منبسط بودیم و یک گوهر همه بی سر و بی پا بُدیم آن سر همه
در عالم علم خدا همه موجودات یکی هستند. وقتی در آن عالم همه یک چیز بودیم یعنی از همه چیز خبر داشتیم. همه ما دارای یک علم مطلق بودیم. آمدیم اینجا و همه چیز را فراموش کردیم! خاصیت عالم ماده فراموشی است. آمدیم اینجا متکثر شدیم و همه چیز را فراموش کردیم.
افلاطون الهی میگوید: ما جاهل نیستیم به علوم، ما فراموش کرده ایم.
دانشمندان تلاش می کنند تا به یادشان بیاید. سالک قلبش را صیقل می زند و هر علمی را که به دست می آورد در واقع به یادش می آید.
ابن عربی در فتوحات می گوید : فقط دو طایفه جن و انس علوم خودشان را فراموش کرده اند و بقیه موجودات همه علم خودشان را به یاد دارند. زنبور عسل علم خانه سازی را فراموش نکرده است. زنبور از ابتدای پیدایش خانه اش را شش ظلعی می ساخته است …
هر فعلی که بر مبنای جلب مصلحت و دفع ضرر انجام می شود از علم و اراده انجام می شود. همین که درخت در دو متری جوی کاشته می شود و ریشه های خودش را به سمت جوی می فرستد نشان می دهد که این درخت علم دارد و این علم را از ابتدا داشته است و فراموش نکرده است.
جمادات، نباتات و حیوانات علوم خودشان را فراموش نکرده اند.
انسان فراموش کرده است و انبیای الهی باید بیایند و فجور و تقوی انسان را به او متذکر شوند.
بنابراین ما جاهل نیستیم و بلکه فراموش کرده ایم. جاهل نیستیم و غافل هستیم. انبیاء آمده اند به ما تذکر دهند و می دانید که اسم قرآن ذکر است. ذکر یعنی یادآورنده.
سالک باید به یاد بیاورد
سالک باید حقایق الهی را به یاد بیاورد.
قلب سالک همه علوم را در خودش دارد. باید صیقل زده شود تا به یاد بیاورد.
سالک باید به مرحلهای برسد که هر چه را میخواهد بیابد و بداند از قلبش سوال کند.
سالک به مرحلهای می رسد که قلبش برای او کفایت میکند. قلب سالک امام اوست. البته آن قلبی که تطهیر شده محض باشد و قلب ما اینگونه نیست. باید به مرتبه قلب برسی و آنوقت است که قلب، امام تو است. قلبی که از شهوات دور شده باشد. قلبی که هیچ میلی به سمت دنیا نداشته باشد. علامت قطع کامل تعلقات هم آرزوی مرگ است.
استاد تا جایی تو را پیش میبرد که تو را به مقام قلب برساند.
از آنجا به بعد امام تو، قلب تو است. می گوید این تو و این قلبت و هر کجا به مشکلی برخورد کردی از قلب خودت سوال کن. قلب به تو حکم می کند و تو در پناه قلب خودت به سوی خدا حرکت میکنی.
منبسط بودیم و یک گوهر همه بی سر و بی پا بُدیم آن سر همه
در عالم علم خدا همه موجودات یکی هستند. وقتی در آن عالم همه یک چیز بودیم یعنی از همه چیز خبر داشتیم. همه ما دارای یک علم مطلق بودیم. آمدیم اینجا و همه چیز را فراموش کردیم! خاصیت عالم ماده فراموشی است. آمدیم اینجا متکثر شدیم و همه چیز را فراموش کردیم.
افلاطون الهی میگوید: ما جاهل نیستیم به علوم، ما فراموش کرده ایم.
دانشمندان تلاش می کنند تا به یادشان بیاید. سالک قلبش را صیقل می زند و هر علمی را که به دست می آورد در واقع به یادش می آید.
ابن عربی در فتوحات می گوید : فقط دو طایفه جن و انس علوم خودشان را فراموش کرده اند و بقیه موجودات همه علم خودشان را به یاد دارند. زنبور عسل علم خانه سازی را فراموش نکرده است. زنبور از ابتدای پیدایش خانه اش را شش ظلعی می ساخته است …
هر فعلی که بر مبنای جلب مصلحت و دفع ضرر انجام می شود از علم و اراده انجام می شود. همین که درخت در دو متری جوی کاشته می شود و ریشه های خودش را به سمت جوی می فرستد نشان می دهد که این درخت علم دارد و این علم را از ابتدا داشته است و فراموش نکرده است.
جمادات، نباتات و حیوانات علوم خودشان را فراموش نکرده اند.
انسان فراموش کرده است و انبیای الهی باید بیایند و فجور و تقوی انسان را به او متذکر شوند.
بنابراین ما جاهل نیستیم و بلکه فراموش کرده ایم. جاهل نیستیم و غافل هستیم. انبیاء آمده اند به ما تذکر دهند و می دانید که اسم قرآن ذکر است. ذکر یعنی یادآورنده.
سالک باید به یاد بیاورد
سالک باید حقایق الهی را به یاد بیاورد.
قلب سالک همه علوم را در خودش دارد. باید صیقل زده شود تا به یاد بیاورد.
سالک باید به مرحلهای برسد که هر چه را میخواهد بیابد و بداند از قلبش سوال کند.
سالک به مرحلهای می رسد که قلبش برای او کفایت میکند. قلب سالک امام اوست. البته آن قلبی که تطهیر شده محض باشد و قلب ما اینگونه نیست. باید به مرتبه قلب برسی و آنوقت است که قلب، امام تو است. قلبی که از شهوات دور شده باشد. قلبی که هیچ میلی به سمت دنیا نداشته باشد. علامت قطع کامل تعلقات هم آرزوی مرگ است.
استاد تا جایی تو را پیش میبرد که تو را به مقام قلب برساند.
از آنجا به بعد امام تو، قلب تو است. می گوید این تو و این قلبت و هر کجا به مشکلی برخورد کردی از قلب خودت سوال کن. قلب به تو حکم می کند و تو در پناه قلب خودت به سوی خدا حرکت میکنی.
دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down