filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

شرح منازل السائرین جلسه یکم

23 / 09 / 1389 شرح منازل السائرین جلسه 1

در باب مقام حضرت عباس (ع)

روز تاسوعا را به نام نامی حضرت عباس (ع) نامگذاری کرده اند با این که ایشان در روز عاشورا به شهادت رسیده اند اما به خاطر عظمت شان ایشان هم زمان شهادت و هم مکان شهادتشان را، از سایر شهدا جدا کرده اند. این به خاطر علو شانی است که ایشان در راه معرفت مقام ولایت و محافظت از خاندان ولایت انجام دادند .این برای ما درس هست که چگونه اگر انسان در راه معرفت ولایت و امام خود و اهل بیت بتواند به معرفت درستی برسد. معرفت به نورانیت ، نه معرفت هایی که ما داریم . امام را به نور بشناسد. این معرفت می تواند خیلی کارها برای انسان انجام دهد و انسان را به جان بازی هم می کشاند نسبت به آن بزرگواران. در اینجا انسان فانی در امام می شود. البته این را در بحث های “معرفت به نورانیت امام” خدمت دوستان عرض کرده ایم که:
 در واقع قلب انسان است که مرکز نور خداست و مرکز نور امام است.  یک نور واحد در عالم آفرینش هست که باطن هر موجودی را تشکیل می دهد. همین است که می فرماید : « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ / 35 نور » نور آسمان ، نور زمین ، نور انسان . بنابراین اگر ظاهرش سماوات است، باطنش نور است. اگر ظاهرش ارض است، باطنش نور است. اگر ظاهرش انسان است ، باطنش نور است. همه موجودات در باطن خود یک حقیقت واحد هستند. از یکدیگر جدا نیستند. همه ما نور هستیم و حقیقت آن نور، الله است. وجود امام، آن قدر گسترش دارد که با آن نور واحد اتحاد دارد. بنابراین ، امام نور ما نیز هست. اگر کسی بتواند با مجاهدات و جهاد اکبر، آن حجابهای روی قلبش را کنار بزند و به نور قلب برسد، به نور خدا رسیده و به نور امام رسیده است. هم به خدا معرفت به نورانیت پیدا کرده است، و هم به امام معرفت به نورانیت پیدا کرده است. و البته این نور به قدری زیباست که وقتی انسان با این نور مواجه شودف عاشق این نور می شود. چون عشق آمد ، جان بازی هم می آید، پاک بازی هم می آید. و در جایی که امر دائر شد بین خودش و امام، دیگر خودش را ترجیح نمی دهد. اگر امر دائر شد بین مالش و امام ، برای مالش ارزش قائل نیست. اگر امر دائر شد بین اولادش و امام، برای اولادش اهمیتی قائل نیست. و لذا این است که باید “معرفت به نورانیت” برای انسان دست دهد و الا این معرفت هایی که ما داریم که پدر و مادر امام حسین (ع) چه کسانی هستند ، انسان را به جایی نمی رساند. این معرفت، عشق نمی آورد. این معرفت، جان بازی، پاک بازی برای انسان نمی آورد و جای آن که برسد، انسان خود را بر امام ترجیح می دهد، مال و اولادش را بر امام ترجیح می دهد.  بحث هایی که ما داریم روی این جهت است که انسان به سوی نور حرکت کند. به سوی معرفت به نورانیت حرکت کند. این مهم است.

در روز عاشورا و تاسوعا دوستان متوسل شوند به باطن ولایت و از باطن ولایت همین معرفت به نورانیت را بخواهند. هیچ چیز دیگر غیر از این را نخواهیم که ضرر کرده ایم واقعا. آنها کسانی هستند که این قدرت را دارند که ما را به این معرفت برسانند. یعنی ما را سیر باطنی دهند و به قلب خودمان برسانند. حجاب ها را از قلبمان کنار بزنند و ما را به آن نور برسانند و ما معرفت به نورانیت پیدا کنیم. تمام آن وجود، آن نور ، آشکار شود به همه وجود ما ، وجود ما بپاشد و وجود ما بشود یک وجود نورانی. اگر وجود انسان نورانی شد، این خوب است.
این را عنایت بفرمایید که تا وقتی که قلب انسان بسته است، حجاب ها بر روی قلب انسان هست، در این جا انسان به دنبال هرچیزی که رود،آن برای این انسان می شود ظلمت. وجود انسان تاریک است و منبع نور در وجود انسان ، قلب انسان است « الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه » قلب حرم خداست، جایگاه خداست ، مکان نور خداست، مکان نور ماما است. منتهی پوشیده بر ما است و چون پوشیده است ، وجود ما ظلمانی است، تاریک است. مانند کوزه ای می ماند که درون آن سمی است و هرچه در آن آب بریزی ، سمی می شود. وقتی وجود ظلمانی است، انسان غذا هم که بخورد، این غذا در درونش ظلمت می شود. اگر حتی انسان علم یاد بگیرد، علم توحید یاد بگیرد، این علم توحید در درون وجود او می شود ظلمت.هرچه که انسان علوم و معارف الهی را یاد بگیرد، می شود ظلمت این است که « ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ /40نور » ظلمت های متراکم. این ظلمت های متراکم در عالم برزخ کار دست انسان میدهد. ظلمت های تو در تو.
کسانی که مکاشفات برزخی دارند – مکاشفات برزخی خیلی مهم نیست ، یعنی مکاشفات عقلی خیلی سنگین و مهم هستند. مکاشفات برزخی معمولا در اوایل راه که انسان راه می افتد، به آن می رسد. – معمولا وقتی باطن انسان را می بینند، تونل های تو در توی سیاهی می بینند که انسان در درون این تونل ها گیر افتاده است. وارد یکی می شود و می خواهد فرار کند، تا آخر می رود و بن بست است. بر می گردد و به راه دیگری می رود، بن است و باز می گردد. به راه دیگری می رود، و بن بست است. بگوییم هزاران سال ، میلیون ها سال، چقدر بگوییم، این انسان در درون این تونل ها سرگردان است. این تونل های وجود خود اوست. چون در عالم برزخ، وجود خود ما است که بر ما آشکار می شود. یک تونل، تونل علم است که ما یاد گرفته ایم و این تبدیل به ظلمت شده است. یک تونل، تونل مال است که این مال در درون ما ظلمت شده است. تونل دیگر فرض کنید تونل اولاد و همسر و پدر و مادر و امثال اینها است. هرکدامشان دالان های سیاهی در درون وجود انسان هستند که در عالم برزخ باعث عذاب انسان می شوند. مگر این که انسان خودش را نور کند. خودش را تبدیل به نور کند. آن قلب را ، آن منبع نور را درون وجود خود باز کند. اگر این منبع نور باز شد،  و این نور به وجود انسان پاشید و وجود را نورانی کرد، اگر انسان غذا هم بخورد، آن غذا در درون وجود او نور می شود. اگر به دنبال پول رود، این پول نور می شود در درون وجود انسان. حال اگر علم یاد گرفتی، تبدیل به نور می شود. هرچه انسان نور بیشتری یاد بگیرد، این نورها می شوند «  نُورٌ عَلَى نُورٍ / 35 نور»

لذا این که بعضی ها می گویند :« در عرفان خیلی از خلوت صحبت شده است در حالی که در سیره اهل بیت ما خیلی خلوت نبوده است و در بین مردم خلافت و کشاورزی می کرده اند. »  بله . آنها سالک در سفر سوم بوده اند. رسول خدا (ص) مدت ها در خلوت غار حرا مدتها به ریاضت و عبادت مشغول می شدند. حضرت موسی 8 یا 10 سال در خلوت کوه طور به ریاضت ها و عبادت هایی که استادش ، پیرش ، حضرت شعیب به او دستور می دادند. حضرت مریم در خلوت آن حجره ای که بیت المقدس داشت ، در زیر نظر استادش حضرت زکریا به ریاضت و عبادت مشغول می شدند. بعد از این که این ها به مقام نور رسیدند، در بین مردم آمدند. اینها سالکان در سفر سوم هستند که به میان مردم بازگشتند منتهی ” مع الحق” بازگشتند.
 سفر من الحق الی الخلق بالحق – از حق به سوی خلق آمدند با حق . لذا این طور نیست که در اسلام خلوت نداشته باشیم، باید داشته باشیم. زهد باید داشته باشیم. کناره گیری از دنیا تا زمانی که وجود ما به مقام نورانیت رسید. وقتی که نور شدیم و دیگر ظلمت ها نتوانستند در ما تاثیر کنند. حالا به میان جامعه آییم و جامعه را اصلاح کنیم. حال اگر این انسان به مقام رسید، مقام او را آلوده نمیکند. چون نوری که در باطن او است آن قدر زیبا است که اصلا به هیچ وجه دوست ندارد ذره ای با مال دنیا و مقام خود را آلوده کند. اینها را اسباب بازی می بیند.  هیچ می بیند. حالا بر می گردد به دنبال علم . این است که در قران می فرماید : « وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ /2 جمعه » اول آنها را تزکیه کن و بعد به آنها کتاب  و علم بیاموز. علم بدون تزکیه ظلمت است حتی اگر علم توحید ، علم اخلاق باشد. این است که اول انسان باید به نور برسد، بعد.

چگونه انسان به نور برسد ؟

این مسئله مهم است. بحث منازل السائرین همین است که انسان باید قدم به قدم حرکت کند تا به منزل نور برسد. ایشان ( خواجه عبدالله انصاری ) آمدند منازل را به 100 قسمت تقسیم کرده اند. هر منزل را به 10 بخش تقسیم کره اند که می شود 1000 منزل. ما الان وارد “قسم بدایات” می شویم.

قسم بدایات

در ” قسم بدایات”  سالک باید 10 منزل را طی کند:
1. یقظه 2. توبه 3. محاسبه 4. عنابه 5. تفکر 6.تذکر 7.اعتصام 8. فرار 9. ریاضت 10. سِماع
انسان باید این ها را طی کند تا این که از قسم بدایات خارج شود.

منزل یقظه

یقظه به معنای بیداری است. بر مبنای معصوم که فرمودند: « النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا .مردم در خوابند و زمانی که از دنیا رفتند بیدار می‌شوند » زمان مرگ، زمان بیداری انسان است. این که در روایت آمده است :      « مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا » یعنی بیدار شوید قبل از این که بیدارتان کنند. چون مردم الان خواب هستند و زمانی که بمیرند بیدار می شوند و می فهمند چه اشتباهاتی در دنیا کرده اند. « يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّه / 56 زمر » تفریط کردیم ، ضایع کردیم خودمان را در کنار خدا . در کنار خدا بودیم، خدا با ما بود، رویمان را از خدا برگرداندیم و به دنیا رفتیم. بنابراین ما در مرحله اول خواب هستیم و وقتی که بمیریم از خواب بیدار میشویم. پس مرگ = بیدار شدن.

 حالا که می فرماید « مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا » یعنی بیدار شوید قبل از این که بیدارتان کنند. اگر قرار باشد عزرائیل انسان را بیدار کند، خیلی برای او سخت می شود. مگر این که خودش از خواب بیدار شود و بفهمد که خواب است.
غفلت = خواب .معمولا کسی که غافل است را خواب می گویند. کسی که در اینجا خواب باشد، غافل است از این که در این خانه چه می گذرد. غافل است از این که در این شهر چه می گذرد. بنابراین انسان خواب یعنی انسان غافل. مردم معمولا در غفلت هستند و وقتی به خود نگاه می کنند، خود را جسم و نیازهای مادی می بینند. “من” مجازی می بینند. حاجات این من مجازی و دنیایی در دنیا برآورده می شود. بنابراین به طرف دنیا می روند. هرکسی یک جوری به طرف دنیا می رود. انسانها صیاد دنیا هستند. منتهی تورهای صیادی آنها فرق می کند. دامشان فرق می کند. دام یکی مغازه است که از طریق آن می خواهد دنیا را را به دام اندازد. دام دیگری اداره اش است . گفت :                  کل من فی الوجود یطلب صیدا
                                                         انما الاختلاف فی الشبکات [1]
همه مردم دنبال دنیا هستند که دنیا را صید کنند ، اختلاف در دام ها ، تورها است که هرکسی می خواهد با تور خاصی دنیا را شکار کند و الا همه ما شکارچی دنیا هستیم و دنیا را اصیل می دانیم. اگر کسی بخواهد بگوید بر خدا توکل کن، معمولا مردم از توکل بر خدا معانی دیگری را در ذهن دارند. که می گوید برو کسب و کار کن ولی بر خدا هم توکل داشته باش. این در یک معنا شرک است. مردم می گویند ” از تو حرکت ، از خدا برکت” اگر من الان نروم و حرکت نکنم، آیا خدا به من برکت می دهد؟ می گویند: نه. تو باید حرکت و تلاش کنی تا خدا هم به تو بدهد. یعنی خودمان را قاطی خدا می کنیم. در حالی که شما می بینید ماده نقض زیاد دارد. یک بچه شیرخواره کار نمی کند اما روزی او می رسد. شیر مادر همیشه برای او مهیا است و آن بچه هیچ زحمتی برای ایجاد شیر نکرده است. قبل از تولدش آن شیر آماده می شود و در اختیارش گذاشته می شود. بعدا که بزرگتر می شود، خودش به دنبال کار نمی رود که غذا برای او آمده است. معمولا بچه ها تا سنین 20 -25 سالگی که در خانه پدر و مادرشان هستند به دنبال کار نمی روند.اما مرتب غذایشان را می خورند، لباسشان را می پوشند و خانه شان برایشان آماده است. اگر مرغ و خروس و کبوتر در خانه داشته باشید، در قفس هستند و خودشان به دنبال دانه نمی روند. شما برایشان دانه و آب می ریزید. یا مثلا در خیابان راه می روید و دوستتان را بعد از سال ها می بینید. به شما می گوید بیا برویم خانه ما و ظهر را در آنجا غذا بخور.  خانه او غذا می خورید. کار که نکرده اید برای خوردن این غذا. خود به خود برای شما حاصل شد. این که روزی انسان را می دهد، کار انسان نیست. خیلی ها در این دنیا کار نمی کنند و پول هم در می آورند و روزیشان می رسد. 

این است که مردم از همین مسئله در غفلت هستند که رزاق خدا است و ما در این رابطه هیچ کاره هستیم. مردم معمولا به خودشان اصالت می دهند.فرض کنید انسانی در این جا خواب است که انسان فقیر و مقروضی است. در خواب می بیند که در باغ هایی تفریح می کند. خیلی باغ های دلگشا و سبز و خرم با انواع میوه جات. در واقع الان او خبر ندارد که هوا سرد است، خانه اش سرد است و سرما می خورد یا هوا گرم است و گرما او را اذیت می کند. متوجه نیست که الان مقروض است و ده ها طلبکار دارد، خانواده اش گرسنه هستند. اصلا به هیچ وجه به اینجور چیزها اهمیتی نمیدهد. خیلی راحت در خواب است و به فکر هیچ چیزی نیست. صداهای اطراف را نمی شنود. اگر خورشید طلوع کرده و نور آن از پنجره به داخل خانه طلوع کرده ، نمی بیند. همان نور را در خواب می بیند.یک نور مجازی می بیند و از همه اینها غافل است. هرچه هم که عیالش می گوید به دنبال کار و کسب برو، او اصلا نمی شنود. تکانش می دهد ، نمی فهمد. اگر عیالش مثلا او را تکان محکمی داد و او یک مرتبه از خواب پرید، تا از خواب پرید ، یک دفعه متوجه می شود که همه آنها در خواب بوده. می فهمد این که آدم ثروتمندی بوده و منفعتی کسب می کرده، همه اینها بیهوده و باطل بوده ، لذتهای باطلی بوده که در آنها به سر می برده ، و الان که از خواب بیدار شده هیچ ارزشی برای او ندارد. اگر میلیون ها میلیون ثروت در خواب به دست آورده ، همه آنها الان باطل است. همه را باطل می بیند. حال تازه بدبختی های او شروع می شود. حالا احساس میکند که فقیر است ، دردمند است. مریض است ، مقروض است، خانواده اش گرسنه هستند. الان با بدبختی های جدید مواجه می شود. یعنی متوجه می شود که همه آن لذت ها باطل بوده و این بدبختی ها را داشته و متوجه آن نمی شده. این مسئله است ، عنایت بفرمایید که بوده در این بدبختی ها ولی نمی فهمیده. حالا که بیدار شد، می فهمد. به این “یقظه” می گویند. یعنی بیدار شدن از غفلت، به هوش آمدن از غفلت. ما الان در این عالم در خواب هستیم. اگر روزی مرگ آمد و این جسم را از ما گرفت، گرز مرگ بر سر ما وارد شد و بک مرتبه جسم کنار رفت ، مانند شخصی که خواب است و وقتی بیدار شد، بدن مثالی کنار می رود و با این جسم زندگی می کند. آن جسم مثالی می رود و با جسم جدید در رختخواب نشسته است و همه این بدبختی ها به سراغ او می آید. وقتی آن گرز مرگ بر سر انسان نواخته شود، انسان جسم مادیش را کنار می اندازد و با جسم دیگر یک مرتبه می بیند همه آنچه که داشته، همه و همه مجاز بوده. همه باطل بوده. هیچ بوده و ذره ای از آنها الان با او نیست. همه آن خانه و زندگی ، همسر و اولاد، ماشین قشنگش، علمش ، مدرک تحصیلی اش ، هرچه که به آن می نازید در دنیا،  از دستش رفتند. برعکس در مقابل عالمی قرار گرفته که سراسر اندوه و غم و بیچارگی است. یک نکته ای را که انسان در اینجا دریافت می کند این است که می بیند قبلا در دنیا در همین مصیبت و بیچارگی بود، متوجه آن نبود، در خواب بود. مثل همان شخصی که مثال زدیم.
انسانی که مرگ او را از غفلت به در می آورد ، می فهمد که همه بدبختی هایی که در مقابل او هست در دنیا با او بود و نمی فهمید و متوجه نبود. غرق بود در این که بروم تخصصم را بگیرم. بروم در دنیا و تجارتم را به کجا برسانم. غرق در اینها بود و الان که بیدار شده می بیند همه هیچ است و پوچ و به درد او نمی خورد.

درباره این که انسان در آن دنیا می رود و می بیند که همه این بدبختی ها به همراه او بوده ، قرآن می فرماید :  « عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ / 74 مومنون » یعنی همین الان از صراط سرنگون هستند در آتش منتهی نمی فهمند. مثل همان آدمی که خواب است و گرمای داغ خورشید به روی او افتاده ، گرما او را می سوزاند و نمی فهمد. از بس که متوجه جای دیگری است. مثل کسی که صاحب مجلس عروسی است و مرتب در حال رتق و فتق امور است و به شدت پریشان و مضطرب است که مبادا چیزی به هم نخورد، یعنی خود صاحب مجلس از آن مجلس لذتی نمی برد. بعد که مجلس تمام می شود و مهمان ها میروند، احساس می کند کف پای او می سوزد، نگاه می کند و می بیند که شیشه ای به پای او رفته است، این سوزش با او بود ولی نمی فهمید. این درد با او بود ولی نمی فهمید چون به شدت حواسش به مجلس بود. انسان ها این گونه هستند. همین الان در عذاب هستند. فرمود:« وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ / 16 انفطار » این جهنم از مردم غائب نبوده. این طور نیست که ما الان در جهنم نباشیم و بعدا که به قیامت رفتیم به جهنم بیفتیم. نه. همین الان در جهنم هستیم یا حالا اگر کسی در بهشت باشد. جهنم در اینها غائب نیست ، همین الان با آنها هست. این است که همین الان ما در عذاب هستیم یا     ان شاء الله در نعمت هستیم. 

اگر کسی در این دنیا ، قبل از مرگ، یک عنایتی نصیبش شود که آن حالت بیداری و یقظه ای که به وسیله پتک مرگ می خواهد در انسان ایجاد شود، پتکی در این دنیا بر سر انسان بخورد و انسان را از این غفلت بیدار کند، او را به هوش می آورد. آدم توجه می شود که من در غفلت بودم. آن حرفی که در قیامت می زند که « يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّه / 56 زمر » اگر در این دنیا یقظه برای انسان حاصل شده باشد، نصیب انسان شد، در همین دنیا حرفش این است که « يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّه / 56 زمر » عمرم را به بطالت گذراندم ، ضایع کردم. نه این که در گناه گذراندم، در دنیا گذراندم. حتی در دنیای حلال گذراندم. تاسف می خورد که چرا من عمرم را در دنیا گذراندم و مثلا به دنبال کاسبی و تجارتم. نه این که انسان به دنبال اینها نرود. نه. ما چنان به دنبال اینها می رویم که از خدا غافل می شویم. این مسئله است و خیلی بد است. یعنی همین مغازه ، غافل کننده من از خدا شده است، قرص خواب آور شده است برای من. یعنی امروز به اداره یا مغازه ام می روم و انگار او مرا به خواب می برد. باز فردا قرص دیگری می خورم و مدام مرا در خواب فرو می برند. از مستحابات تجارت در فقه این است که تا انسان خرج امروزش را درآورد ببندد و به خانه رود. کسی به آن عمل نمی کند و هی بیشتر و بیشتر می مانند. به آنها هم که بگویی می گویند پول مالیات ، آب و اینها داریم. اگر انسان واقعا توکل بر خدا داشته باشد، اینها نیست و همه آنها برایش می رسد « مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ / 3 طلاق » می رسد. چند نفر پیدا می شوند که این جوری شوند و بگویند : معلوم نیست من فردا این جا باشم و چرا برای فردایی که معلوم نیست به دنبال مال باشم ؟ و یا می گویند اگر می خواهد سودی بر روی مال بکشد، آن مقداری که خرج امروزش است را سود بکشد و بقیه را به راس المال بفروشد و سود نکشد. احکام عجیبی است در باب تجارت در فقه . معمولا قدیم تجار ابتدا احکام تجارت در فقه را می آموختند و بعد به سراغ کسب و کار می رفتند. حالا که همه اینها از بین رفته و کسی به این مطالب اهمیتی نمی دهد.

این است که اگر یقظه ای برای ما ایجاد شد و فهمیدم که همین مغازه من را در خواب نگه داشته ، بلند می شوم و احساس ندامت می کنم بر عمری که رفت و در این عمر من تفری کردم، عمر خودم را ضایع کردم. همش در مسیر دنیا حرکت کرده ام. خیلی از ما هم توجیه می کنیم. یک آقای پزشکی بود که بیش از حد معمول کار می کرد و به او می گفتم یک مقداری آهسته تر. به من می گفت: چه اشکالی دارد؟ تو دلت می آید که من ببینم عده ای مریض هستند و من اینها را مداوا نکنم؟ چه ایرادی دراد من سه نوبت در سه جا کار می کنم ولی در عین حال مریض ها را مداوا می کنم. گفتم : از مریض های خود به قدری پول بگیر که خرج امروزت در آید و بقیه را مجانی مداوا کن. یا در بالا سر منشی بزن که پرداخت ویزیت آزاد است. هرکه دلش خواست بدهد و دلش نخواست ندهد و هر چه خواست بدهد. میکنی این کار را ؟ گفت : نه . پس اینها توجیح است که به مطب می روم برای درمان درد مردم. در جای دیگری این مطلب بود که کسی بازنشسته فرهنگی بود و می گفت عمری جهل را از بین بردم. گفتم : اگر این جور بود که دولت بهت حقوق هم نمی داد می رفتی؟ گفت: نه. به خودمان دروغ می گوییم که به خلق خدمت می کنم. اگر می توانی به خلق خدمت کن و پول نگیر. بگو خدایا فقط برای رضای تو ، تو خودت رزق من را بده. مگر ما در قرآن نمی خوانیم « إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ / 58 ذاریات » ببین چند تاکید دارد – إِنَّ یعنی حتما که الله ، هو همان خدا ، الرزاق ( صیغه مبالغه ) – که خدا رازق است. « ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ » متانت ، قوت و استحکام دارد. یعنی این طور نیست که نتواند به کسی روزی برساند. مگر نفرمود: « وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ / 3 و 2 طلاق » هرکس تقوای خدا را پیشه کند روزیش را می دهیم از جایی که خود حسابش را نکند. یعنی از مجاری عادی نه. « مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ » قرآن علت تامه برای روزی را تقوا و ایمان قرار می دهد ، نه کار و کسب. مگر نمی فرماید که : « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ / 96 اعراف » اگر مردم جامعه ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، برکات های خود را از آسمان و زمین بر آنها نازل می کنیم. پس می فرماید ایمان بیاور و عمل صالح انجام بده. می گوید تقوا داشته باش و ما « مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ » روزیت را می دهیم. پس بنابراین  این که انسان بگوید من که بچه های مردم را درس می دهم، پولی بگیرم و زندگیم را اداره کنم، نه . بگو : خدایا فقط برای رضای تو درس می دهم. دولت به من پول داد ، می گیرم. نداد، حرف نمی زنم. بگو: خدایای فقط برای رضای تو. چون تو خشنود هستی می روم. بله، این جور طبابت ، این جور معلمی نور است. اما این که من بروم و خود را طلبکار بدانم، این نور نیست.خداوند در قیامت انسان را بر اساس نیات محاسبه می کند. گفت :

ای سیم ندانم که به اقبال که زادی *** کز بهر تو فرزند کشد کینه ز مادر  
  مقصود سلاطینی و محسود اساطین  ***  آرایش شاهانی و آسایش لشکر
    بی‌ یاد تو زاهد نکند روی به محراب *** بی‌مهر تو واعظ ننهد پای به منبر
      شوخی‌که به دیهیم شهان ننگرد ازکبر *** پیش تو سجده آرد و بر خاک نهد سر
      ( قاآنی )

اگر این یقظه برای انسان حاصل شد، همه این ها اتفاق می افتد. یعنی اگر انسان کار کند، فقط برای رضای خدا کار می کند. یک مرتبه از خواب بیدار می شود و می بیند که عمری را ضایع کرد، هدر کرد و بیهوده سر خود را کلاه گذاشته. خود را در جهنم می بیند و می بیند که طلبکاری های بسیاری هم بر در خانه آمده اند. خدا طلبکار است و می گوید: برای رضای من یک کار در عمرت انجام دادی یای نه ؟ پیغمبر، امام ، اولیای خدا ، چشمم ، گوششم ، زبانم از من طلبکار هستند. می بیند که حتی کارهای حلالی که انجام داده ، او را ضایع کرده است.


[1] شعر معروف در فلسفه

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

3 پاسخ به “شرح منازل السائرین جلسه یکم”

  1. مینا پورشاهین گفت:

    خیلی عالی بود
    اللهم ارزقنا🤲
    خدا حفظشون کنه

  2. محسن صفریان گفت:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    چنین مطالب عرشی ندیدم تاحالا

  3. علی گفت:

    با تشکر فراوان از همه عزیزانی که زحمت پیاده کردن متن بیانات استاد را کشیدن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در باب مقام حضرت عباس (ع)

روز تاسوعا را به نام نامی حضرت عباس (ع) نامگذاری کرده اند با این که ایشان در روز عاشورا به شهادت رسیده اند اما به خاطر عظمت شان ایشان هم زمان شهادت و هم مکان شهادتشان را، از سایر شهدا جدا کرده اند. این به خاطر علو شانی است که ایشان در راه معرفت مقام ولایت و محافظت از خاندان ولایت انجام دادند .این برای ما درس هست که چگونه اگر انسان در راه معرفت ولایت و امام خود و اهل بیت بتواند به معرفت درستی برسد. معرفت به نورانیت ، نه معرفت هایی که ما داریم . امام را به نور بشناسد. این معرفت می تواند خیلی کارها برای انسان انجام دهد و انسان را به جان بازی هم می کشاند نسبت به آن بزرگواران. در اینجا انسان فانی در امام می شود. البته این را در بحث های “معرفت به نورانیت امام” خدمت دوستان عرض کرده ایم که:
 در واقع قلب انسان است که مرکز نور خداست و مرکز نور امام است.  یک نور واحد در عالم آفرینش هست که باطن هر موجودی را تشکیل می دهد. همین است که می فرماید : « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ / 35 نور » نور آسمان ، نور زمین ، نور انسان . بنابراین اگر ظاهرش سماوات است، باطنش نور است. اگر ظاهرش ارض است، باطنش نور است. اگر ظاهرش انسان است ، باطنش نور است. همه موجودات در باطن خود یک حقیقت واحد هستند. از یکدیگر جدا نیستند. همه ما نور هستیم و حقیقت آن نور، الله است. وجود امام، آن قدر گسترش دارد که با آن نور واحد اتحاد دارد. بنابراین ، امام نور ما نیز هست. اگر کسی بتواند با مجاهدات و جهاد اکبر، آن حجابهای روی قلبش را کنار بزند و به نور قلب برسد، به نور خدا رسیده و به نور امام رسیده است. هم به خدا معرفت به نورانیت پیدا کرده است، و هم به امام معرفت به نورانیت پیدا کرده است. و البته این نور به قدری زیباست که وقتی انسان با این نور مواجه شودف عاشق این نور می شود. چون عشق آمد ، جان بازی هم می آید، پاک بازی هم می آید. و در جایی که امر دائر شد بین خودش و امام، دیگر خودش را ترجیح نمی دهد. اگر امر دائر شد بین مالش و امام ، برای مالش ارزش قائل نیست. اگر امر دائر شد بین اولادش و امام، برای اولادش اهمیتی قائل نیست. و لذا این است که باید “معرفت به نورانیت” برای انسان دست دهد و الا این معرفت هایی که ما داریم که پدر و مادر امام حسین (ع) چه کسانی هستند ، انسان را به جایی نمی رساند. این معرفت، عشق نمی آورد. این معرفت، جان بازی، پاک بازی برای انسان نمی آورد و جای آن که برسد، انسان خود را بر امام ترجیح می دهد، مال و اولادش را بر امام ترجیح می دهد.  بحث هایی که ما داریم روی این جهت است که انسان به سوی نور حرکت کند. به سوی معرفت به نورانیت حرکت کند. این مهم است.

در روز عاشورا و تاسوعا دوستان متوسل شوند به باطن ولایت و از باطن ولایت همین معرفت به نورانیت را بخواهند. هیچ چیز دیگر غیر از این را نخواهیم که ضرر کرده ایم واقعا. آنها کسانی هستند که این قدرت را دارند که ما را به این معرفت برسانند. یعنی ما را سیر باطنی دهند و به قلب خودمان برسانند. حجاب ها را از قلبمان کنار بزنند و ما را به آن نور برسانند و ما معرفت به نورانیت پیدا کنیم. تمام آن وجود، آن نور ، آشکار شود به همه وجود ما ، وجود ما بپاشد و وجود ما بشود یک وجود نورانی. اگر وجود انسان نورانی شد، این خوب است.
این را عنایت بفرمایید که تا وقتی که قلب انسان بسته است، حجاب ها بر روی قلب انسان هست، در این جا انسان به دنبال هرچیزی که رود،آن برای این انسان می شود ظلمت. وجود انسان تاریک است و منبع نور در وجود انسان ، قلب انسان است « الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه » قلب حرم خداست، جایگاه خداست ، مکان نور خداست، مکان نور ماما است. منتهی پوشیده بر ما است و چون پوشیده است ، وجود ما ظلمانی است، تاریک است. مانند کوزه ای می ماند که درون آن سمی است و هرچه در آن آب بریزی ، سمی می شود. وقتی وجود ظلمانی است، انسان غذا هم که بخورد، این غذا در درونش ظلمت می شود. اگر حتی انسان علم یاد بگیرد، علم توحید یاد بگیرد، این علم توحید در درون وجود او می شود ظلمت.هرچه که انسان علوم و معارف الهی را یاد بگیرد، می شود ظلمت این است که « ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ /40نور » ظلمت های متراکم. این ظلمت های متراکم در عالم برزخ کار دست انسان میدهد. ظلمت های تو در تو.
کسانی که مکاشفات برزخی دارند – مکاشفات برزخی خیلی مهم نیست ، یعنی مکاشفات عقلی خیلی سنگین و مهم هستند. مکاشفات برزخی معمولا در اوایل راه که انسان راه می افتد، به آن می رسد. – معمولا وقتی باطن انسان را می بینند، تونل های تو در توی سیاهی می بینند که انسان در درون این تونل ها گیر افتاده است. وارد یکی می شود و می خواهد فرار کند، تا آخر می رود و بن بست است. بر می گردد و به راه دیگری می رود، بن است و باز می گردد. به راه دیگری می رود، و بن بست است. بگوییم هزاران سال ، میلیون ها سال، چقدر بگوییم، این انسان در درون این تونل ها سرگردان است. این تونل های وجود خود اوست. چون در عالم برزخ، وجود خود ما است که بر ما آشکار می شود. یک تونل، تونل علم است که ما یاد گرفته ایم و این تبدیل به ظلمت شده است. یک تونل، تونل مال است که این مال در درون ما ظلمت شده است. تونل دیگر فرض کنید تونل اولاد و همسر و پدر و مادر و امثال اینها است. هرکدامشان دالان های سیاهی در درون وجود انسان هستند که در عالم برزخ باعث عذاب انسان می شوند. مگر این که انسان خودش را نور کند. خودش را تبدیل به نور کند. آن قلب را ، آن منبع نور را درون وجود خود باز کند. اگر این منبع نور باز شد،  و این نور به وجود انسان پاشید و وجود را نورانی کرد، اگر انسان غذا هم بخورد، آن غذا در درون وجود او نور می شود. اگر به دنبال پول رود، این پول نور می شود در درون وجود انسان. حال اگر علم یاد گرفتی، تبدیل به نور می شود. هرچه انسان نور بیشتری یاد بگیرد، این نورها می شوند «  نُورٌ عَلَى نُورٍ / 35 نور»

لذا این که بعضی ها می گویند :« در عرفان خیلی از خلوت صحبت شده است در حالی که در سیره اهل بیت ما خیلی خلوت نبوده است و در بین مردم خلافت و کشاورزی می کرده اند. »  بله . آنها سالک در سفر سوم بوده اند. رسول خدا (ص) مدت ها در خلوت غار حرا مدتها به ریاضت و عبادت مشغول می شدند. حضرت موسی 8 یا 10 سال در خلوت کوه طور به ریاضت ها و عبادت هایی که استادش ، پیرش ، حضرت شعیب به او دستور می دادند. حضرت مریم در خلوت آن حجره ای که بیت المقدس داشت ، در زیر نظر استادش حضرت زکریا به ریاضت و عبادت مشغول می شدند. بعد از این که این ها به مقام نور رسیدند، در بین مردم آمدند. اینها سالکان در سفر سوم هستند که به میان مردم بازگشتند منتهی ” مع الحق” بازگشتند.
 سفر من الحق الی الخلق بالحق – از حق به سوی خلق آمدند با حق . لذا این طور نیست که در اسلام خلوت نداشته باشیم، باید داشته باشیم. زهد باید داشته باشیم. کناره گیری از دنیا تا زمانی که وجود ما به مقام نورانیت رسید. وقتی که نور شدیم و دیگر ظلمت ها نتوانستند در ما تاثیر کنند. حالا به میان جامعه آییم و جامعه را اصلاح کنیم. حال اگر این انسان به مقام رسید، مقام او را آلوده نمیکند. چون نوری که در باطن او است آن قدر زیبا است که اصلا به هیچ وجه دوست ندارد ذره ای با مال دنیا و مقام خود را آلوده کند. اینها را اسباب بازی می بیند.  هیچ می بیند. حالا بر می گردد به دنبال علم . این است که در قران می فرماید : « وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ /2 جمعه » اول آنها را تزکیه کن و بعد به آنها کتاب  و علم بیاموز. علم بدون تزکیه ظلمت است حتی اگر علم توحید ، علم اخلاق باشد. این است که اول انسان باید به نور برسد، بعد.

چگونه انسان به نور برسد ؟

این مسئله مهم است. بحث منازل السائرین همین است که انسان باید قدم به قدم حرکت کند تا به منزل نور برسد. ایشان ( خواجه عبدالله انصاری ) آمدند منازل را به 100 قسمت تقسیم کرده اند. هر منزل را به 10 بخش تقسیم کره اند که می شود 1000 منزل. ما الان وارد “قسم بدایات” می شویم.

قسم بدایات

در ” قسم بدایات”  سالک باید 10 منزل را طی کند:
1. یقظه 2. توبه 3. محاسبه 4. عنابه 5. تفکر 6.تذکر 7.اعتصام 8. فرار 9. ریاضت 10. سِماع
انسان باید این ها را طی کند تا این که از قسم بدایات خارج شود.

منزل یقظه

یقظه به معنای بیداری است. بر مبنای معصوم که فرمودند: « النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا .مردم در خوابند و زمانی که از دنیا رفتند بیدار می‌شوند » زمان مرگ، زمان بیداری انسان است. این که در روایت آمده است :      « مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا » یعنی بیدار شوید قبل از این که بیدارتان کنند. چون مردم الان خواب هستند و زمانی که بمیرند بیدار می شوند و می فهمند چه اشتباهاتی در دنیا کرده اند. « يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّه / 56 زمر » تفریط کردیم ، ضایع کردیم خودمان را در کنار خدا . در کنار خدا بودیم، خدا با ما بود، رویمان را از خدا برگرداندیم و به دنیا رفتیم. بنابراین ما در مرحله اول خواب هستیم و وقتی که بمیریم از خواب بیدار میشویم. پس مرگ = بیدار شدن.

 حالا که می فرماید « مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا » یعنی بیدار شوید قبل از این که بیدارتان کنند. اگر قرار باشد عزرائیل انسان را بیدار کند، خیلی برای او سخت می شود. مگر این که خودش از خواب بیدار شود و بفهمد که خواب است.
غفلت = خواب .معمولا کسی که غافل است را خواب می گویند. کسی که در اینجا خواب باشد، غافل است از این که در این خانه چه می گذرد. غافل است از این که در این شهر چه می گذرد. بنابراین انسان خواب یعنی انسان غافل. مردم معمولا در غفلت هستند و وقتی به خود نگاه می کنند، خود را جسم و نیازهای مادی می بینند. “من” مجازی می بینند. حاجات این من مجازی و دنیایی در دنیا برآورده می شود. بنابراین به طرف دنیا می روند. هرکسی یک جوری به طرف دنیا می رود. انسانها صیاد دنیا هستند. منتهی تورهای صیادی آنها فرق می کند. دامشان فرق می کند. دام یکی مغازه است که از طریق آن می خواهد دنیا را را به دام اندازد. دام دیگری اداره اش است . گفت :                  کل من فی الوجود یطلب صیدا
                                                         انما الاختلاف فی الشبکات [1]
همه مردم دنبال دنیا هستند که دنیا را صید کنند ، اختلاف در دام ها ، تورها است که هرکسی می خواهد با تور خاصی دنیا را شکار کند و الا همه ما شکارچی دنیا هستیم و دنیا را اصیل می دانیم. اگر کسی بخواهد بگوید بر خدا توکل کن، معمولا مردم از توکل بر خدا معانی دیگری را در ذهن دارند. که می گوید برو کسب و کار کن ولی بر خدا هم توکل داشته باش. این در یک معنا شرک است. مردم می گویند ” از تو حرکت ، از خدا برکت” اگر من الان نروم و حرکت نکنم، آیا خدا به من برکت می دهد؟ می گویند: نه. تو باید حرکت و تلاش کنی تا خدا هم به تو بدهد. یعنی خودمان را قاطی خدا می کنیم. در حالی که شما می بینید ماده نقض زیاد دارد. یک بچه شیرخواره کار نمی کند اما روزی او می رسد. شیر مادر همیشه برای او مهیا است و آن بچه هیچ زحمتی برای ایجاد شیر نکرده است. قبل از تولدش آن شیر آماده می شود و در اختیارش گذاشته می شود. بعدا که بزرگتر می شود، خودش به دنبال کار نمی رود که غذا برای او آمده است. معمولا بچه ها تا سنین 20 -25 سالگی که در خانه پدر و مادرشان هستند به دنبال کار نمی روند.اما مرتب غذایشان را می خورند، لباسشان را می پوشند و خانه شان برایشان آماده است. اگر مرغ و خروس و کبوتر در خانه داشته باشید، در قفس هستند و خودشان به دنبال دانه نمی روند. شما برایشان دانه و آب می ریزید. یا مثلا در خیابان راه می روید و دوستتان را بعد از سال ها می بینید. به شما می گوید بیا برویم خانه ما و ظهر را در آنجا غذا بخور.  خانه او غذا می خورید. کار که نکرده اید برای خوردن این غذا. خود به خود برای شما حاصل شد. این که روزی انسان را می دهد، کار انسان نیست. خیلی ها در این دنیا کار نمی کنند و پول هم در می آورند و روزیشان می رسد. 

این است که مردم از همین مسئله در غفلت هستند که رزاق خدا است و ما در این رابطه هیچ کاره هستیم. مردم معمولا به خودشان اصالت می دهند.فرض کنید انسانی در این جا خواب است که انسان فقیر و مقروضی است. در خواب می بیند که در باغ هایی تفریح می کند. خیلی باغ های دلگشا و سبز و خرم با انواع میوه جات. در واقع الان او خبر ندارد که هوا سرد است، خانه اش سرد است و سرما می خورد یا هوا گرم است و گرما او را اذیت می کند. متوجه نیست که الان مقروض است و ده ها طلبکار دارد، خانواده اش گرسنه هستند. اصلا به هیچ وجه به اینجور چیزها اهمیتی نمیدهد. خیلی راحت در خواب است و به فکر هیچ چیزی نیست. صداهای اطراف را نمی شنود. اگر خورشید طلوع کرده و نور آن از پنجره به داخل خانه طلوع کرده ، نمی بیند. همان نور را در خواب می بیند.یک نور مجازی می بیند و از همه اینها غافل است. هرچه هم که عیالش می گوید به دنبال کار و کسب برو، او اصلا نمی شنود. تکانش می دهد ، نمی فهمد. اگر عیالش مثلا او را تکان محکمی داد و او یک مرتبه از خواب پرید، تا از خواب پرید ، یک دفعه متوجه می شود که همه آنها در خواب بوده. می فهمد این که آدم ثروتمندی بوده و منفعتی کسب می کرده، همه اینها بیهوده و باطل بوده ، لذتهای باطلی بوده که در آنها به سر می برده ، و الان که از خواب بیدار شده هیچ ارزشی برای او ندارد. اگر میلیون ها میلیون ثروت در خواب به دست آورده ، همه آنها الان باطل است. همه را باطل می بیند. حال تازه بدبختی های او شروع می شود. حالا احساس میکند که فقیر است ، دردمند است. مریض است ، مقروض است، خانواده اش گرسنه هستند. الان با بدبختی های جدید مواجه می شود. یعنی متوجه می شود که همه آن لذت ها باطل بوده و این بدبختی ها را داشته و متوجه آن نمی شده. این مسئله است ، عنایت بفرمایید که بوده در این بدبختی ها ولی نمی فهمیده. حالا که بیدار شد، می فهمد. به این “یقظه” می گویند. یعنی بیدار شدن از غفلت، به هوش آمدن از غفلت. ما الان در این عالم در خواب هستیم. اگر روزی مرگ آمد و این جسم را از ما گرفت، گرز مرگ بر سر ما وارد شد و بک مرتبه جسم کنار رفت ، مانند شخصی که خواب است و وقتی بیدار شد، بدن مثالی کنار می رود و با این جسم زندگی می کند. آن جسم مثالی می رود و با جسم جدید در رختخواب نشسته است و همه این بدبختی ها به سراغ او می آید. وقتی آن گرز مرگ بر سر انسان نواخته شود، انسان جسم مادیش را کنار می اندازد و با جسم دیگر یک مرتبه می بیند همه آنچه که داشته، همه و همه مجاز بوده. همه باطل بوده. هیچ بوده و ذره ای از آنها الان با او نیست. همه آن خانه و زندگی ، همسر و اولاد، ماشین قشنگش، علمش ، مدرک تحصیلی اش ، هرچه که به آن می نازید در دنیا،  از دستش رفتند. برعکس در مقابل عالمی قرار گرفته که سراسر اندوه و غم و بیچارگی است. یک نکته ای را که انسان در اینجا دریافت می کند این است که می بیند قبلا در دنیا در همین مصیبت و بیچارگی بود، متوجه آن نبود، در خواب بود. مثل همان شخصی که مثال زدیم.
انسانی که مرگ او را از غفلت به در می آورد ، می فهمد که همه بدبختی هایی که در مقابل او هست در دنیا با او بود و نمی فهمید و متوجه نبود. غرق بود در این که بروم تخصصم را بگیرم. بروم در دنیا و تجارتم را به کجا برسانم. غرق در اینها بود و الان که بیدار شده می بیند همه هیچ است و پوچ و به درد او نمی خورد.

درباره این که انسان در آن دنیا می رود و می بیند که همه این بدبختی ها به همراه او بوده ، قرآن می فرماید :  « عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ / 74 مومنون » یعنی همین الان از صراط سرنگون هستند در آتش منتهی نمی فهمند. مثل همان آدمی که خواب است و گرمای داغ خورشید به روی او افتاده ، گرما او را می سوزاند و نمی فهمد. از بس که متوجه جای دیگری است. مثل کسی که صاحب مجلس عروسی است و مرتب در حال رتق و فتق امور است و به شدت پریشان و مضطرب است که مبادا چیزی به هم نخورد، یعنی خود صاحب مجلس از آن مجلس لذتی نمی برد. بعد که مجلس تمام می شود و مهمان ها میروند، احساس می کند کف پای او می سوزد، نگاه می کند و می بیند که شیشه ای به پای او رفته است، این سوزش با او بود ولی نمی فهمید. این درد با او بود ولی نمی فهمید چون به شدت حواسش به مجلس بود. انسان ها این گونه هستند. همین الان در عذاب هستند. فرمود:« وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ / 16 انفطار » این جهنم از مردم غائب نبوده. این طور نیست که ما الان در جهنم نباشیم و بعدا که به قیامت رفتیم به جهنم بیفتیم. نه. همین الان در جهنم هستیم یا حالا اگر کسی در بهشت باشد. جهنم در اینها غائب نیست ، همین الان با آنها هست. این است که همین الان ما در عذاب هستیم یا     ان شاء الله در نعمت هستیم. 

اگر کسی در این دنیا ، قبل از مرگ، یک عنایتی نصیبش شود که آن حالت بیداری و یقظه ای که به وسیله پتک مرگ می خواهد در انسان ایجاد شود، پتکی در این دنیا بر سر انسان بخورد و انسان را از این غفلت بیدار کند، او را به هوش می آورد. آدم توجه می شود که من در غفلت بودم. آن حرفی که در قیامت می زند که « يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّه / 56 زمر » اگر در این دنیا یقظه برای انسان حاصل شده باشد، نصیب انسان شد، در همین دنیا حرفش این است که « يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّه / 56 زمر » عمرم را به بطالت گذراندم ، ضایع کردم. نه این که در گناه گذراندم، در دنیا گذراندم. حتی در دنیای حلال گذراندم. تاسف می خورد که چرا من عمرم را در دنیا گذراندم و مثلا به دنبال کاسبی و تجارتم. نه این که انسان به دنبال اینها نرود. نه. ما چنان به دنبال اینها می رویم که از خدا غافل می شویم. این مسئله است و خیلی بد است. یعنی همین مغازه ، غافل کننده من از خدا شده است، قرص خواب آور شده است برای من. یعنی امروز به اداره یا مغازه ام می روم و انگار او مرا به خواب می برد. باز فردا قرص دیگری می خورم و مدام مرا در خواب فرو می برند. از مستحابات تجارت در فقه این است که تا انسان خرج امروزش را درآورد ببندد و به خانه رود. کسی به آن عمل نمی کند و هی بیشتر و بیشتر می مانند. به آنها هم که بگویی می گویند پول مالیات ، آب و اینها داریم. اگر انسان واقعا توکل بر خدا داشته باشد، اینها نیست و همه آنها برایش می رسد « مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ / 3 طلاق » می رسد. چند نفر پیدا می شوند که این جوری شوند و بگویند : معلوم نیست من فردا این جا باشم و چرا برای فردایی که معلوم نیست به دنبال مال باشم ؟ و یا می گویند اگر می خواهد سودی بر روی مال بکشد، آن مقداری که خرج امروزش است را سود بکشد و بقیه را به راس المال بفروشد و سود نکشد. احکام عجیبی است در باب تجارت در فقه . معمولا قدیم تجار ابتدا احکام تجارت در فقه را می آموختند و بعد به سراغ کسب و کار می رفتند. حالا که همه اینها از بین رفته و کسی به این مطالب اهمیتی نمی دهد.

این است که اگر یقظه ای برای ما ایجاد شد و فهمیدم که همین مغازه من را در خواب نگه داشته ، بلند می شوم و احساس ندامت می کنم بر عمری که رفت و در این عمر من تفری کردم، عمر خودم را ضایع کردم. همش در مسیر دنیا حرکت کرده ام. خیلی از ما هم توجیه می کنیم. یک آقای پزشکی بود که بیش از حد معمول کار می کرد و به او می گفتم یک مقداری آهسته تر. به من می گفت: چه اشکالی دارد؟ تو دلت می آید که من ببینم عده ای مریض هستند و من اینها را مداوا نکنم؟ چه ایرادی دراد من سه نوبت در سه جا کار می کنم ولی در عین حال مریض ها را مداوا می کنم. گفتم : از مریض های خود به قدری پول بگیر که خرج امروزت در آید و بقیه را مجانی مداوا کن. یا در بالا سر منشی بزن که پرداخت ویزیت آزاد است. هرکه دلش خواست بدهد و دلش نخواست ندهد و هر چه خواست بدهد. میکنی این کار را ؟ گفت : نه . پس اینها توجیح است که به مطب می روم برای درمان درد مردم. در جای دیگری این مطلب بود که کسی بازنشسته فرهنگی بود و می گفت عمری جهل را از بین بردم. گفتم : اگر این جور بود که دولت بهت حقوق هم نمی داد می رفتی؟ گفت: نه. به خودمان دروغ می گوییم که به خلق خدمت می کنم. اگر می توانی به خلق خدمت کن و پول نگیر. بگو خدایا فقط برای رضای تو ، تو خودت رزق من را بده. مگر ما در قرآن نمی خوانیم « إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ / 58 ذاریات » ببین چند تاکید دارد – إِنَّ یعنی حتما که الله ، هو همان خدا ، الرزاق ( صیغه مبالغه ) – که خدا رازق است. « ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ » متانت ، قوت و استحکام دارد. یعنی این طور نیست که نتواند به کسی روزی برساند. مگر نفرمود: « وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ / 3 و 2 طلاق » هرکس تقوای خدا را پیشه کند روزیش را می دهیم از جایی که خود حسابش را نکند. یعنی از مجاری عادی نه. « مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ » قرآن علت تامه برای روزی را تقوا و ایمان قرار می دهد ، نه کار و کسب. مگر نمی فرماید که : « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ / 96 اعراف » اگر مردم جامعه ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، برکات های خود را از آسمان و زمین بر آنها نازل می کنیم. پس می فرماید ایمان بیاور و عمل صالح انجام بده. می گوید تقوا داشته باش و ما « مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ » روزیت را می دهیم. پس بنابراین  این که انسان بگوید من که بچه های مردم را درس می دهم، پولی بگیرم و زندگیم را اداره کنم، نه . بگو : خدایا فقط برای رضای تو درس می دهم. دولت به من پول داد ، می گیرم. نداد، حرف نمی زنم. بگو: خدایای فقط برای رضای تو. چون تو خشنود هستی می روم. بله، این جور طبابت ، این جور معلمی نور است. اما این که من بروم و خود را طلبکار بدانم، این نور نیست.خداوند در قیامت انسان را بر اساس نیات محاسبه می کند. گفت :

ای سیم ندانم که به اقبال که زادی *** کز بهر تو فرزند کشد کینه ز مادر  
  مقصود سلاطینی و محسود اساطین  ***  آرایش شاهانی و آسایش لشکر
    بی‌ یاد تو زاهد نکند روی به محراب *** بی‌مهر تو واعظ ننهد پای به منبر
      شوخی‌که به دیهیم شهان ننگرد ازکبر *** پیش تو سجده آرد و بر خاک نهد سر
      ( قاآنی )

اگر این یقظه برای انسان حاصل شد، همه این ها اتفاق می افتد. یعنی اگر انسان کار کند، فقط برای رضای خدا کار می کند. یک مرتبه از خواب بیدار می شود و می بیند که عمری را ضایع کرد، هدر کرد و بیهوده سر خود را کلاه گذاشته. خود را در جهنم می بیند و می بیند که طلبکاری های بسیاری هم بر در خانه آمده اند. خدا طلبکار است و می گوید: برای رضای من یک کار در عمرت انجام دادی یای نه ؟ پیغمبر، امام ، اولیای خدا ، چشمم ، گوششم ، زبانم از من طلبکار هستند. می بیند که حتی کارهای حلالی که انجام داده ، او را ضایع کرده است.


[1] شعر معروف در فلسفه

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

3 پاسخ به “شرح منازل السائرین جلسه یکم”

  1. مینا پورشاهین گفت:

    خیلی عالی بود
    اللهم ارزقنا🤲
    خدا حفظشون کنه

  2. محسن صفریان گفت:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    چنین مطالب عرشی ندیدم تاحالا

  3. علی گفت:

    با تشکر فراوان از همه عزیزانی که زحمت پیاده کردن متن بیانات استاد را کشیدن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *