آیا واقعا افعال ما اختیاری هستند؟؟ آیا واقعا من با اراده خودم اکنون آمده ام اینجا سر کلاس ؟؟ یا اینکه فقط یک اراده در این دنیا حاکم است و آنهم اراده خداوند است؟! اراده ما پرتویی از اراده خداست.
صبح که بیدار می شوی تا شب افعال خودت را محاسبه کن.
اینها امروز روزی من بوده است که این اراده ها از من صادر شود. این افعال امروز توسط من از طرف خدا انجام شد. می خواهیم توجه شما را به توحید افعالی جلب کنیم. توجه کنید که یک اراده در عالم کار می کند و همه اراده و افعال شما پرتویی از آن اراده واحد است.
در عالم یک فاعل است که کار انجام می دهد. ما در واقع فاعل نیستیم بلکه ما محل فعل خدا هستیم. اگر بادی می وزد این فعل خداست که باد آن را انجام می دهد. سوزاندن فعل خداست و نه فعل آتش. آتش این فعل را قبول کرده است.
انسان هیچ از خودش ندارد.
همه اراده و افعال انسان از خداست.
ما با اراده افعالی انجام می دهیم و نه اراده از ماست و نه فعل از ماست.
در مورد علم هر کسی مقداری روزی مشخص نزد خداوند دارد. روزی هر کسی در هر روز فرق می کند. یک وقت کتابی برمی داری بخوانی و می بینی که حوصله نداری ! پس روزی هر کسی برای کسب علم کم و زیاد می شود. اراده هم در هر روزی قسمت مشخصی برای هر کسی هست. پس افعال ما روزی ما هستند.
احوال زیادی بر ما می گذرد و باید تفکر کنیم در احوال و افعال خودمان. همه غم ها و شادی هایی که امروز برای ما می آید از جای دیگری می آید و هیچ کدام از ما نیست. صبح به یک مقدار غم برای من قسمت می شود و به همان میزان غمگین می شوم. مقدار شادی من اول صبح تقسیم می شود و به همان مقدار من امروز شاد می شوم.
هر صبح که از خواب بیدار می شوی قسمت می شود که چقدر شادی داشته باشی و چقدر غم داشته باشی و چه افعالی را اراده کنی و چقدر علم بیاموزی و چقدر پول در بیاوری و چقدر غذا بخوری و …
کارهایی که از صبح تا شب انجام می دهی بدان که اینها از جای دیگری به سوی تو می آیند. اراده از جای دیگری می آید و فعل هم پشت سر اراده می آید. هم افعالی که بر تو وارد می شود از جای دیگری می آید. غم تو و شادی تو و عشق و نفرت تو اینها همه از جای دیگری می آید. حب و بغض ما از جای دیگری می آید. مدام از عالم غیب فرود می آید و باز دوباره به عالم غیب هم بر می گردد.
این غم من از عالم ملکوت آمد و باز دوباره به عالم ملکوت باز می گردد. در دنیا هیچ چیز نه به وجود می آید و نه از بین می رود. این شادی تو از عالم ملکوت آمد و باز برگشت به عالم ملکوت. یعنی قسمت همین بود که از ساعت چند تا چند این شادی آن من باشد. بی خودی هم انتظار نداشته باش که چرا شادی من نماند برای من ؟! وقتی باید این شادی برود می رود. سر ساعت مشخص خودش می آید و سر ساعت مشخص می رود. سالک در این مسایل خیلی باید فکر کند. اینها تفکراتی است که سالک باید داشته باشد :
تفکر در حقایق افعال و احوال پیمودن طریق حقیقت را برای سالک آسان می کند. سالک با این تفکر فنا می شود در ذات خداوند. همه افعال ما فانی در افعال خداوند هستند. یک اراده است که صادر می شود.
خداوند در هر صنعتی یک لطیفه ای قرار داده است که از آن لطیفه می توانی به خدا منتقل شوی. خداوند در هر درختی در هر سنگ ریزه ای و در هر قطره آبی یک لطیفهای قرار داده است و از آن لطیفه می توانی به خدا منتقل شوی. باید چشم تو روی آن لطیفه باز شود. یک چیز خیلی حساس و خیلی دقیق خداوند در هر موجودی قرار داده است که اگر او را ببینی به یاد خداوند می افتی. یک فلشی در همه موجودات هست که خدا را نشان می دهد. باید آن فلش را ببینی.
وقتی تفکر کنی که اراده تو و افعال تو احوال تو و علم تو و همه چیز تو از خداست می فهمی که تو از خودت هیچ نداری و آنجاست که به مقام عبودیت می رسی. عبد کسی است که هیچی از خودش ندارد. سر منشاء تمام کمالات روحی انسان عبد بودن انسان است.
وقتی انسان به عبد بودن رسید و آنچنان خشوعی دید که خودش را هیچ ندید دست عنایت الهی می آید و او را بلندش میکند. در مقابل خداوند خاکساری و ذلت مهم است. هر که ذلت بیشتر آقایی بیشتر. مقامات روحانی را زمانی به انسان می دهند که انسان عبد باشد.
چرا آب فرعون را فرو داد؟
چرا خاک قارون را فرو داد؟
چرا شیطان رجیم و ملعون شد؟
چون فرعون فکر کرد آن ربوبیت از خودش است. چون قارون فکر کرد آن علم از خودش است. نمیدانستند آن علم و آن ربوبیت ایشان از خداست. ایشان کمالاتی که داشتند را از خودشان می دانستند. شیطان درست گفت آتش از خاک برتر است ولی آن آتش از خودش نبود و اینجا را درست نفهمید. ربوبیت فرعون عکس ربوبیت خداوند بود که در او افتاده بود. علمی که قارون داشت علم خدا بود که در او افتاده بود. آن عنصر لطافت و نورانیت که شیطان داشت مال خدا بود. ایشان نفهمیدند و این نفهمی کار انسان را خراب می کند. همه ما هم این نفهمی را داریم. کمالاتمان را از خودمان می دانیم پس یا ملعون هستیم و یا در آب یا خاک فرو می رویم. یا دنیا ما را در خودش فرو می دهد و این بدترین عذابی است که می شویم. غرق شدن در دنیا. کسانی که سنی دارند فکر کنند آیا ۳۰ سال پیش بیشتر تعلق داشتند به دنیا یا اکنون.
باید ببینیم که ما هیچ مالکیتی ندارم نه نسبت به علم خودمان و نه نسبت به قدرت خودمان و نسبت به هیچی مالک نیستیم و ما صفر صفر هستیم. اگر این حقیقت به درون قلب تو فرو رفت می شوی عبد. وقتی عبدالله شدی عنایت خداوندی سراغ تو می آید.
– منزل تفکر
– سالک باید در سه چیز تفکر کند
– اراده
۱۴.۲۰ معنای مستودع
۲۵.۲۵ توحید افعالی ( فعل ما فعل خداست)
۳۷.۴۰ ( گوش خر بفروش و دیگر گوش خر )
۴۳.۰۰ معنای” عبد ” و عبد کیست؟
– منزل تفکر
– سالک باید در سه چیز تفکر کند
– اراده
۱۴.۲۰ معنای مستودع
۲۵.۲۵ توحید افعالی ( فعل ما فعل خداست)
۳۷.۴۰ ( گوش خر بفروش و دیگر گوش خر )
۴۳.۰۰ معنای” عبد ” و عبد کیست؟
آیا واقعا افعال ما اختیاری هستند؟؟ آیا واقعا من با اراده خودم اکنون آمده ام اینجا سر کلاس ؟؟ یا اینکه فقط یک اراده در این دنیا حاکم است و آنهم اراده خداوند است؟! اراده ما پرتویی از اراده خداست.
صبح که بیدار می شوی تا شب افعال خودت را محاسبه کن.
اینها امروز روزی من بوده است که این اراده ها از من صادر شود. این افعال امروز توسط من از طرف خدا انجام شد. می خواهیم توجه شما را به توحید افعالی جلب کنیم. توجه کنید که یک اراده در عالم کار می کند و همه اراده و افعال شما پرتویی از آن اراده واحد است.
در عالم یک فاعل است که کار انجام می دهد. ما در واقع فاعل نیستیم بلکه ما محل فعل خدا هستیم. اگر بادی می وزد این فعل خداست که باد آن را انجام می دهد. سوزاندن فعل خداست و نه فعل آتش. آتش این فعل را قبول کرده است.
انسان هیچ از خودش ندارد.
همه اراده و افعال انسان از خداست.
ما با اراده افعالی انجام می دهیم و نه اراده از ماست و نه فعل از ماست.
در مورد علم هر کسی مقداری روزی مشخص نزد خداوند دارد. روزی هر کسی در هر روز فرق می کند. یک وقت کتابی برمی داری بخوانی و می بینی که حوصله نداری ! پس روزی هر کسی برای کسب علم کم و زیاد می شود. اراده هم در هر روزی قسمت مشخصی برای هر کسی هست. پس افعال ما روزی ما هستند.
احوال زیادی بر ما می گذرد و باید تفکر کنیم در احوال و افعال خودمان. همه غم ها و شادی هایی که امروز برای ما می آید از جای دیگری می آید و هیچ کدام از ما نیست. صبح به یک مقدار غم برای من قسمت می شود و به همان میزان غمگین می شوم. مقدار شادی من اول صبح تقسیم می شود و به همان مقدار من امروز شاد می شوم.
هر صبح که از خواب بیدار می شوی قسمت می شود که چقدر شادی داشته باشی و چقدر غم داشته باشی و چه افعالی را اراده کنی و چقدر علم بیاموزی و چقدر پول در بیاوری و چقدر غذا بخوری و …
کارهایی که از صبح تا شب انجام می دهی بدان که اینها از جای دیگری به سوی تو می آیند. اراده از جای دیگری می آید و فعل هم پشت سر اراده می آید. هم افعالی که بر تو وارد می شود از جای دیگری می آید. غم تو و شادی تو و عشق و نفرت تو اینها همه از جای دیگری می آید. حب و بغض ما از جای دیگری می آید. مدام از عالم غیب فرود می آید و باز دوباره به عالم غیب هم بر می گردد.
این غم من از عالم ملکوت آمد و باز دوباره به عالم ملکوت باز می گردد. در دنیا هیچ چیز نه به وجود می آید و نه از بین می رود. این شادی تو از عالم ملکوت آمد و باز برگشت به عالم ملکوت. یعنی قسمت همین بود که از ساعت چند تا چند این شادی آن من باشد. بی خودی هم انتظار نداشته باش که چرا شادی من نماند برای من ؟! وقتی باید این شادی برود می رود. سر ساعت مشخص خودش می آید و سر ساعت مشخص می رود. سالک در این مسایل خیلی باید فکر کند. اینها تفکراتی است که سالک باید داشته باشد :
تفکر در حقایق افعال و احوال پیمودن طریق حقیقت را برای سالک آسان می کند. سالک با این تفکر فنا می شود در ذات خداوند. همه افعال ما فانی در افعال خداوند هستند. یک اراده است که صادر می شود.
خداوند در هر صنعتی یک لطیفه ای قرار داده است که از آن لطیفه می توانی به خدا منتقل شوی. خداوند در هر درختی در هر سنگ ریزه ای و در هر قطره آبی یک لطیفهای قرار داده است و از آن لطیفه می توانی به خدا منتقل شوی. باید چشم تو روی آن لطیفه باز شود. یک چیز خیلی حساس و خیلی دقیق خداوند در هر موجودی قرار داده است که اگر او را ببینی به یاد خداوند می افتی. یک فلشی در همه موجودات هست که خدا را نشان می دهد. باید آن فلش را ببینی.
وقتی تفکر کنی که اراده تو و افعال تو احوال تو و علم تو و همه چیز تو از خداست می فهمی که تو از خودت هیچ نداری و آنجاست که به مقام عبودیت می رسی. عبد کسی است که هیچی از خودش ندارد. سر منشاء تمام کمالات روحی انسان عبد بودن انسان است.
وقتی انسان به عبد بودن رسید و آنچنان خشوعی دید که خودش را هیچ ندید دست عنایت الهی می آید و او را بلندش میکند. در مقابل خداوند خاکساری و ذلت مهم است. هر که ذلت بیشتر آقایی بیشتر. مقامات روحانی را زمانی به انسان می دهند که انسان عبد باشد.
چرا آب فرعون را فرو داد؟
چرا خاک قارون را فرو داد؟
چرا شیطان رجیم و ملعون شد؟
چون فرعون فکر کرد آن ربوبیت از خودش است. چون قارون فکر کرد آن علم از خودش است. نمیدانستند آن علم و آن ربوبیت ایشان از خداست. ایشان کمالاتی که داشتند را از خودشان می دانستند. شیطان درست گفت آتش از خاک برتر است ولی آن آتش از خودش نبود و اینجا را درست نفهمید. ربوبیت فرعون عکس ربوبیت خداوند بود که در او افتاده بود. علمی که قارون داشت علم خدا بود که در او افتاده بود. آن عنصر لطافت و نورانیت که شیطان داشت مال خدا بود. ایشان نفهمیدند و این نفهمی کار انسان را خراب می کند. همه ما هم این نفهمی را داریم. کمالاتمان را از خودمان می دانیم پس یا ملعون هستیم و یا در آب یا خاک فرو می رویم. یا دنیا ما را در خودش فرو می دهد و این بدترین عذابی است که می شویم. غرق شدن در دنیا. کسانی که سنی دارند فکر کنند آیا ۳۰ سال پیش بیشتر تعلق داشتند به دنیا یا اکنون.
باید ببینیم که ما هیچ مالکیتی ندارم نه نسبت به علم خودمان و نه نسبت به قدرت خودمان و نسبت به هیچی مالک نیستیم و ما صفر صفر هستیم. اگر این حقیقت به درون قلب تو فرو رفت می شوی عبد. وقتی عبدالله شدی عنایت خداوندی سراغ تو می آید.
دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down