسئله را که فلاسفه مطرح کردند که : “روح از درون جسم آدمی در ماه چهارم که نطفه در رحم مادر هست “

در بحث حرکت جوهری که گفتیم وجود بر وجود اضافه می شود، خاصیت اضافه شدن وجود این است که  هرچه وجود بر روی یک موجود اضافه میشود، لطیف تر می شود. این از خواص حرکت جوهری است که فلاسفه این رو تذکر نداند. هرچه وجود افاضه می شود و اضافه می شود بر یک موجود، لطیف تر می شود. یعنی اولین وجودی که بر موجود افاضه می شود خیلی پست است مثلا نطفه است. قرآن که میخواهد انسان را متوجه پستی اش کند میگوید : حواست باشد که از نطفه خلق شدی. وقتی وجودی بر این نطفه اضافه می شود، و به مرحله علقه در می آید، بهتر می شود و همین طور تا گوشت می شود و از آنجا یک پله بالاتر می رود که می گوید « ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ » وجودی که در این جا افاضه میشود خیلی لطیف می شود که ما به آن “روح” می گوییم. لذا تا آنجا که وجود لطیف روح از بطن این جسم،سر در می آورد.  این بحث را فلاسفه در مسئله انسان مطرح کردند ، ما این مسئله را در مرتبه اعمال عرض میکنیم . ( مسئله ای که کسی متذکر آن نشده )

در مسئله اعمال هم چنین است که وقتی شما یک عمل انجام می دهی، مثلا وقتی وضو می گیری، با نیت ، با “قربه الی الله ” و با توجه به خدا وضو میگیری، درست است که این وضو آب ریختن به صورت هست اما خود این آب ریختن وقتی با نیت قربت هست، از بطن این عمل، یک روح متولد می شود. همین طور که از بطن جسم در ماه چهارم یک روح متولد شد، روح انسانی ، از بطن این عمل هم یک روح متولد می شود. شریعت به آن روح “ملک” می گوید، یک موجود روحانی، یک موجود ملکوتی از بطن این عمل.  همان طور که آن نطفه 4 ماه طول کشید تحت شرایط مختلف، در آخر تبدیل به روح شد، در ضمن اعمالی که انجام می دهیم ، این رفته رفته به جایی میرسد که در سایه وجودات جدید از اعمال پشت سر هم، در اخر یک وجود لطیف و ظریف و ملکوتی به نام “ملک / روح” متولد می شود.

این که خداوند فرومده ملائکی را خلق می کند : وقتی صورت می شوری ، یک ملک. دست راست میشوری، یک ملک و همین طور تا آخر وضو. این ملائک از بطن اعمال خودمان متولد می شوند. با توجه به حرکت جوهری و جسمانیت الحدوث بودن نفس. با توجه به این دو مسئه حل کنید این روایات را.

مکانیسم تبدیل ماده به ملکوت خیلی عجیب است. دو مسئله خیلی عجیب است.دیگری مکانیسم تبدیل ملکوت به ماده است که چطور وجود از خدا به عقل اول می اید ؛ عقل اول راند بر عقل دوم ، از عقل اول به نفس کل می آید و مقام جبرئیلی ، از مقام جبرئیلی می آید و همین طور تبدیل می شود به ماده. چگونه ملکوت به ماده تبدیل می شود؟ و بعدا ماده چگونه در سایه حرکت جوهری تبدیل می شود به ملکوت؟ اینها خیلی حرف است. اسرار است که در فلسفه اسلامی بحث آن  شده. حل هم شده.
بحث تبدیل ماده به انرژی و انرژی به ماده در علم فیزیک بحث سنگینی است. چگونه وقتی روحِ ملکوتی از خدا دور می شود به جایی می شود که جرم پیدا میکند، وزن پیدا میکند؟ بعدا دوباره همین ماده در سیر عروجیش ، با اضافه شدن  وجود بر وجود در یک جا تبدیل به ملکوت می شود.

آن ملکی از بطن وضو به وجود می آید دارای عقل و شعور است. مثل خود ما که وقتی روح از بطن آن موجود در ماه چهارم متولد می شود، یک موجود هوشمند است. یک موجود دارای عقل و شعور است. موجودی که از بطن اعمال وضو هم به وجود می اید دارای عقل و شعور و فهم است. می فهمد که از اعمال این انسان متولد شده است. بنابراین این انسان را دوست دارد چون از او متولد شده است و مادرش است و برای او دعا میکند. دعا میکند که او من را پرورش داد، من از بطن اعمال او متولد شده ام. هر انسانی برای مادر خود دعا می کند. در موقع خواندن قرآن ،هر لفظی که میخوانیم ، وجود جدیدی است که از خداوند بر ما افاضه شده است. در اثر انباشته شدن این الفاظ و این موجودات بر روی همدیگر، یک مرتبه یک موجود ملکوتی از بطن اینها تولد پیدا می کند.

البته این جا نکته ای هست. ملائکه ای که در اینجا به وجود می آیند با هم متفاوت هستند. برخی علمی و برخی عملی هستند. یعنی افرادی که در علوم الهی قوی هستند، ملائکه ای که به وجود می ایند هم سنخ خودش هستند، یعنی آن ملائکه در مسائل علمی خیلی قدرت پیدا میکنند و الهاماتی به این انسان میکنند. آنها با عالم ملکوت خیلی در اتصال هستند. از عالم ملکوت و جبرئیلی می گیرند و به این آدم الهام میکنند. لذا می گویند با وضو باشد. انسانی که با وضو باشد، بیشتر در معرض الهامات الهی است. به خاطر همان ملائکه ای که از بطن وضو ساخته شده اند و چون آنها ملک هستند و موجود ملکوتی هستند با عالم ملکوت اتصال قوی تری دارند. لذا اینها واسطه ای در اتصال می شوند با مقام جبرئیلی. و از آنجا انسان الهامات بیشتری میگیرند.
برخی دیگر انسانهای عمل هستند یعنی انسانهای پارسا و متقی و پرهیزگاری هستند. اهل نماز و روزه و کارهای خیر هستند.ملائکه ای که از اعمال آنها به وجود می آید در جهت عمل خیلی قوی است. اینها را به عمل وا می دارد وتوفیق بیشتری برای عمل دارند. آیا این ملائکه برای ابد همراه ما هستند ؟
هستند منتهی برای همیشه ان خاصیت نورانی و الهام بخش خودشان را ندارند. چرا؟ در وضو در مسئله فقهی می گویند یک سری چیزها ناقض وضو هستند یعنی وضو را به هم می زنند. مثل خوابیدن و بول. یک سری نواقض دیگری هم برای وضو گفته شده که فقها انها را نگفته اند. مثل چی؟ روایتی در وسائل الشیعه در باب نواقض وضو آمده :اگر کسی شعر باطل بخواند، یا اگر کسی ظلم کند به کسی ، یا کسی دروغ بگوید ، آیا اینها وضو را باطل میکنند؟ فرمودند: بله. اینها وضو را باطل میکنند.در حالی که فقها اینها را مبتلائات وضو نگفته اما امیرالمونین این طور فرمودند.چرا؟  این جور روایت ناظر به باطن هستند. گفتیم وضو ظاهری دارد و باطنی. آنهایی که فقها گفته اند ناظر بر ظاهر وضو است. اما اینها ناظر بر باطن هستند. مثلا اگر کسی دروغ بگوید آن ملائک خاصیت خود را از دست میدهند. هستند اماسیاه هستند و به گوشه ای میروند و  بعد که انسان در ان دنیا وارد شود، یک سری موجودات سیاهی را در اطراف خود می بیند و می گویند: ما همان ملائکی هستیم که از وضو تو ساخته شده یم، دروغ گفتی و ما این طور شدیم. ظلم کردی و این طور شدیم.
اصل وجود انها ثابت است اما نورانیت آنها ثابت است. این است که در روایات هست که « نگه داشتن عمل از اصل عمل سخت تر است. » لذا این کار هرکسی نیست.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

8 پاسخ به “اسرار نماز جلسه یکم”

  1. علی گفت:

    الله اکبر
    الله اکبر
    واقعاکه با شنیدن این سخنان
    تازه به میزان نادان و جاهل بودن هم خودم،و هم اطرافیانم نسبت به خدا و نماز و اصلالت اعمال پی بردم.

  2. مهدی گفت:

    بابت بطلان وضو ایا باد معده و ضو را باطنا باطل میکند

    • atefeh dolatkhah گفت:

      باسلام و احترام لطفا با آی دی تلگرام moravejtohid ارتباط برقرار کنید تا شما را راهنمایی کنیم.

  3. مهدی گفت:

    ایا این ملاعکه ای که با وضو به وجود میایند هز حالات درونی دونفر به خود خبر میدهن.ایا دیدن معصومین به خاطر وجود ایشان هست
    ملاعکه

    • atefeh dolatkhah گفت:

      باسلام و احترام لطفا با آی دی تلگرام moravejtohid ارتباط برقرار کنید تا شما را راهنمایی کنیم.

  4. محمد گفت:

    خیلی عالی و فوق العاده ..‌ واقعا استاد انسان و زیرو رو میکنن …
    واقعا چرا ایشون خلع لباس شده یه نفر یه دلیل درست و حسابی به آدم نمیگه … اگه به خاطر تایید رقص سما باشه خب ایشون یه کار حرام رو تایید میکنن چطور میشه معارف رو از ایشون یاد گرفت .. البته در کنار دلایل دیگه ای که گفته میشه …. لطفا و لطفا انقد کتمان نکنین آقا ما شیفته استادیم میخواییم با خیال راحت دل و فکر بدیم به ایشون

  5. محمد سیفی گفت:

    به ذره گر نظر لطف بوتراب کند…. به آسمان رود کار آفتاب کند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طهارت از لحاظ فقهی:
1. وضو 2. تیمم3.غسل

غرض از نماز، تطهیر روح است. به این معنا که فرمود « اقم الصلاه لذکری » یعنی نماز را برای ذکر من برپا دار.

انسان به دو حالت در مقابل خداوند است: 1. ذکر 2. غفلت

ذکر : به یاد خدا بودن. انسان حواسش پیش خدا باشد. البته این ذکر با ورد فرق دارد.

از لحاظ عرفا 2 مطلب هست : 1. ذکر 2. وِرد

ورد : ذکر زبانی را می گویند که سالک تحت دستور یک استاد،باید اوراد خاصی را داشته باشد. چیزهایی که استاد مناسب حال سالک تشخیص می دهد و مناسب حال او ، آنها را تجویز می کند. مثل ذکر یونسیه که انسان سر به سجده بگذارد و بگوید « لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ » با یک سری دستورات خاصی که به آنها ورد می گویند و زبانی است.

اما ذکر ، قلبی است. یعنی انسان در قلب خود به یاد خدا باشد، خدا از قلب انسان دور نشود.

برای انسان لازم است که همواره در ذکر باشد. ذکر یعنی یادآوری . یکی از اسامی قرآن “ذکر” است. یعنی انسان را به یاد حقایق الهی می اندازد.ذکر یعنی به یاد خدا بودن و مشغول دنیا نشدن. حتی اگر مشغول کار دنیایی است، یاد خدا در قلب او باشد.

اگر انسان بتواند این ذکر را همیشه در خود داشته باشد یک تطهیر روحانی است. یک طهارت است.  اما غفلت یک نجاست است. غفلت ها نجاست روحانی است. چون نجاست فرق می کند، چند نوع نجاسات داریم :
1. فقهی : خون – بول و امثال اینها
2.اخلاقی: بخل – کبر- حسد و امثال اینها
3. روحانی: غفلت از یاد خدا

ما چگونه می توانیم روح خود را از این نجاسات تطهیر کنیم؟
فرمود « اقم الصلاه الذکری ». با نماز خود را تطهیر کنید، در خود ذکر ایجاد کنید. یعنی یاد خدا را در وجود خود ایجاد کنید. لذا نماز از مطهرات است. همین طور که از لحاظ نجاسات ظاهری در رساله ها می نویسند که اگر کسی دستش به خون آغشته شد، باید آب بکشد تا خون نجس از دستش پاک شود؛ از لحاظ عرفانی اگر انسان غفلت عارضش شد، باید نماز بخواند تا این نجاست پا شود. اینجا سر این مسئله را دریابید که چرا نماز در روز تکرار شده. یعنی گفته اند 5بار تکرارش کن. برای چیست؟ برای این که غفلت ها از بین رود. یعنی ما شب که صبح که از خواب بیدار می شویم، شب خواب بودیم. خود خواب شب غفلتی در انسان ایجاد می کند از یاد خدا، لذا روح نجس می شود. وقتی ما از خواب بیدار می شویم ، برای این که این نجاست از میان رود و روح ما تطهیر شود، باید نماز بخوانیم. لذا این نماز ، مطهر نجاست خواب است.
همین طور وقتی صبح نماز را خواندیم، بیرون می آییم ، کسب و کار میکنیم ، بالاخره غفلت می کنیم و این غفلتها باز نجاست روحانی می آورد. ظهر باید نماز بخوانیم که مطهر است. یعنی غفلتهایی که در طول روز بر ما عارض شده را پاک می کند. باز همین طور برای نماز عصر ، مغرب، عشا .

علت این که انسان باید 5بار در طول روز نماز بخواند این است که این یک آب و شست و شویی باشد از این نجاست غفلتها. همین طور که اگر الان روز است و خورشید در حال تابیدن است و شما پرده ها را بکشید، اینجا تاریک می شود. روح انسان نیز اینگونه است.مادامی که نور خداوند در قلب انسان تابیده است، این روشن و نورانی است اما اگر از یاد خدا غافل شدیم، مثل این است که پرده های حجاب کشیده شود و وجود انسان تاریک می شود. وقتی تاریک شد، باید دوباره نماز بخوانی. این نماز خواندن باعث می شود توجهی به خداوند کنیم. در اثر این توجه به خدا دوباره نورانیتی در ما ایجاد می شود.
غفلت یعنی پشت به خدا کردن. پرده های حجاب را بر روی روح کشیدن.در نتیجه وجود انسان آلوده می شود.

البته معمولا با نافله نماز. نافله نواقص نماز را کامل می کند.

شما می توانید آیه « اقم الصلاه لذکری » را این گونه ترجمه کنید که نماز را به پا دارید برای شستشوی از نجاست غفلت.

برای این که این نماز ، تطهیر و طهارت خود را به نحو کامل تر و جامع تری به وجود بیاورد، نیاز به طهارت دیگری نیز دارد.  یک طهارتی که از باب مقدمه است . یک بحثی است در علم اصول که میگویند: “خود واجبات دارای مقدمه هستند. ” هر هر عمل واجب مقدماتی دارد. مثلا کسی که به حج می رود، مقدمه حج، احرام است. باید به میقات رود و در انجا احرام ببندد. کسی که می خواهد نماز بخواند، باید وضو بگیرد. 
گفتیم که خود نماز تطهیر است، نور است، تحلیه یعنی زینت است. هر تحلیه ای ، بعد از تخلیه است. یعنی باید قبلا یک تخلیه ای در انسان ایحاد شود. تخلیه از موانع و آلودگی های جسمانی. مثلا اگر اینجا جشنی هست، ابتدا باید آلودگی ها را تخلیه کنید و بعد اینجا را آذین ببندید. هم آلودگی های جسمی و هم آلودگی های روحی باید از بین برود تا بعد انسان نماز بخواند و در اثر نماز ذکر خدا و تحلیه و زیور و زیبایی در وجود انسان بتواند استوار شود.

تخلیه در اثر وضو است.  منتهی وضو 2 جنبه دارد:
1. ظاهری:
شستن دست و صورت و اینها. ظاهر وضو بدن را از موانع تخلیه می کند.
2. باطنی :
تخلیه باطنی است . یعنی آلودگی های روح انسان را تا حد زیادی از بین می برد. و نماز که خوانده می شود کاملا از بین می برد.

روایت از امام باقر (ع):
” نماز مثل یک چشمه آبی است که انسان روزی 5بار خود را در این جشمه می شوید. ” سر فرمایش امام در این است که ما در نماز خود را از آلودگی غفلت دور میکنیم.

در اینجا باید یک سری مسائل از لحاظ فلسفی حل شود. یک سری روایاتی هست که آقا شیخ عباس هم زیاد در مفاتیح نوشتند که : ” اگر کسی وضو بگیرد ، خداوند ملائکه ای را خلق می کند که تا روز قیامت برای او استغفار کنند. ” در خواص سوره های قرآن نیز زیاد این روایات را نوشته اند. در مورد وضو هم چنین روایاتی هست. که مثلا حضرت علی(ع) موقعی که آب به صورت می زدند دعایی خواندند، مسح دست راست کشیدن، دعای دیگر و همین طور. سر این مسئله را می خواهم از لحاظ علمی بگیم که بحث ما در رابطه با اسرار نماز هست که یعنی چی ملائکی خلق می شوند از وضو یا سوره قرآنی که خوانده می شود؟ اینجا ناچار به توضیح دو نکته فلسفی هستیم: حرکت جوری – جسمانیت الحدوث بودن نفس.

حرکت جوهری:
موجودات در باطن وجود خود در حرکت هستند. ثابت نیستند. یعنی خداوند مرتب وجود افاضه می کند. این طور نیست که خداوند بیکار جایی نشسته باشد. این عالم آفرینش مانند ظرف آبی است که آب روی آن می آید، وجود روی وجود می آید تا پر شود. وجود شما نیز همانگونه است. یعنی از اول جلسه تا به الان هی وجود روی وجود آمده. موجودات مانند ظرف هایی هستند که مرتب از خداوند به آنها وجودهایی افاضه می شود.
جوهر یعنی حقیقت وجود یک موجود. باطن یک موجود. مرتب به باطن موجودات وجود افاضه می شود. مثل کوزه آبی که زیر شیر آب در حال پر شدن است، که ظاهر آن ثابت است اما در باطن در  حال پر شدن است . لذا شما اونی نیستید که ابتدای جلسه این جا نشستید. هی اضافه شدید، اضافه شدید. قرآن می فرماید «  وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَىٰ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ / 37 انفال » یعنی خداوند را بر روی خبیث قرار می دهد. فرقی نمی کند وجود نورانی یا ظلمانی. انسانهایی که سعید هستند نور علی نور اضافه می شود ، او متراکم می شود و به بهشت می رود. وجود ظلمانی هم روی وجود ظلمانی اضافه می شود تا به جهنم میرود.

جسمانیت الحدوث بودن نفس :
مشائیون :
 وقتی نطفه در رحم قرار می گیرد و رشد می کند، در ماه چهارم روحی می آید و به موجودی که در ماه چهارم هست، ضمیمه می شود. مثل اینکه شکر را به اب بریزی. اعتقادشان این بود که خداوند ارواح را خلق کرده و صف کشیده منتظرند. وقتی نطفه وارد رحم می شود و رشد میکند تا ماه چهارم که حالت انسانی می گیرد، روح به او ضمیمه می شود. خود شیخ الرئیس هم قصیده ای مفصل دارد و میگوید: سیمرغی امد در وجود تو لانه گرفت.
متعالیه :
مرحوم صدرالمتالهین گفت این طور نیست. وقتی نطفه در رحم قرار می گیرد ، در آیه « خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً / مومنون » یعنی چی؟ یعنی افاضه وجود. یعنی وجود بخشی. این که می فرماید ” خلق کردیم نطفه را علقه ” یعنی ما وجودی به این نطفه افاضه کردیم – حرکت جوهری یادتان نرود – اینجا وقتی نطفه در رحم قرار می گیرد، وجودی از خداوند می آید و به این نطفه تعلق می گیرد، نطفه تبدیل می شود به علقه.  یعنی وجود جدید که آمد، مثل آب نیست. مثلا اگر شما یک قطره آب در این لیوان بریزید، قطره دوم همان آب است. یعنی ماهیت اب عوض نمیشود. اما وجود این طور نیست. اگر وجودی روی وجود جدید آمد اصلا او را عوض می کند. بذر را نگاه کنید. وقتی در خاک می اندازید و وجود جدید می آید، می شود درخت. بذر خیلی فرق می کند. این هم همان است. وقتی نطفه وارد رحم می شود و وجود جدید به آن افاضه میشود، این نطفه چیز دیگری می شود و می شود علقه و بعد می شود « فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً » یعنی وجود جدیدی به علقه افاضه می کنیم و می شود مضغه یعنی آن خون بسته تبدیل می شود به یک گوشت. ببینید گوشت و خون اصلا فرق می کنند با هم. بعد « فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا » بعد آن را استخوان می کنیم. باز ببینید استخوان با گوشت خیلی فرق دارد. همان حرکت جوهری است که وجود هی روی هم دیگر می ایند. با آمدن هر وجود او اصلا چیز دیگری می شود. اول نطفه بود، بعد علقه بعد می شود مضغه و هی وجود روی وجود آمد و بعد در یک مرحله ای میرسد که می فرماید « ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ » بعد همان موجودی که گوشت بود و استخوان هم پیدا کرد، و پوست هم پیدا کرد ، یعنی هی با افاضه وجودات جدید ، روی هم انباشته شدن وجودات جدید، خلقت های جدیدی پیدا کرد. در یک مرحله این قابلیت پیدا می کند که در یک بعد دیگر غیرمادی که بعد روحانییست ، رشد کند و تبدیل به روح شود. خود همین جسم تبدیل شود به روح. یعنی تا به اینجا در طول4 ماه در3  بعد طول و عرض و ارتفاع هی داشت حرکت می کرد و بر وسعتش اضافه می شد. اول بود نطفه بعد شد علقه بعد شد مضغه بعد استخوان بعد پوست کشیده شد. « ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ » این “هُ” را دقت بفرمایید. یعنی همان را ، همان را خلقت دیگری دادیم. تا به حال گوشت بود و الان می شود انسان. این می شود جسمانیت الحدوث بودن نفس یا روح. یعنی روح از بطن این جسم متولد میشود. یعنی مادر این روح، جسم است. درست که بعدا مادر توغی بر جسم پیدا میکند، بعدا بر جسم غلبه پیدا میکند و جسم را تحت کنترل خود می گیرد.روح از جسم زاییده می شود. این میشود “جسمانیت الحدوث” بودن نفس.

موجودات از عالم ملکوت نازل می شوند. از عالم عقل اول نازل می شود به عالم نفس کل. از آنجا می آید و تبدیل به ماده می شود.باز از ماده عروج پیدا میکند و تبدیل به روح می شود و هی بالا میرود. بحث سنگین و لطیفی است که خیلی نتایج می توان از آن گرفت.

در بحث جسمانیت الحدوث گفتیم که روح از بطن جسم ظهور پیدا میکند.جناب مولوی تمثیلی دارند که : مثل این می ماند که یک مرغ خانگی ، چند تخم گذاشته. تخم مرغ آبی ای را زیر او بگذارند. جوجه ها بزرگ می شوند و این مرغ با جوجه هایش لب دریا راه می رود . در همین حین جوجه مرغابی در آب می رود. مرغ نگران است و به او می گوید بیا. اما مرغ آبی می گویند من رفتم و راهم را جدا میکنم. همون طور که مرغ آبی را مرغ پرورش داد اما راهش را عوض کرد، روح هم این گونه است. ابتدا ماده آن را پرورش می دهد اما بعد راهش را عوض میکند، آسمانی می شود. هرچه جسم میگوید بیا تو بچه منی، او می گوید نه من میخواهم به آسمان بروم. و راهم را از تو جدا کردم.

این مسئله را که فلاسفه مطرح کردند که : “روح از درون جسم آدمی در ماه چهارم که نطفه در رحم مادر هست “

در بحث حرکت جوهری که گفتیم وجود بر وجود اضافه می شود، خاصیت اضافه شدن وجود این است که  هرچه وجود بر روی یک موجود اضافه میشود، لطیف تر می شود. این از خواص حرکت جوهری است که فلاسفه این رو تذکر نداند. هرچه وجود افاضه می شود و اضافه می شود بر یک موجود، لطیف تر می شود. یعنی اولین وجودی که بر موجود افاضه می شود خیلی پست است مثلا نطفه است. قرآن که میخواهد انسان را متوجه پستی اش کند میگوید : حواست باشد که از نطفه خلق شدی. وقتی وجودی بر این نطفه اضافه می شود، و به مرحله علقه در می آید، بهتر می شود و همین طور تا گوشت می شود و از آنجا یک پله بالاتر می رود که می گوید « ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ » وجودی که در این جا افاضه میشود خیلی لطیف می شود که ما به آن “روح” می گوییم. لذا تا آنجا که وجود لطیف روح از بطن این جسم،سر در می آورد.  این بحث را فلاسفه در مسئله انسان مطرح کردند ، ما این مسئله را در مرتبه اعمال عرض میکنیم . ( مسئله ای که کسی متذکر آن نشده )

در مسئله اعمال هم چنین است که وقتی شما یک عمل انجام می دهی، مثلا وقتی وضو می گیری، با نیت ، با “قربه الی الله ” و با توجه به خدا وضو میگیری، درست است که این وضو آب ریختن به صورت هست اما خود این آب ریختن وقتی با نیت قربت هست، از بطن این عمل، یک روح متولد می شود. همین طور که از بطن جسم در ماه چهارم یک روح متولد شد، روح انسانی ، از بطن این عمل هم یک روح متولد می شود. شریعت به آن روح “ملک” می گوید، یک موجود روحانی، یک موجود ملکوتی از بطن این عمل.  همان طور که آن نطفه 4 ماه طول کشید تحت شرایط مختلف، در آخر تبدیل به روح شد، در ضمن اعمالی که انجام می دهیم ، این رفته رفته به جایی میرسد که در سایه وجودات جدید از اعمال پشت سر هم، در اخر یک وجود لطیف و ظریف و ملکوتی به نام “ملک / روح” متولد می شود.

این که خداوند فرومده ملائکی را خلق می کند : وقتی صورت می شوری ، یک ملک. دست راست میشوری، یک ملک و همین طور تا آخر وضو. این ملائک از بطن اعمال خودمان متولد می شوند. با توجه به حرکت جوهری و جسمانیت الحدوث بودن نفس. با توجه به این دو مسئه حل کنید این روایات را.

مکانیسم تبدیل ماده به ملکوت خیلی عجیب است. دو مسئله خیلی عجیب است.دیگری مکانیسم تبدیل ملکوت به ماده است که چطور وجود از خدا به عقل اول می اید ؛ عقل اول راند بر عقل دوم ، از عقل اول به نفس کل می آید و مقام جبرئیلی ، از مقام جبرئیلی می آید و همین طور تبدیل می شود به ماده. چگونه ملکوت به ماده تبدیل می شود؟ و بعدا ماده چگونه در سایه حرکت جوهری تبدیل می شود به ملکوت؟ اینها خیلی حرف است. اسرار است که در فلسفه اسلامی بحث آن  شده. حل هم شده.
بحث تبدیل ماده به انرژی و انرژی به ماده در علم فیزیک بحث سنگینی است. چگونه وقتی روحِ ملکوتی از خدا دور می شود به جایی می شود که جرم پیدا میکند، وزن پیدا میکند؟ بعدا دوباره همین ماده در سیر عروجیش ، با اضافه شدن  وجود بر وجود در یک جا تبدیل به ملکوت می شود.

آن ملکی از بطن وضو به وجود می آید دارای عقل و شعور است. مثل خود ما که وقتی روح از بطن آن موجود در ماه چهارم متولد می شود، یک موجود هوشمند است. یک موجود دارای عقل و شعور است. موجودی که از بطن اعمال وضو هم به وجود می اید دارای عقل و شعور و فهم است. می فهمد که از اعمال این انسان متولد شده است. بنابراین این انسان را دوست دارد چون از او متولد شده است و مادرش است و برای او دعا میکند. دعا میکند که او من را پرورش داد، من از بطن اعمال او متولد شده ام. هر انسانی برای مادر خود دعا می کند. در موقع خواندن قرآن ،هر لفظی که میخوانیم ، وجود جدیدی است که از خداوند بر ما افاضه شده است. در اثر انباشته شدن این الفاظ و این موجودات بر روی همدیگر، یک مرتبه یک موجود ملکوتی از بطن اینها تولد پیدا می کند.

البته این جا نکته ای هست. ملائکه ای که در اینجا به وجود می آیند با هم متفاوت هستند. برخی علمی و برخی عملی هستند. یعنی افرادی که در علوم الهی قوی هستند، ملائکه ای که به وجود می ایند هم سنخ خودش هستند، یعنی آن ملائکه در مسائل علمی خیلی قدرت پیدا میکنند و الهاماتی به این انسان میکنند. آنها با عالم ملکوت خیلی در اتصال هستند. از عالم ملکوت و جبرئیلی می گیرند و به این آدم الهام میکنند. لذا می گویند با وضو باشد. انسانی که با وضو باشد، بیشتر در معرض الهامات الهی است. به خاطر همان ملائکه ای که از بطن وضو ساخته شده اند و چون آنها ملک هستند و موجود ملکوتی هستند با عالم ملکوت اتصال قوی تری دارند. لذا اینها واسطه ای در اتصال می شوند با مقام جبرئیلی. و از آنجا انسان الهامات بیشتری میگیرند.
برخی دیگر انسانهای عمل هستند یعنی انسانهای پارسا و متقی و پرهیزگاری هستند. اهل نماز و روزه و کارهای خیر هستند.ملائکه ای که از اعمال آنها به وجود می آید در جهت عمل خیلی قوی است. اینها را به عمل وا می دارد وتوفیق بیشتری برای عمل دارند. آیا این ملائکه برای ابد همراه ما هستند ؟
هستند منتهی برای همیشه ان خاصیت نورانی و الهام بخش خودشان را ندارند. چرا؟ در وضو در مسئله فقهی می گویند یک سری چیزها ناقض وضو هستند یعنی وضو را به هم می زنند. مثل خوابیدن و بول. یک سری نواقض دیگری هم برای وضو گفته شده که فقها انها را نگفته اند. مثل چی؟ روایتی در وسائل الشیعه در باب نواقض وضو آمده :اگر کسی شعر باطل بخواند، یا اگر کسی ظلم کند به کسی ، یا کسی دروغ بگوید ، آیا اینها وضو را باطل میکنند؟ فرمودند: بله. اینها وضو را باطل میکنند.در حالی که فقها اینها را مبتلائات وضو نگفته اما امیرالمونین این طور فرمودند.چرا؟  این جور روایت ناظر به باطن هستند. گفتیم وضو ظاهری دارد و باطنی. آنهایی که فقها گفته اند ناظر بر ظاهر وضو است. اما اینها ناظر بر باطن هستند. مثلا اگر کسی دروغ بگوید آن ملائک خاصیت خود را از دست میدهند. هستند اماسیاه هستند و به گوشه ای میروند و  بعد که انسان در ان دنیا وارد شود، یک سری موجودات سیاهی را در اطراف خود می بیند و می گویند: ما همان ملائکی هستیم که از وضو تو ساخته شده یم، دروغ گفتی و ما این طور شدیم. ظلم کردی و این طور شدیم.
اصل وجود انها ثابت است اما نورانیت آنها ثابت است. این است که در روایات هست که « نگه داشتن عمل از اصل عمل سخت تر است. » لذا این کار هرکسی نیست.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

8 پاسخ به “اسرار نماز جلسه یکم”

  1. علی گفت:

    الله اکبر
    الله اکبر
    واقعاکه با شنیدن این سخنان
    تازه به میزان نادان و جاهل بودن هم خودم،و هم اطرافیانم نسبت به خدا و نماز و اصلالت اعمال پی بردم.

  2. مهدی گفت:

    بابت بطلان وضو ایا باد معده و ضو را باطنا باطل میکند

    • atefeh dolatkhah گفت:

      باسلام و احترام لطفا با آی دی تلگرام moravejtohid ارتباط برقرار کنید تا شما را راهنمایی کنیم.

  3. مهدی گفت:

    ایا این ملاعکه ای که با وضو به وجود میایند هز حالات درونی دونفر به خود خبر میدهن.ایا دیدن معصومین به خاطر وجود ایشان هست
    ملاعکه

    • atefeh dolatkhah گفت:

      باسلام و احترام لطفا با آی دی تلگرام moravejtohid ارتباط برقرار کنید تا شما را راهنمایی کنیم.

  4. محمد گفت:

    خیلی عالی و فوق العاده ..‌ واقعا استاد انسان و زیرو رو میکنن …
    واقعا چرا ایشون خلع لباس شده یه نفر یه دلیل درست و حسابی به آدم نمیگه … اگه به خاطر تایید رقص سما باشه خب ایشون یه کار حرام رو تایید میکنن چطور میشه معارف رو از ایشون یاد گرفت .. البته در کنار دلایل دیگه ای که گفته میشه …. لطفا و لطفا انقد کتمان نکنین آقا ما شیفته استادیم میخواییم با خیال راحت دل و فکر بدیم به ایشون

  5. محمد سیفی گفت:

    به ذره گر نظر لطف بوتراب کند…. به آسمان رود کار آفتاب کند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *