سلام.
خیلی استفاده میکنیم از بیانات استاد عزیز. خدا اجرشون بده.
همین طور تشکر میکنم از دستاندرکاران این سایت و کانال تلگرام که مطالب ایشون رو نشر میدید.
———————————
من یک مقدار احساس میکنم مطلب این جلسه قابل نقد و بحث هست. خوشحال میشم دوستان دیگر نظرشون رو در مورد نظر من بفرماین.
———————————
جناب استاد در مورد آمدن و بازگشتن به خدا نظریه تجدد امثال رو قبول دارن و میفرمایند به موجودات، آن به آن وجودات جدید افزوده میشود و با هر اضافه موجودات به کل یکی دیگر میشوند و این وجودات به خدا باز میگردد و این رتق و فتق است و رتق و فتق عین هماند و میفرمایند این موضوع زمانی نیست.
———————————
بحث بنده این است که اصلا تصور آن به آن بودنها (پیش و پسی – شماره ها – این و آن) همان تصور زمان است (زمان و کثرت و گسستگی و جدایی و شمارشگری و بیگانگی و دوگانگی و تغیر و تغییر و حرکت). در حالی که در فایل صوتی گفته شد موضوع زمانی نیست.
و این که این حالت گسستگی با وصل به خدا جور در نمیآید و مختص این دنیای مادی است. (شرح و مکانیزم دنیایی است نه اتصال به مجرد.) یعنی حتی اگر این مکانیزم شرح داده شده درست باشد باز نیازمند این هستیم که بگوییم چگونه این مکانیزم (این تجدد و تغییر) به موجود مجرد از زمان مرتبط میشود.
و این که با این نگاه تصور بازگشت چگونه ممکن است؟ آمدن و رفتن برای جایی است که حالت پیوستگی وجود داشته باشد! و معدومیت با بازگشتن همخوانی ندارد. لبس بعد از لبس ممکن است «آمدن» داشته باشد ولی بازگشت ندارد.
و اینکه گفته شد رتق عین فتق است. ولی یکی بودن این دو با این دیدگاه تجدد امثال جور در نمیآید. (چگونه ممکن است؟)
———————————
چیزی که من به آن اعتقاد دارم با توجه به خودشناسی است. زمانی که من به موجودات درون ذهنم نگاه میکنم میبینم آنها از من آمدهاند (میآیند) و به من باز میگردند.
(این دیدگاه به دیگر مطالب استاد هم نزدیکتر است.) و در این حالت دیگر نیازی نیست که گفته شود لبس و یا خلعی صورت میگیرد. و با این دیدگاه مشکل ثبوت جوهر اشیاء در حال حرکت هم برطرف میشود چرا که ثبوت تصویرهای ذهنی من نه مربوط به خودشان (!) بلکه مربوط به من (تصور کننده) است! و آمدن و رفتن اشیاء هم نیازمند زمان و گسستگی نیست.
غیر از وجود هر چه هست نیستی است. و ما اعتبار هستیم. هر چه هست اوست. پس ثبوت جوهر موجود اعتباری لازم نیست. یا میتوان گفت جوهر موجود اعتباری اعتبارکنندهی آن است. و هو المصور.
و با این دیدگاه دیگر در حرکت اعدام لازم نیست (به خاطر همین که شیء اعتباری جوهر ندارد یا جوهر شیء خود شیء نیست). به تقریر دیگر، جهان و موجودات معدوم نمیشوند. بلکه معدوم هستند. همواره.
در این دیدگاه زمان و حرکت چیزی نیست جز انتقال توجه. توجه بیننده به چیزی جزئی و در پی آن (در ارتباط با آن) توجه کردن به چیز جزئی دیگری. (چیزی مانند صحنهای و آنی از عالم. یا بخشی از زندگی یک موجود.)
دقیقه ۲: ترتیب شأنی در رتق و فتق و ذکر آیاتی از قرآن
دقیقه ۹: اشکال مشاء بر حرکت جوهری (خلع و لبس)
دقیقه ۱۵: پاسخ به اشکال مشاء بر حرکت جوهری (لبس بعد لبس)
دقیقه ۲۰: موهوم بودن حرکت در نظریه تجدد امثال (رد نظریه حرکت جوهری)
دقیقه ۲: ترتیب شأنی در رتق و فتق و ذکر آیاتی از قرآن
دقیقه ۹: اشکال مشاء بر حرکت جوهری (خلع و لبس)
دقیقه ۱۵: پاسخ به اشکال مشاء بر حرکت جوهری (لبس بعد لبس)
دقیقه ۲۰: موهوم بودن حرکت در نظریه تجدد امثال (رد نظریه حرکت جوهری)
سلام.
خیلی استفاده میکنیم از بیانات استاد عزیز. خدا اجرشون بده.
همین طور تشکر میکنم از دستاندرکاران این سایت و کانال تلگرام که مطالب ایشون رو نشر میدید.
———————————
من یک مقدار احساس میکنم مطلب این جلسه قابل نقد و بحث هست. خوشحال میشم دوستان دیگر نظرشون رو در مورد نظر من بفرماین.
———————————
جناب استاد در مورد آمدن و بازگشتن به خدا نظریه تجدد امثال رو قبول دارن و میفرمایند به موجودات، آن به آن وجودات جدید افزوده میشود و با هر اضافه موجودات به کل یکی دیگر میشوند و این وجودات به خدا باز میگردد و این رتق و فتق است و رتق و فتق عین هماند و میفرمایند این موضوع زمانی نیست.
———————————
بحث بنده این است که اصلا تصور آن به آن بودنها (پیش و پسی – شماره ها – این و آن) همان تصور زمان است (زمان و کثرت و گسستگی و جدایی و شمارشگری و بیگانگی و دوگانگی و تغیر و تغییر و حرکت). در حالی که در فایل صوتی گفته شد موضوع زمانی نیست.
و این که این حالت گسستگی با وصل به خدا جور در نمیآید و مختص این دنیای مادی است. (شرح و مکانیزم دنیایی است نه اتصال به مجرد.) یعنی حتی اگر این مکانیزم شرح داده شده درست باشد باز نیازمند این هستیم که بگوییم چگونه این مکانیزم (این تجدد و تغییر) به موجود مجرد از زمان مرتبط میشود.
و این که با این نگاه تصور بازگشت چگونه ممکن است؟ آمدن و رفتن برای جایی است که حالت پیوستگی وجود داشته باشد! و معدومیت با بازگشتن همخوانی ندارد. لبس بعد از لبس ممکن است «آمدن» داشته باشد ولی بازگشت ندارد.
و اینکه گفته شد رتق عین فتق است. ولی یکی بودن این دو با این دیدگاه تجدد امثال جور در نمیآید. (چگونه ممکن است؟)
———————————
چیزی که من به آن اعتقاد دارم با توجه به خودشناسی است. زمانی که من به موجودات درون ذهنم نگاه میکنم میبینم آنها از من آمدهاند (میآیند) و به من باز میگردند.
(این دیدگاه به دیگر مطالب استاد هم نزدیکتر است.) و در این حالت دیگر نیازی نیست که گفته شود لبس و یا خلعی صورت میگیرد. و با این دیدگاه مشکل ثبوت جوهر اشیاء در حال حرکت هم برطرف میشود چرا که ثبوت تصویرهای ذهنی من نه مربوط به خودشان (!) بلکه مربوط به من (تصور کننده) است! و آمدن و رفتن اشیاء هم نیازمند زمان و گسستگی نیست.
غیر از وجود هر چه هست نیستی است. و ما اعتبار هستیم. هر چه هست اوست. پس ثبوت جوهر موجود اعتباری لازم نیست. یا میتوان گفت جوهر موجود اعتباری اعتبارکنندهی آن است. و هو المصور.
و با این دیدگاه دیگر در حرکت اعدام لازم نیست (به خاطر همین که شیء اعتباری جوهر ندارد یا جوهر شیء خود شیء نیست). به تقریر دیگر، جهان و موجودات معدوم نمیشوند. بلکه معدوم هستند. همواره.
در این دیدگاه زمان و حرکت چیزی نیست جز انتقال توجه. توجه بیننده به چیزی جزئی و در پی آن (در ارتباط با آن) توجه کردن به چیز جزئی دیگری. (چیزی مانند صحنهای و آنی از عالم. یا بخشی از زندگی یک موجود.)
سلام.
خیلی استفاده میکنیم از بیانات استاد عزیز. خدا اجرشون بده.
همین طور تشکر میکنم از دستاندرکاران این سایت و کانال تلگرام که مطالب ایشون رو نشر میدید.
———————————
من یک مقدار احساس میکنم مطلب این جلسه قابل نقد و بحث هست. خوشحال میشم دوستان دیگر نظرشون رو در مورد نظر من بفرماین.
———————————
جناب استاد در مورد آمدن و بازگشتن به خدا نظریه تجدد امثال رو قبول دارن و میفرمایند به موجودات، آن به آن وجودات جدید افزوده میشود و با هر اضافه موجودات به کل یکی دیگر میشوند و این وجودات به خدا باز میگردد و این رتق و فتق است و رتق و فتق عین هماند و میفرمایند این موضوع زمانی نیست.
———————————
بحث بنده این است که اصلا تصور آن به آن بودنها (پیش و پسی – شماره ها – این و آن) همان تصور زمان است (زمان و کثرت و گسستگی و جدایی و شمارشگری و بیگانگی و دوگانگی و تغیر و تغییر و حرکت). در حالی که در فایل صوتی گفته شد موضوع زمانی نیست.
و این که این حالت گسستگی با وصل به خدا جور در نمیآید و مختص این دنیای مادی است. (شرح و مکانیزم دنیایی است نه اتصال به مجرد.) یعنی حتی اگر این مکانیزم شرح داده شده درست باشد باز نیازمند این هستیم که بگوییم چگونه این مکانیزم (این تجدد و تغییر) به موجود مجرد از زمان مرتبط میشود.
و این که با این نگاه تصور بازگشت چگونه ممکن است؟ آمدن و رفتن برای جایی است که حالت پیوستگی وجود داشته باشد! و معدومیت با بازگشتن همخوانی ندارد. لبس بعد از لبس ممکن است «آمدن» داشته باشد ولی بازگشت ندارد.
و اینکه گفته شد رتق عین فتق است. ولی یکی بودن این دو با این دیدگاه تجدد امثال جور در نمیآید. (چگونه ممکن است؟)
———————————
چیزی که من به آن اعتقاد دارم با توجه به خودشناسی است. زمانی که من به موجودات درون ذهنم نگاه میکنم میبینم آنها از من آمدهاند (میآیند) و به من باز میگردند.
(این دیدگاه به دیگر مطالب استاد هم نزدیکتر است.) و در این حالت دیگر نیازی نیست که گفته شود لبس و یا خلعی صورت میگیرد. و با این دیدگاه مشکل ثبوت جوهر اشیاء در حال حرکت هم برطرف میشود چرا که ثبوت تصویرهای ذهنی من نه مربوط به خودشان (!) بلکه مربوط به من (تصور کننده) است! و آمدن و رفتن اشیاء هم نیازمند زمان و گسستگی نیست.
غیر از وجود هر چه هست نیستی است. و ما اعتبار هستیم. هر چه هست اوست. پس ثبوت جوهر موجود اعتباری لازم نیست. یا میتوان گفت جوهر موجود اعتباری اعتبارکنندهی آن است. و هو المصور.
و با این دیدگاه دیگر در حرکت اعدام لازم نیست (به خاطر همین که شیء اعتباری جوهر ندارد یا جوهر شیء خود شیء نیست). به تقریر دیگر، جهان و موجودات معدوم نمیشوند. بلکه معدوم هستند. همواره.
در این دیدگاه زمان و حرکت چیزی نیست جز انتقال توجه. توجه بیننده به چیزی جزئی و در پی آن (در ارتباط با آن) توجه کردن به چیز جزئی دیگری. (چیزی مانند صحنهای و آنی از عالم. یا بخشی از زندگی یک موجود.)