انسان تمام امور مربوط به هدایت خودش را با خودش دارد.
هر چیزی که برای هدایت لازم دارد همه در فطرت انسان قرار داده شده است.
به اینجا آمدیم و فراموش کردیم و باید با تذکّر به یاد بیاوریم. بنابراین تذکر رجوع به فطرت اولیه است. فطرت اولیه که با خود داشتیم ولی آمدیم به این دنیای مادی و فراموش کردیم را به یاد میآوریم و این تذکر است. خواجه عبدالله انصاری میفرمایند که تذکر بر ۳ رکت استوار است :
۱) بهرهمندی از موعظه
۲) پیدا بصیرت از راه عبرت
۳) بهرهمندی از نتایج فکر
بسیاری از انسانها گوش موعظه شنو ندارند.
معمولا انسانها دوست ندارند کسی ایشان را نصیحت کند. چون انسانها خودشان را دوست دارند و معتقد هستند که کامل هستند و نقصی در ایشان نیست. معمولا انسانها ناراحت میشوند کسی عیب ایشان را بگوید. انسان برای اینکه به مقام ذکر برسد باید از نصیحت بهرهمند شود. باید گوش نصیحت شنو داشته باشد. باید ۳ خصوصیت در کسی باشد تا از موعظه و نصیحت بهرهمند شود. ۱) نیاز به نصیحت را در خودش احساس کند. باید واقعا نیاز به نصیحت را احساس کند. باید دنبال کسی باشد که عیب های او را به او بگوید. انسانی که میخواهد به مقام ذکر برسد باید نیاز به نصیحت در خودش احساس کند. ۲) نسبت به عیب واعظ کور باشد. ۳) انسان وعده وعید های خداوند را زیاد به یاد بیاورد. در آیات بهشت و جهنم توقف و تفکر کند. به خصوص ذکر وعید و ذکر جهنم خیلی موثر است در اینکه انسان به یاد بیاورد آن علومی که برای سلوک لازم است.
انسانها چون خودشان را دنیایی میبینند و در جهت بهتر کردن دنیای خودشان هستند بنابراین نصایح دنیایی را گوش میکنند که مثلا فلان مشکل جسمی یا بیماری را داری یا در کسب و کار خودت بهتر است فلان کار را انجام دهی ولی چون خودشان را یک موجود الهی و روحانی نمیدانند دنبال شنیدن نصایح روحانی نیستند که تو آدم منافقی هستی یا آدم دروغگویی است و …
عیوب روحانی انسان را باید به او گوشزد کنند که تو آدم منافقی هستی و در پیش مردم به گونهای هستی ولی پشت سر ایشان گونهای متفاوت هستی و یا مثلا تو آدم حریصی هستی و …
این بازیگری شیطان است که انسان را در نزد خودش تو پُر و کامل جلوه داده است و انسانها دنبال شنیدن و فهمیدن عیوب باطنی خودشان نیستند. شیطان کاری میکند که انسان در مسیر کمالات روحانی قدم نگذارد. انسان زمانی در مسیر کمالات الهی و روحانی قدم میگذارد که خودش را خالی از این کمالات ببیند. پس اولین قدم در مسیر ذکر این است که انسان نیاز به نصیحت در خودش احساس کند.
دومین خصوصیت برای بهرهمندی از نصیحت این است که نسبت به عیب واعظ کور باشد. و معمولا مردم برای فرار کردن از قبول موعظه زیاد این را میگویند که این واعظ خودش اهل عمل نیست. در صورتی که در امور جسمی اینگونه نیست و اگر پزشکی بگوید قند برایت خوب نیست و نخور نمیگویی تو خودت چرا قند داری و قند میخوری! یا مثلا اگر پزشک بگوید سیگار برای تو خوب نیست و خود پزشک سیگاری باشد تو نمی گویی خودت چرا سیگار میکشی!
انسانی که در سلوک الی الله است نباید کاری به موعظه کننده داشته باشد.
همین که انسان به دیگری و به بیرون از خودش توجه کند کار خراب میشود!
نگاه نکن کی دارد حرف میزند؟ نگاه کن چه میگوید؟ ببین چه میگوید و حرف را گوش کن.
انسان با بهره بردن از موعظه میتواند مجاری ذکر را درون خودش باز کند.
باید چشم عبرت بین داشته باشی.
یکی از چیزهایی که در باز شدن مجاری ذکر تاثیر دارد بصیرت پیدا کردن از راه عبرت است.
همانگونه که در بخش قبل فرمودند گوش وعظ شنو داشته باش، در این بخش میفرمایند چشم عبرت بین داشته باش. در حکایات قرآن و در احوال عاد و ثمود و فرعون و نمرود و … فکر کن و دقت کن که چه شد که ایشان به چنان سرانجام بدی دچار شدند؟!
چه شد شیطان به آن سرانجام مبتلا شد که خداوند بیرونش کرد و رانده درگاه خداوند شد؟! چون گفت : «انا خیر منه» چون خودش را دید!! همین که خودش را دید و گفت من بهتر از او هستم. همین که در مقابل خداوند خودش را دید باعث رانده شدن او شد. چشم خود بین داشت. فرعون چرا آنگونه شد؟ چون گفت : «انا ربکم الاعلی» من رب برتر شما هستم. شیطان و فرعون هر دو «انا» گفتند. نمرود گفت : «من هم میمیرانم و زنده میکنم» دو زندانی را آورد و یکی را گردن زد و یکی را آزاد کرد و گفت من یکی را کشتم و یکی را حیات دادم. خودش را در مقابل خدا دید. چرا قارون به آن وضع دچار شد چون گفت : «من این اموال را با علم خودم به دست آوردم» پس قارون هم ادعای استقلال کرد و به «من» و به «خودش» توجه کرد. باید اینها را در قرآن بخوانی و فکر کنی در مورد اینها که شیطان به خودش توجه کرد و رانده درگاه خداوند شد، و فرعون به خودش توجه کرد و غرق شد، قارون به خودش توجه کرد و در خاک فرو رفت، و دقت کنید که دلیل فلاکت همه ایشان این بود که به «خود» توجه کردند و گفتند «من».
اگر بگویی یا در درون فکر کنی که من بهتر از فلانی هستم در مسیر عبودیت نیستی!
انسان زمانی می تواند در صراط عبودیت حرکت کند که واقعا خودش را صِفر ببیند. خودش را هیچ ببیند! خداوند غیرت دارد. کسی خودش را در مقابل خدا ببیند و «من» بگوید رانده می شود!
قاعده کلی این است که فکر، ذکر می آورد.
انسان در موعظههایی که می شنود فکر کند. انسان در وعده وعید خداوند فکر کند، در سرگذشت فرعون و قارون فکر کند. انسان باید زیاد در ایام عمرش فکر کند و این فکرها انسان را به ذکر میرسانند. یعنی پنجرههایی که انسان بر روی باطن خودش دارد را باز می کند. ذکر یعنی باز شدن پنجره قلب بر روی فطرت انسانی که باعث میشود انسان آن علوم باطنی خودش را به یاد بیاورد. ذکر همین است که این پنجره باز شود.
پنجره قلب ما بسته است.
ما با فطرت الهی خودمان و با روح خودمان از طریق قلب آشنا هستیم. باید قلب باز شود تا بتوانیم با آن فطرت الهی خودمان و با روح خودمان ارتباط برقرار کنیم و یادمان بیاید. روح انسان یک حقیقت الهی است. ولی در پشت این روح یک پنجره است. ما باید این پنجره را باز کنیم تا بتوانیم به آن نوری که در بیرون هست نگاه کنیم. تا پنجره قلبت را باز نکنی نمی توانی به آن انوار روحانی خودت دست پیدا کنی. به آن علومی که در روح تو از ازل نقش بسته است دسترسی نداری. تو نمی توانی به این علوم دست پیدا کنی چون پنجره قلب تو بسته است.
مقام ذکر یا تذکر باز شدن این پنجره قلب بر روی روح است.
اگر این پنجره قلب باز شود انسان به آن حقایق روحانی را که در عمق ذات خودش به تعلیم الهی نهاده شده است دست پیدا میکند. این پنجره قلب باید باز شود و این باز شدن پنجره قلب را ذکر میگوییم. چه چیزی این ذکر را می آورد ؟ فکر است که باعث ذکر میشود.
انسان در موعظه ها زیاد فکر کند
انسان در احوال پیشینیان فکر کند
انسان در عذاب جهنم زیاد فکر کند
انسان در ایام عمر گذشته خودش فکر کند
بنابراین ذکر یعنی یادآوری آن علوم الهی که در عمق فطرت انسان در ازل در وجود انسان نهاده شده است.
– منزل تذکر
۳.۴۰ تذکر بر سه چیز استوار است
۱۶.۰۰ ان الانسان لربه لکنود
۲۰.۲۰ داستانی از بایزید
۲۷.۴۵ انانیت
۳۱.۴۵ بسیاری از اعمال در ما ودیعه و امانت است
۳۹.۵۰ بارِ ولایت
– منزل تذکر
۳.۴۰ تذکر بر سه چیز استوار است
۱۶.۰۰ ان الانسان لربه لکنود
۲۰.۲۰ داستانی از بایزید
۲۷.۴۵ انانیت
۳۱.۴۵ بسیاری از اعمال در ما ودیعه و امانت است
۳۹.۵۰ بارِ ولایت
انسان تمام امور مربوط به هدایت خودش را با خودش دارد.
هر چیزی که برای هدایت لازم دارد همه در فطرت انسان قرار داده شده است.
به اینجا آمدیم و فراموش کردیم و باید با تذکّر به یاد بیاوریم. بنابراین تذکر رجوع به فطرت اولیه است. فطرت اولیه که با خود داشتیم ولی آمدیم به این دنیای مادی و فراموش کردیم را به یاد میآوریم و این تذکر است. خواجه عبدالله انصاری میفرمایند که تذکر بر ۳ رکت استوار است :
۱) بهرهمندی از موعظه
۲) پیدا بصیرت از راه عبرت
۳) بهرهمندی از نتایج فکر
بسیاری از انسانها گوش موعظه شنو ندارند.
معمولا انسانها دوست ندارند کسی ایشان را نصیحت کند. چون انسانها خودشان را دوست دارند و معتقد هستند که کامل هستند و نقصی در ایشان نیست. معمولا انسانها ناراحت میشوند کسی عیب ایشان را بگوید. انسان برای اینکه به مقام ذکر برسد باید از نصیحت بهرهمند شود. باید گوش نصیحت شنو داشته باشد. باید ۳ خصوصیت در کسی باشد تا از موعظه و نصیحت بهرهمند شود. ۱) نیاز به نصیحت را در خودش احساس کند. باید واقعا نیاز به نصیحت را احساس کند. باید دنبال کسی باشد که عیب های او را به او بگوید. انسانی که میخواهد به مقام ذکر برسد باید نیاز به نصیحت در خودش احساس کند. ۲) نسبت به عیب واعظ کور باشد. ۳) انسان وعده وعید های خداوند را زیاد به یاد بیاورد. در آیات بهشت و جهنم توقف و تفکر کند. به خصوص ذکر وعید و ذکر جهنم خیلی موثر است در اینکه انسان به یاد بیاورد آن علومی که برای سلوک لازم است.
انسانها چون خودشان را دنیایی میبینند و در جهت بهتر کردن دنیای خودشان هستند بنابراین نصایح دنیایی را گوش میکنند که مثلا فلان مشکل جسمی یا بیماری را داری یا در کسب و کار خودت بهتر است فلان کار را انجام دهی ولی چون خودشان را یک موجود الهی و روحانی نمیدانند دنبال شنیدن نصایح روحانی نیستند که تو آدم منافقی هستی یا آدم دروغگویی است و …
عیوب روحانی انسان را باید به او گوشزد کنند که تو آدم منافقی هستی و در پیش مردم به گونهای هستی ولی پشت سر ایشان گونهای متفاوت هستی و یا مثلا تو آدم حریصی هستی و …
این بازیگری شیطان است که انسان را در نزد خودش تو پُر و کامل جلوه داده است و انسانها دنبال شنیدن و فهمیدن عیوب باطنی خودشان نیستند. شیطان کاری میکند که انسان در مسیر کمالات روحانی قدم نگذارد. انسان زمانی در مسیر کمالات الهی و روحانی قدم میگذارد که خودش را خالی از این کمالات ببیند. پس اولین قدم در مسیر ذکر این است که انسان نیاز به نصیحت در خودش احساس کند.
دومین خصوصیت برای بهرهمندی از نصیحت این است که نسبت به عیب واعظ کور باشد. و معمولا مردم برای فرار کردن از قبول موعظه زیاد این را میگویند که این واعظ خودش اهل عمل نیست. در صورتی که در امور جسمی اینگونه نیست و اگر پزشکی بگوید قند برایت خوب نیست و نخور نمیگویی تو خودت چرا قند داری و قند میخوری! یا مثلا اگر پزشک بگوید سیگار برای تو خوب نیست و خود پزشک سیگاری باشد تو نمی گویی خودت چرا سیگار میکشی!
انسانی که در سلوک الی الله است نباید کاری به موعظه کننده داشته باشد.
همین که انسان به دیگری و به بیرون از خودش توجه کند کار خراب میشود!
نگاه نکن کی دارد حرف میزند؟ نگاه کن چه میگوید؟ ببین چه میگوید و حرف را گوش کن.
انسان با بهره بردن از موعظه میتواند مجاری ذکر را درون خودش باز کند.
باید چشم عبرت بین داشته باشی.
یکی از چیزهایی که در باز شدن مجاری ذکر تاثیر دارد بصیرت پیدا کردن از راه عبرت است.
همانگونه که در بخش قبل فرمودند گوش وعظ شنو داشته باش، در این بخش میفرمایند چشم عبرت بین داشته باش. در حکایات قرآن و در احوال عاد و ثمود و فرعون و نمرود و … فکر کن و دقت کن که چه شد که ایشان به چنان سرانجام بدی دچار شدند؟!
چه شد شیطان به آن سرانجام مبتلا شد که خداوند بیرونش کرد و رانده درگاه خداوند شد؟! چون گفت : «انا خیر منه» چون خودش را دید!! همین که خودش را دید و گفت من بهتر از او هستم. همین که در مقابل خداوند خودش را دید باعث رانده شدن او شد. چشم خود بین داشت. فرعون چرا آنگونه شد؟ چون گفت : «انا ربکم الاعلی» من رب برتر شما هستم. شیطان و فرعون هر دو «انا» گفتند. نمرود گفت : «من هم میمیرانم و زنده میکنم» دو زندانی را آورد و یکی را گردن زد و یکی را آزاد کرد و گفت من یکی را کشتم و یکی را حیات دادم. خودش را در مقابل خدا دید. چرا قارون به آن وضع دچار شد چون گفت : «من این اموال را با علم خودم به دست آوردم» پس قارون هم ادعای استقلال کرد و به «من» و به «خودش» توجه کرد. باید اینها را در قرآن بخوانی و فکر کنی در مورد اینها که شیطان به خودش توجه کرد و رانده درگاه خداوند شد، و فرعون به خودش توجه کرد و غرق شد، قارون به خودش توجه کرد و در خاک فرو رفت، و دقت کنید که دلیل فلاکت همه ایشان این بود که به «خود» توجه کردند و گفتند «من».
اگر بگویی یا در درون فکر کنی که من بهتر از فلانی هستم در مسیر عبودیت نیستی!
انسان زمانی می تواند در صراط عبودیت حرکت کند که واقعا خودش را صِفر ببیند. خودش را هیچ ببیند! خداوند غیرت دارد. کسی خودش را در مقابل خدا ببیند و «من» بگوید رانده می شود!
قاعده کلی این است که فکر، ذکر می آورد.
انسان در موعظههایی که می شنود فکر کند. انسان در وعده وعید خداوند فکر کند، در سرگذشت فرعون و قارون فکر کند. انسان باید زیاد در ایام عمرش فکر کند و این فکرها انسان را به ذکر میرسانند. یعنی پنجرههایی که انسان بر روی باطن خودش دارد را باز می کند. ذکر یعنی باز شدن پنجره قلب بر روی فطرت انسانی که باعث میشود انسان آن علوم باطنی خودش را به یاد بیاورد. ذکر همین است که این پنجره باز شود.
پنجره قلب ما بسته است.
ما با فطرت الهی خودمان و با روح خودمان از طریق قلب آشنا هستیم. باید قلب باز شود تا بتوانیم با آن فطرت الهی خودمان و با روح خودمان ارتباط برقرار کنیم و یادمان بیاید. روح انسان یک حقیقت الهی است. ولی در پشت این روح یک پنجره است. ما باید این پنجره را باز کنیم تا بتوانیم به آن نوری که در بیرون هست نگاه کنیم. تا پنجره قلبت را باز نکنی نمی توانی به آن انوار روحانی خودت دست پیدا کنی. به آن علومی که در روح تو از ازل نقش بسته است دسترسی نداری. تو نمی توانی به این علوم دست پیدا کنی چون پنجره قلب تو بسته است.
مقام ذکر یا تذکر باز شدن این پنجره قلب بر روی روح است.
اگر این پنجره قلب باز شود انسان به آن حقایق روحانی را که در عمق ذات خودش به تعلیم الهی نهاده شده است دست پیدا میکند. این پنجره قلب باید باز شود و این باز شدن پنجره قلب را ذکر میگوییم. چه چیزی این ذکر را می آورد ؟ فکر است که باعث ذکر میشود.
انسان در موعظه ها زیاد فکر کند
انسان در احوال پیشینیان فکر کند
انسان در عذاب جهنم زیاد فکر کند
انسان در ایام عمر گذشته خودش فکر کند
بنابراین ذکر یعنی یادآوری آن علوم الهی که در عمق فطرت انسان در ازل در وجود انسان نهاده شده است.
دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down