filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

تفسیر قرآن جلسه سوم

1387/10/30 تفسیر قرآن جلسه 3

(توحید1و2 )

در آیه اول سوره توحید « الله احد » مقصود معرفی ذات خداست. که ذات خداوند ذات احدی است به معنای یکی که نظیر ندارد و یکتاست. نظیر خداوند نه هست و نه امکان دارد باشد.

ما انسانها ، ملائکه و سایر موجودات تباین کلی با خدا نداردند، مرتبه ای از او هستند « هو معکم » اما چطور؟ من الان با ممبر هستم اما من غیر از ممبر هستم. دو حقیقت جداگانه هستند. تمام “معیت”هایی که در دنیا داریم – درخت با برگ است- برای زمانی است که دو موجود کنار هم می نشینند و از لفظ “با” یا “مع” استفاده می کنیم. جسم آنها کنار هم است اما حقیقت آنها جدا است.
معیت خدا با بندگان چگونه است؟
به این صورت است که جایی که خدا هست بنده نیست و بالعکس؟ خیر.شما صورت درختی را تصور کنید. حال درخت با شما است. درخت شما نیست اما چیزی غیر از شما هم نیست. به این معیت اصطلاحا “معیت قیومیه” [ معیت قیومیه حق تعالی همان همراهی وحدت وجود حق تعالی با همه کثرات و شکن ها می باشد که با فیض رسانی مداوم خودش باعث ظهور آنها در وسعت هستی لایتناهی می شود. ] می گویند. یا مثلا اگر انسان را متصور شویم ،  وجودش از شماست، قیام او از شماست، حول و قوه و همه چیزش از شماست.  اگر شما باشی، آن تصویر هم هست. اگر شما نباشی آن تصویر نیست. وجود و عدم آن تصویر بسته به وجود و عدم شماست. و این غیر از من و لباسم است. یعنی من این لباس را خلق نکرده ام ، وجود این لباس از من نیست. اما صورتی که در ذهن شماست ، شما به او وجود بخشیدید. اگر اراده کنید او نیست . اراده ، علم ، سمع و بصرش از شماست. به این “معیت قیومیه” می گویند. یعنی :
1. با او هستید . به نحوی که به او وجود داده اید . 2. قیوم او هستید. نگهش داشتید. اگر اراده خود را بردارید. او نیست می شود.

عالم نسبت به خدا این گونه است. یعنی خداوند به عالم وجود داده است. بنابراین شما در هر کجای عالم که بروید ، خدا را می  بینید.

شما در ذهن خود چندین آدم تصور کنید، یک باغ بزرگ پر از درخت و حیوانات تصور کنید.وجود همه اینها از شماست.اگر کسی بتواند داخل ذهن شما را ببیند، شما را با هر موجودی می بیند. یعنی به یک آدم نگاه کند می بیند وجودش، حرکات و سکناتش از شماست. به یک درخت یا حیوان نگاه کند، همین طور. بنابراین شما را با آنها می بیند. این می شود “توحید“. پس “توحید” : یکی را با همه دیدن. یکی را در همه دیدن. یکی در عین همه.

به دریا بنگرم دریا ته بینم  ***   به صحرا بنگرم، صحرا ته بینم
به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت ***  نشان از قامت رعنا ته بینم
 ( بابا طاهر )


در اینجاست که انسان می گوید « لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ » هیچ حولی در ذهن شما نیست، هیچ قوه ای و حرکت و سکونی نیست مگر از شما به شما. و این می شود توحید .

بنابراین انسان زمانی به توحید می رسد که خدا را با همه موجودات عالم ببیند.

اگر انسان چنین بینش توحیدی ای داشته باشد ، معنای احد را می فهمد. اگر انسان بتواند این حقیقت را ببیند. ما خودمان و این دنیا را می بینیم اما خدا را با موجودات عالم نمی بینیم !
در مثال قبل، اگر دو نفر بتوانند ذهن شما را ببینند، یک نفر از اینها فقط توجه می کند به موجودات و آدم ها و شما را نمی بیند این قدر ذهنش متوجه همین موجودات می شود. این شرک است. شرک : یعنی کثرت دیدن. آدم دیگری است که شما را می بیند و می فهمد اینها خودشان هیچ کاره هستند ، وجود و صفاتشان از شماست. همه را دید اما آنها را “با”شما دید. شما قیوم و نگه دارنده اینها هستید. این توحید است. موحد: یکی می بیند در عین کثرت.
عده ای هستند که فقط موجودات را می بینند و عده ای دیگر موجود واحد را می بیند.

ما حقیقت را می دانم اما آن را شهود نمی کنیم! اگر دید توحید باشد، خدا به معیت قیومی می بیند و این می شود « قل هو الله الاحد »

این طور نیست که “من” هستم و خدا “هم” هست. و ما به هم ربطی نداریم. در یک نظر می توانی بگویی:” من نیستم، هرچه هست خداست. ” اگر به خدا نظر کردیم، خدا را چنان قوی می بینم که اصلا پرتوهای وجودی را نمی بینیم و فقط می گویی خدا هست. این معنی احد است. احد: موجودی که در عرض او هیچ موجودی وجود ندارد، نه تنها خدای دیگری وجود ندارد. موجود احدی چنان قوی و شدید است که جا برای موجود دیگر نمی گذارد. نه این که جا برای خدای دیگری نمی گذارد. این قدر که دارای شدت  قوت است که سایر موجودات از پرتوهای او هستند.

این جا دو مرحله است: 1. توحید 2. وحدت و از دیدی دیگر سه مرحله : 1.شرک 2. توحید 3. وحدت
فرض کنیم سه نفر ایستاده اند و یک نفر از اینها صورتهای ذهنی شما را می بیند. مثل سینما یا تلویزیون. این قدر نظرش به ای موجودات جلب می شود که از شما غافل می شود، از این که وجود اینها از کیست و تنها خود انها را می بیند. به خود آنها اصالت می دهد. که می شود شرک. یعنی کثرت دیدن.
دیگری وقتی به همین صفحه تلویزیون یا پرده ذهن شما نگاه می کند، اینها را می بیند اما شما را هم با اینها می بیند و متوجه است که وجود آنها و همه چیزشان از شماست. یعنی وجود شماست که نازل شده و شده آنها. بنابراین وجود شما را با انها می بیند و این می شود توحید. وحدت را با کثرت دیدن.
دیگری اصلا به ذهن شما هم نگاه نمی کند و فقط به خود شما نگاه می کند. اصلا به تصویرهای ذهن شما نگاه نمیکند، به شما نگاه و فقط یک موجود می بیند. کثرت را نمی بیند. این می شود “وحدت”

انسانها نیز نسبت به خدا این 3 حالت را دارند:
1. شرک :
فقط موجودات عالم را می بیند. موجودات را مستقل بالذات می داند. کثرت دیدن.
2. توحید :
خدا را با موجودات کثیر عالم می بیند. وحدت را در کثرت دیدن. یکی را در میان همه دیدن.
3. وحدت:
اصلا کثرات را نمی بیند. فقط خورشید الله را می بیند. نورالانوار را می بیند. سرش را کاملا بالا گرفته. یکی می بیند.

یکی هست و هیچ نیست جز او *** وحده لا اله الا هو

پس فرق بین شرک و توحید و وحدت در اینجا معلوم شد. و معلوم شد که اینها 3 بینش مختلف هست. 3 ادراک مختلف از موجودات عالم است.

« قل هو الله الاحد » می خواهد آخرین مرتبه را بگوید. که خداوند موجودی است که اصلا با او موجود دیگری وجود ندارد نه این که خدای دیگری وجود ندارد.

اگر خداوند با اسم “احد” بر کسی تجلی کند، می گوید که مثلا این درخت خداست. که به اینها ایراد می کنند. نه این که می خواهند بگویند این درخت خداست بلکه قائل به “وحدت وجود”هستند. این قدر ذات خدا چشم اینها را پر کرده که این را می گویند چراکه غیر از خدا را نمی بیند. مسئله شخصی خودش است. مثل این که در خیابانی راه بروی و آفتاب در چشم شما با شدتی که در ظهر می تابد، بتابد. اگر از شما بپرسند چه می بینی می گویی خورشید چرا که آفتاب چشم شما را پر کرده است. بنابراین ادمها، ماشینها ، درختها را نمی بینید. اگر پشتتان را به خورشید کنید، همه آنها را قوی می بینید. یا مثلا ظهر ، ستاره ها را نمی بینی اما ستاره ها وجود دارند. مسئله این نیست که آنها کافر شده اند.

« الله الصمد » خداوند با “صمد” فعل خود را معرفی می کند. صمد به معنی مفعول است. مصلوب. مصلوب : مطلوب. تمام موجوداتی که در این عالم ساخته ام، همه روی خود را به سوی من کرده و می گویند: خدایا تو مطلوب ما هستی. تو کسی هستی که به سوی تو می آییم.

ذاتا هر موجودی از نقص بدش می آید.از نداری و فقر بدش می آید. نداری در دو مرتبه است:
1. جسمانی :
 همه تجربه کرده ایم. بی غذا بودن، بی خانه بودن، بی همسر بودن و غیره.
2. روحانی :
روح موجودی است که از زاویه خدا آمده. فعل خداوند، یک فعل است. خدا 1000 کار در عالم انجام نداده. آیه 50 سوره قمر « وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ » امر ما یک چیز است. یک وجود واحد خلق کرد. این وجود واحد یک وجود لطیف ملکوتی نوری است. این موجود تابید و رفت تا آخرین مرحله ای که قدرت داشت. در آن مرحله خیلی قوی خودش که نزدیک به ذات خدا بود ، این نور مرتبه مرتبه است. مثل نوری که از خورشید می آید و مرتبه مرتبه است. این وجودی هم که از خداوند صادر شد، مرتبه مرتبه است. مرتبه قوی قویش شد ” عقل اول ” ، مرتبه دوم- عقل دوم ، مرتبه سوم – عقل سوم ، … ، مرتبه دهم – جبرئیل، مرتبه یازدهم- میکائیل ، مرتبه سیزدهم – اسرافیل ، مرتبه چهاردهم – عزرائیل و همین طور آمد شد جهنم ، بهشت ، انسان ، حیوان، نبات ، جماد. در جماد ان نور ته کشید و ضعیفِ ضعیف شد.

بنابراین یک نور از خداوند تابید منتهی این نور درجه درجه است. هر درجه ای یک موجودی را تشکیل داد. این موجود، موجود لطیف ملکوتی است منتهی وقتی از حد ملائکه آمد به حد انسان رسید، در انسان یک جهت مادی هم از خود بروز داد. لذا در ملائکه این نور لطیف که از خداوند صادر شد، با ماده همراه نیست. اما در انسان چون این نور ضعیف شد، با ماده همراه شد و در حیوان و نباتات و جمادات  با ماده و جسم همراه شد. 

عقل اول ( فلاسفه ) = عرش ( قرآن ) = روح = وجود مطلق = صادر اول

در انسان و جماد و نبات غیر از وجود جسمانی که داریم ، آن روح لطیف که فعل خداوند است ، همراه ما هست. آن روح فقر دیگری دارد. فقر او می گوید ” من وجود مطلق / بی نهایت” می خواهم. چرا ؟ چون از یک وجود مطلق آمده و به همانجا می خواهد برگردد. چون آمده ام اینجا ناقص و فقیر شده ام. همین طور سایر موجودات ( حیوانات ، نباتات ، جمادات ) البته ملائکه هم مینطور هستند منتهی آنها جسم ندارند که بگوییم جسم آنها یک چیز می خواهد و روح آنها چیز دیگر.

« و نفخت فیه من روحی » یعنی انسان را از همان روح واحد، وجود واحد (وجود واحد = روح اعظم = صادر اول = وجود مطلق ) آفریده ام.

بنابراین خدا می شود “صمد” ، هدف ، مطلوب ، مقصود. و آن روح دوباره به خدا باز میگردد. این است که قرآن در آیه 104 سوره انبیا می فرماید : « يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ  – روزی که آسمانها را مانند طومار در هم پیچیم و به حال اول که آفریدیم باز برگردانیم » یا در آیه 30 سوره انبیا « أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا – آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین بسته بود ما آنها را بشکافتیم و از آب هر چیز زنده‌ای را آفریدیم؟ » یعنی آسمانها و زمین همه در رتق بودند ، در علم خدا بسته بودند، بارش کردیم یعنی وجود خودمان را منتشر کردیم. این روح اعظم از ما صادر شد. عالم آفرینش به وجود آمد.  آیه 29 سوره شوری « وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ – و او بر جمع آوری موجوداتی که (در آسمانها و کرات بی‌شمار عالم) پراکنده است هر وقت بخواهد قادر است.» به مسئله قبض و بسط زیاد در قرآن کریم اشاره شده . چون ارواح موجودات همه احساس فقر می کنند. فقر روح، فقر عام نیست. وجود مطلق می خواهد. خداوند ندای اینها را می شنود. از نیستان ازل دور شده اند و می خواهند به آنجا بازگردند. گرسنگی روح ، نداشتن وجود مطلق است. ندا آنها را اجابت می کند. خدا را می خواهند. لذا خدا همه را به طرف خود جمع می کند.

جسم ما خدا طلب نیست ، دنیا طلب است چون نیازش در اینجاست.

بنابراین خداوند صمد هست اما نه برای اجسام ما بلکه برای ارواح ما. لذا خدا دعای اجسام را استجابت نمی کند. خداوند با حقایق سر وکار دارد نه امور مجازی. خدا جواب حقایق را می دهد. نقص حقایق را برطرف می کند.

« ایاک نعبد و ایاک نستعین» حرف ارواح ماست یعنی تو را عبادت می کنیم. به سوی تو حرکت می کنیم. این است که خدا آنها را به سوی خود جمع می کند « بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ – ملکوت هر موجود به دست خداست» ملکوت انسان چیست؟ روح انسان خدا آن را دست گرفته و به طرف خود می کشد.  ارواح موجودات در دست خداست. مرجع شما به سوی خداست.

تجلی این رسیدن به مرجع در قیامت صورت می گیرد.

فعل خدا ، ذات خدا را هدف گرفته و به سوی خدا می رود.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

یک پاسخ به “تفسیر قرآن جلسه سوم”

  1. zamani_eng79 گفت:

    از اینکه توانستم به راحتی به فایلهای سخنرانی استاد گرانقدر و عظیم الشان و حتی متون آن دسترسی پیدا کنم خدا را شکر می کنم. برای استاد عزیز و کلیه دوستان و همراهانی که در نشر این علوم به دیگران سهم دارند طلب خیر و برکت و بهترین جایگاهها را دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

(توحید1و2 )

در آیه اول سوره توحید « الله احد » مقصود معرفی ذات خداست. که ذات خداوند ذات احدی است به معنای یکی که نظیر ندارد و یکتاست. نظیر خداوند نه هست و نه امکان دارد باشد.

ما انسانها ، ملائکه و سایر موجودات تباین کلی با خدا نداردند، مرتبه ای از او هستند « هو معکم » اما چطور؟ من الان با ممبر هستم اما من غیر از ممبر هستم. دو حقیقت جداگانه هستند. تمام “معیت”هایی که در دنیا داریم – درخت با برگ است- برای زمانی است که دو موجود کنار هم می نشینند و از لفظ “با” یا “مع” استفاده می کنیم. جسم آنها کنار هم است اما حقیقت آنها جدا است.
معیت خدا با بندگان چگونه است؟
به این صورت است که جایی که خدا هست بنده نیست و بالعکس؟ خیر.شما صورت درختی را تصور کنید. حال درخت با شما است. درخت شما نیست اما چیزی غیر از شما هم نیست. به این معیت اصطلاحا “معیت قیومیه” [ معیت قیومیه حق تعالی همان همراهی وحدت وجود حق تعالی با همه کثرات و شکن ها می باشد که با فیض رسانی مداوم خودش باعث ظهور آنها در وسعت هستی لایتناهی می شود. ] می گویند. یا مثلا اگر انسان را متصور شویم ،  وجودش از شماست، قیام او از شماست، حول و قوه و همه چیزش از شماست.  اگر شما باشی، آن تصویر هم هست. اگر شما نباشی آن تصویر نیست. وجود و عدم آن تصویر بسته به وجود و عدم شماست. و این غیر از من و لباسم است. یعنی من این لباس را خلق نکرده ام ، وجود این لباس از من نیست. اما صورتی که در ذهن شماست ، شما به او وجود بخشیدید. اگر اراده کنید او نیست . اراده ، علم ، سمع و بصرش از شماست. به این “معیت قیومیه” می گویند. یعنی :
1. با او هستید . به نحوی که به او وجود داده اید . 2. قیوم او هستید. نگهش داشتید. اگر اراده خود را بردارید. او نیست می شود.

عالم نسبت به خدا این گونه است. یعنی خداوند به عالم وجود داده است. بنابراین شما در هر کجای عالم که بروید ، خدا را می  بینید.

شما در ذهن خود چندین آدم تصور کنید، یک باغ بزرگ پر از درخت و حیوانات تصور کنید.وجود همه اینها از شماست.اگر کسی بتواند داخل ذهن شما را ببیند، شما را با هر موجودی می بیند. یعنی به یک آدم نگاه کند می بیند وجودش، حرکات و سکناتش از شماست. به یک درخت یا حیوان نگاه کند، همین طور. بنابراین شما را با آنها می بیند. این می شود “توحید“. پس “توحید” : یکی را با همه دیدن. یکی را در همه دیدن. یکی در عین همه.

به دریا بنگرم دریا ته بینم  ***   به صحرا بنگرم، صحرا ته بینم
به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت ***  نشان از قامت رعنا ته بینم
 ( بابا طاهر )


در اینجاست که انسان می گوید « لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ » هیچ حولی در ذهن شما نیست، هیچ قوه ای و حرکت و سکونی نیست مگر از شما به شما. و این می شود توحید .

بنابراین انسان زمانی به توحید می رسد که خدا را با همه موجودات عالم ببیند.

اگر انسان چنین بینش توحیدی ای داشته باشد ، معنای احد را می فهمد. اگر انسان بتواند این حقیقت را ببیند. ما خودمان و این دنیا را می بینیم اما خدا را با موجودات عالم نمی بینیم !
در مثال قبل، اگر دو نفر بتوانند ذهن شما را ببینند، یک نفر از اینها فقط توجه می کند به موجودات و آدم ها و شما را نمی بیند این قدر ذهنش متوجه همین موجودات می شود. این شرک است. شرک : یعنی کثرت دیدن. آدم دیگری است که شما را می بیند و می فهمد اینها خودشان هیچ کاره هستند ، وجود و صفاتشان از شماست. همه را دید اما آنها را “با”شما دید. شما قیوم و نگه دارنده اینها هستید. این توحید است. موحد: یکی می بیند در عین کثرت.
عده ای هستند که فقط موجودات را می بینند و عده ای دیگر موجود واحد را می بیند.

ما حقیقت را می دانم اما آن را شهود نمی کنیم! اگر دید توحید باشد، خدا به معیت قیومی می بیند و این می شود « قل هو الله الاحد »

این طور نیست که “من” هستم و خدا “هم” هست. و ما به هم ربطی نداریم. در یک نظر می توانی بگویی:” من نیستم، هرچه هست خداست. ” اگر به خدا نظر کردیم، خدا را چنان قوی می بینم که اصلا پرتوهای وجودی را نمی بینیم و فقط می گویی خدا هست. این معنی احد است. احد: موجودی که در عرض او هیچ موجودی وجود ندارد، نه تنها خدای دیگری وجود ندارد. موجود احدی چنان قوی و شدید است که جا برای موجود دیگر نمی گذارد. نه این که جا برای خدای دیگری نمی گذارد. این قدر که دارای شدت  قوت است که سایر موجودات از پرتوهای او هستند.

این جا دو مرحله است: 1. توحید 2. وحدت و از دیدی دیگر سه مرحله : 1.شرک 2. توحید 3. وحدت
فرض کنیم سه نفر ایستاده اند و یک نفر از اینها صورتهای ذهنی شما را می بیند. مثل سینما یا تلویزیون. این قدر نظرش به ای موجودات جلب می شود که از شما غافل می شود، از این که وجود اینها از کیست و تنها خود انها را می بیند. به خود آنها اصالت می دهد. که می شود شرک. یعنی کثرت دیدن.
دیگری وقتی به همین صفحه تلویزیون یا پرده ذهن شما نگاه می کند، اینها را می بیند اما شما را هم با اینها می بیند و متوجه است که وجود آنها و همه چیزشان از شماست. یعنی وجود شماست که نازل شده و شده آنها. بنابراین وجود شما را با انها می بیند و این می شود توحید. وحدت را با کثرت دیدن.
دیگری اصلا به ذهن شما هم نگاه نمی کند و فقط به خود شما نگاه می کند. اصلا به تصویرهای ذهن شما نگاه نمیکند، به شما نگاه و فقط یک موجود می بیند. کثرت را نمی بیند. این می شود “وحدت”

انسانها نیز نسبت به خدا این 3 حالت را دارند:
1. شرک :
فقط موجودات عالم را می بیند. موجودات را مستقل بالذات می داند. کثرت دیدن.
2. توحید :
خدا را با موجودات کثیر عالم می بیند. وحدت را در کثرت دیدن. یکی را در میان همه دیدن.
3. وحدت:
اصلا کثرات را نمی بیند. فقط خورشید الله را می بیند. نورالانوار را می بیند. سرش را کاملا بالا گرفته. یکی می بیند.

یکی هست و هیچ نیست جز او *** وحده لا اله الا هو

پس فرق بین شرک و توحید و وحدت در اینجا معلوم شد. و معلوم شد که اینها 3 بینش مختلف هست. 3 ادراک مختلف از موجودات عالم است.

« قل هو الله الاحد » می خواهد آخرین مرتبه را بگوید. که خداوند موجودی است که اصلا با او موجود دیگری وجود ندارد نه این که خدای دیگری وجود ندارد.

اگر خداوند با اسم “احد” بر کسی تجلی کند، می گوید که مثلا این درخت خداست. که به اینها ایراد می کنند. نه این که می خواهند بگویند این درخت خداست بلکه قائل به “وحدت وجود”هستند. این قدر ذات خدا چشم اینها را پر کرده که این را می گویند چراکه غیر از خدا را نمی بیند. مسئله شخصی خودش است. مثل این که در خیابانی راه بروی و آفتاب در چشم شما با شدتی که در ظهر می تابد، بتابد. اگر از شما بپرسند چه می بینی می گویی خورشید چرا که آفتاب چشم شما را پر کرده است. بنابراین ادمها، ماشینها ، درختها را نمی بینید. اگر پشتتان را به خورشید کنید، همه آنها را قوی می بینید. یا مثلا ظهر ، ستاره ها را نمی بینی اما ستاره ها وجود دارند. مسئله این نیست که آنها کافر شده اند.

« الله الصمد » خداوند با “صمد” فعل خود را معرفی می کند. صمد به معنی مفعول است. مصلوب. مصلوب : مطلوب. تمام موجوداتی که در این عالم ساخته ام، همه روی خود را به سوی من کرده و می گویند: خدایا تو مطلوب ما هستی. تو کسی هستی که به سوی تو می آییم.

ذاتا هر موجودی از نقص بدش می آید.از نداری و فقر بدش می آید. نداری در دو مرتبه است:
1. جسمانی :
 همه تجربه کرده ایم. بی غذا بودن، بی خانه بودن، بی همسر بودن و غیره.
2. روحانی :
روح موجودی است که از زاویه خدا آمده. فعل خداوند، یک فعل است. خدا 1000 کار در عالم انجام نداده. آیه 50 سوره قمر « وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ » امر ما یک چیز است. یک وجود واحد خلق کرد. این وجود واحد یک وجود لطیف ملکوتی نوری است. این موجود تابید و رفت تا آخرین مرحله ای که قدرت داشت. در آن مرحله خیلی قوی خودش که نزدیک به ذات خدا بود ، این نور مرتبه مرتبه است. مثل نوری که از خورشید می آید و مرتبه مرتبه است. این وجودی هم که از خداوند صادر شد، مرتبه مرتبه است. مرتبه قوی قویش شد ” عقل اول ” ، مرتبه دوم- عقل دوم ، مرتبه سوم – عقل سوم ، … ، مرتبه دهم – جبرئیل، مرتبه یازدهم- میکائیل ، مرتبه سیزدهم – اسرافیل ، مرتبه چهاردهم – عزرائیل و همین طور آمد شد جهنم ، بهشت ، انسان ، حیوان، نبات ، جماد. در جماد ان نور ته کشید و ضعیفِ ضعیف شد.

بنابراین یک نور از خداوند تابید منتهی این نور درجه درجه است. هر درجه ای یک موجودی را تشکیل داد. این موجود، موجود لطیف ملکوتی است منتهی وقتی از حد ملائکه آمد به حد انسان رسید، در انسان یک جهت مادی هم از خود بروز داد. لذا در ملائکه این نور لطیف که از خداوند صادر شد، با ماده همراه نیست. اما در انسان چون این نور ضعیف شد، با ماده همراه شد و در حیوان و نباتات و جمادات  با ماده و جسم همراه شد. 

عقل اول ( فلاسفه ) = عرش ( قرآن ) = روح = وجود مطلق = صادر اول

در انسان و جماد و نبات غیر از وجود جسمانی که داریم ، آن روح لطیف که فعل خداوند است ، همراه ما هست. آن روح فقر دیگری دارد. فقر او می گوید ” من وجود مطلق / بی نهایت” می خواهم. چرا ؟ چون از یک وجود مطلق آمده و به همانجا می خواهد برگردد. چون آمده ام اینجا ناقص و فقیر شده ام. همین طور سایر موجودات ( حیوانات ، نباتات ، جمادات ) البته ملائکه هم مینطور هستند منتهی آنها جسم ندارند که بگوییم جسم آنها یک چیز می خواهد و روح آنها چیز دیگر.

« و نفخت فیه من روحی » یعنی انسان را از همان روح واحد، وجود واحد (وجود واحد = روح اعظم = صادر اول = وجود مطلق ) آفریده ام.

بنابراین خدا می شود “صمد” ، هدف ، مطلوب ، مقصود. و آن روح دوباره به خدا باز میگردد. این است که قرآن در آیه 104 سوره انبیا می فرماید : « يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ  – روزی که آسمانها را مانند طومار در هم پیچیم و به حال اول که آفریدیم باز برگردانیم » یا در آیه 30 سوره انبیا « أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا – آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین بسته بود ما آنها را بشکافتیم و از آب هر چیز زنده‌ای را آفریدیم؟ » یعنی آسمانها و زمین همه در رتق بودند ، در علم خدا بسته بودند، بارش کردیم یعنی وجود خودمان را منتشر کردیم. این روح اعظم از ما صادر شد. عالم آفرینش به وجود آمد.  آیه 29 سوره شوری « وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ – و او بر جمع آوری موجوداتی که (در آسمانها و کرات بی‌شمار عالم) پراکنده است هر وقت بخواهد قادر است.» به مسئله قبض و بسط زیاد در قرآن کریم اشاره شده . چون ارواح موجودات همه احساس فقر می کنند. فقر روح، فقر عام نیست. وجود مطلق می خواهد. خداوند ندای اینها را می شنود. از نیستان ازل دور شده اند و می خواهند به آنجا بازگردند. گرسنگی روح ، نداشتن وجود مطلق است. ندا آنها را اجابت می کند. خدا را می خواهند. لذا خدا همه را به طرف خود جمع می کند.

جسم ما خدا طلب نیست ، دنیا طلب است چون نیازش در اینجاست.

بنابراین خداوند صمد هست اما نه برای اجسام ما بلکه برای ارواح ما. لذا خدا دعای اجسام را استجابت نمی کند. خداوند با حقایق سر وکار دارد نه امور مجازی. خدا جواب حقایق را می دهد. نقص حقایق را برطرف می کند.

« ایاک نعبد و ایاک نستعین» حرف ارواح ماست یعنی تو را عبادت می کنیم. به سوی تو حرکت می کنیم. این است که خدا آنها را به سوی خود جمع می کند « بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ – ملکوت هر موجود به دست خداست» ملکوت انسان چیست؟ روح انسان خدا آن را دست گرفته و به طرف خود می کشد.  ارواح موجودات در دست خداست. مرجع شما به سوی خداست.

تجلی این رسیدن به مرجع در قیامت صورت می گیرد.

فعل خدا ، ذات خدا را هدف گرفته و به سوی خدا می رود.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

یک پاسخ به “تفسیر قرآن جلسه سوم”

  1. zamani_eng79 گفت:

    از اینکه توانستم به راحتی به فایلهای سخنرانی استاد گرانقدر و عظیم الشان و حتی متون آن دسترسی پیدا کنم خدا را شکر می کنم. برای استاد عزیز و کلیه دوستان و همراهانی که در نشر این علوم به دیگران سهم دارند طلب خیر و برکت و بهترین جایگاهها را دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *