filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

اسرار نماز جلسه چهاردهم

اسرار نماز جلسه 14

عبادت : خضوع ، خشوع و خاکساری در مقابل خدا
این اصل عبودیت است.

*قاعده کلی:
تا انسان از منیت و استکبار خود خارج نشود، به خدا نمی رسد. یعنی “خدا” با “من” جور در نمی آید. باید انسان از این” من” بگذرد. باید انسان از خودش بگذرد و از خودش که گذشت، به خدا می رسد. بنابراین به طور کلی انسان برای رسیدن به ذات خدا باید این سیر را طی کند. سیری از خود به خدا. از نفی خود و اثبات خدا.

عبادت یک سیر از خود به خدا است. عبادت یک حرکت است. یک حرکت از طبیعت به خد. از خود انسان به خدای انسان . بنابراین هرچه که انسان بتواند از خود بگذرد و خود را نبیند، این انسان بیشتر به خدا می رسد. انسان در زمان رکوع و سجود بدنی ، نزدیک ترین حالت را به ذات خدا پیدا می کند.
خود سجده کردن علامت ذلت، خاکساری و حقارت است. لذا سابقا وقتی افراد به نزد پادشاهان و سلاطین بزرگ می رفتند، ناچار به سجده بودند. برای این بود که این پادشاه نشان دهد که همه در مقابل من ذلیل هستند. بنابراین خود سجده عملی است که دلالت بر ذلالت و حقارت می کند. منتهی خداوند نمی خواهد که این کار در مقابل انسان انجام بگیرد لذا سجده را برای غیر خودش حرام کرده. به هیچ وجه انسان نباید در مقابل غیر خدا سجده کند. 

تفاوت سجده در فلسفه شرق و غرب:
ممکن است دوستانی که مطالعات وسیع تری دارند در برخی از مکتب های اومانیستی غرب، مکتب های اگزیستیالیسم و این ها  که بنا را بر اصالت انسان می گذارند و نفی خدا مثل ژان پل سارتر و امثال اینها حرفشان این است که ما باید خدا را گنار بگذاریم چون اگر خدا بخواهد در زندگی انسان مطرح شود، انسان در مقابل خدا عبد است، ذلیل است، پست و خوار است. لذا ما برای این که به انسان عزت، شرف، بزرگی دهیم، باید خدا را نفی کنیم که انسان از عبودیت، ذلت و حقارت به در آید چون تا زمانی که خدا در نظر انسان است، انسان باید عبد خدا باشد. لذا روی این استدلال، خدا را کنار می گذارند و انسان را به جای خدا  می گذارند. این ها دقیقا به مسئله سجده و حقارت انسان در مقابل خدا نرسیده اند و این قضیه را نفهمیده اند.
 آنها وقتی به سجده نگاه می کنند، تنها جسم را می بینند و می گویند که این جسم نباید ضعیف شود.
در حالی که وقتی ما به انسان نگاه می کنیم ، روح را نگاه می کنیم. می گوییم اگر این روح می خواهد عزت و شرافت بیابد، باید خودش را در مقابل آن ذات یکتای بی نهایت، خاضع کند.

 به هر حال اگر به عنوان مثال ملاحضه بفرمایید پادشاهان و سلاطین قدیم، کسی را بیشتر دوست داشتند و عزیزش می داشتند و بزرگ می کردند و به او مقام و منصب می دادند که بیشتر در مقابل آنها خاضع بود، بیشتر در مقابل آنها سر تسلیم فرود می آورد. چه برسد به خدا.
مسلما خدا به کسی عزت و شرف می دهد که این انسان بیشتری خضوع،خشوع و ذلت را در مقابل خدا داشته باشد. در زندگی پیامبر نگاه کنید و می بینید که امروز یک میلیارد انسان در روی کره زمین از ایشان تبعیت می کنند. می بیند که روزی 5 بار در همه جهان اسلام، در قاره آسیا، آفریقا، اروپا، آمریکا از ماذن ها اسم این انسان پخش می شود. این عزت را از کجا یافت؟ این انسان این شرافت را از کجا یافت؟ این عزت و شرافت را فقط از خضوع و خشوع در مقابل خدا پیدا کرد. ببینید که خضوع و خشوع در مقابل خدا انسان را تا به کجا می رساند. پس چه طوری می توان گفت که اگر خدا در مقابل انسان مطرح باشد، انسان پست می شود؟ این چه پستی و ذلتی است که امروز می بینیم؟
 یا خود حضرت علی(ع) را ملاحضه بفرمایید. این انسان هایی که امروز یک چهره جهانی دارند امروز. حضرت علی(ع) فقط برای ما شیعیان نیست. برای همه مسلمانها است، بلکه برای سایر فرقه ها نیز هست. مگر مسیحیان در مورد حضرت علی کتاب ننوشته اند؟ مثلا کتاب جرج جرداق[1]. ایشان انسانی بودند که آن جور شب ها در نخلستان های کوفه پیشانی بر خاک می مالید در مقابل خدا. این را نفهمیده اند:
ذلت در مقابل خدا = عزت عجیب
و هرچه این ذلت بیشتر باشد، عزت انسان بیشتر می شود. آنها این را نفهمیدند. این را دیدند که انسان در مقابل خدا پست و ذلیل می شود، اما آنطرفش را ندیدند که این پستی انسان را به کجا می رساند؟
مضافا به این که اگر شما خدا را از مقابل انسان دور کنی، چه بر سر انسان می آید؟ اگر انسان را به جای خدا بگذاری، نتیجه اش این می شود که استکبار و عنانیت و تکبر را در انسان قوی کردی و انسانی که تکبر و استکبار کند به کجا می رسد؟ امروز می بینید که چه بساطی در دنیا هست یک مرتبه یک جنگ جهانی دوم به راه می اندازند و 50 میلیون انسان می کشند. خودشان؛ همان هایی که خدا را کنار گذاشته اند. اروپایی ها. می بینید که یک مرتبه انگلستان به هند می رود و چندین سال در هند می ماند و 2 میلیون هندی می کشد. اموالشان را غارت میکند. فرانسه در الجزایر 1 میلیون الجزایری می کشد. اموالشان را غارت می کند. این ها کسانی هستند که گفتند ما خدا را کنار بگذاریم که خدا را به جای انسان بگذاریم. و دیدید که چه شد. یا آمریکایی ها و انگلیسی ها در کشور ما چه قدر منابع نفت ما را غارت کردند، کتاب های ما را بردند، اشیاء باستانی ما را بردند، بالاخره 100سال مملکت ما تحت غارت آنها بود.

شما وجود مقدس علی ابن ابی طالب را نگاه کنید. دو حمله به عراق را نگاه کیند: یکی حمله حضرت علی(ع) به عراق زمانی که با اهل جمل جنگ داشت. آنجا را در نظر بگیرید. و امروز را هم که آمریکا به عراق رفته را در نظر بگیرید. خب امروز او روزی چند میلیون بشکه نفت برای خود صادر می کند و می برد و به هیچکس نیز پی نمی دهد. اما زمانی که امیرالمومنین رفت و بصره را گشود و عراق را فتح کرد، بیت المال را گشود و همه طلا و نقره را بین مردم به تساوی تقسیم کرد و بعد کف این بیت المال را جاروب زد و دو رکعت نماز خواند و گفت: « ای زمین بیت المال شاهد باش که تو را به حق پر کردم و به حق خالی کردم. » این حمله حضرت علی(ع) به عراق و این هم حمله آمریکایی ها به عراق. ببینید که چه قدر فرق است بین این ها. آن علی بود که آنطور خاکساری می کرد در مقابل خدا و این هم آدم هایی که خدا را کنار گذاشته اند تا به انسان شرافت دهند، عزت دهند.

عبودیت :
بحث سجده، خاکساری در مقابل خدا، مطلبی است که انسان را به عدالت انسانی می رساند نه این که انسان خودش را از خدا ببرد. بریدن انسان همان و چیزهایی که امروز در دنیا می بیند، همان. بنابراین اصل مسئله عبودیت بر مبنای خضوع و خشوع و حقارت انسان در مقابل خدا تنظیم می شود. هرچه خضوع خدا در مقابل خدا بیشتر، عبودیتش بیشتر، و هرچه عبودیت بیشتر باشد، بیشتر می تواند به حقیقت خود برسد. خداگونه تر می شود. چون خدا در وجود انسان هایی فرود می آید و در روح انسان هایی تجلی می کند که این انسان ها از منیت؛ استکبار پاک باشند.از “من” خودشان گذشته باشند. لذا :
خضوع و خشوع انسان در مقابل خدا= گذشتن انسان از خودش
گذشتن از من = خداگونه شدن
لذا انسان در سجده تا پست ترین مراحل وجودی خود پیش می رود، پیشانی اش را بر خاک می گذارد اما در واقع وقتی سر بلند می کند، یک انسان خداگونه است. یک انسان خدایی سر از خاک برداشته. این نکته را دقت بفرمایید که در آیات قرآن نتیجه سجده را شهود و فنای در ذات خدا می داند.  انسان باید به پست ترین مراحل وجودی خود وارد شود تا از آن طرف که سر از سجده بر می دارد، یک انسان خداگونه شود. در آیه آخر سوره علق « كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ / 19 علق » سجده کن و نزدیک شو. از این آیه بر می آید که اگر انسان به سجده رفت، یعنی خود را از استکبار و منیت پاک کرد، این انسان قرب به مقام خدا پیدا می کند. سجده انسان را به مقام قرب الی الله می رساند. این خاصیت پست شدن در مقابل خداست. چه قدر این استدلال قرآنی فرق می کند با حرف آقای سارتر که عرض شد. بنابراین این ذلتی است که عزت در پی دارد.

مسجد به چه معنا است :
 « سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى / 1 اسراء »
در این آیه اولا به کلمه مسجد دقت بفرمایید. خود سجده این قدر ارزش و اهمیت دارد که به مسجد گفته اند مسجد یعنی محل سجود. با این که ما در مسجد قیام و رکوع هم می کنیم. اما به مسجد گفته اند، محل سجود. در معراج نگاه کنید که ابتدای سیر کجا بوده و انتهای سیر کجا.
ابتدای سیر : مسجد – پیامبر از مسجد الحرام به مسجد الاقصی رفت.
آخر سیر: « ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّ- فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی / 8-9 نجم » قرب الی الله . نزدیک شد این قدر که « قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی »

« قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی »:
نزدیک ترین حالت انسان به خدا. یعنی پیامبر به جایی از مقام قرب رسید که دیگر از آن حالت بین انسان و خدا امکان ندارد. بنابراین پیامبر سیر معراجی خود را به سوی خدا از مسجد شروع کرد یعنی از سجده گاه.این سیر معراج از سجده شروع می شود و از قرب الی الله سر در می آورد. بنابراین از مسئله معراج، اهمیت سجده مشخص می شود.

معنی فلاح :
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ /77 حج » -ای کسانی که ایمان آوردید رکوع کنید، سجده کنید، شاید آزاد شوید.
فلاح = آزادی. به کشاورز فلٌاح می گویند یعنی آزاد کننده. با کارهایی که می کند، بالاخره این گندم از زیر خاک آزاد می شود لذا کشاورز آزاد کننده است. در این آیه می فرماید رکوع کنید، سجده کنید تا آزاد شوید یعنی نتیجه رکوع و سجده را آزادی قرار می دهد. منتهی چه آزادی ای ؟  چه نوع آزادی ای ؟ در معنی آزادی فرق است بین جهان بینی الهی و جهان بینی مادی:
 جهان بینی مادی: آزادی در دنیا / آزادی در زندان
جهان بینی الهی: آزادی از دنیا. / آزادی از زندان
انبیاء آمدند انسان را از دنیا آزاد کنند. آمدند و گفتند دنیای دیگری هست که عالم نور است، ملکوت. عالمی که در آن جا هیچ گونه از محدودیت های در عالم دنیا را ندارد. آن جا جایی است که انسان به حقیقت خود می رساند.

ای خدا بگمار قومی روحمند *** تا ز صندوق بدنمان وا خرند
خلق را از بند صندوق فسون  ** کی خرد جز انبیا و مرسلون

انبیاء هستند که انسان ها را از صندوق بدن رها می کنند. این کار ولایت است. انبیاء به خاطر جهت ولایتی ای که دارند، در روح انسان ها تصرف می کنند. روح را آزاد می کنند. حقیقت انسان به روح است.

دو جور با انسان ها مواجه می شوند. دو گروه با انسان ها مواجه می شوند:
1. جسم انسان را مواظبت کنند وبهبود ببخشند. مانند اطباء. قانون گذاران هستند. کسانی که زندگی اجتماعی انسان ها را مرتب کنند. مانند حاکمان جوامع.
2. در درون انسان ها نفوذ می کنند و شروع به حفاری باطن ها می کنند که رسوبات و آثار دنیایی را کنار بزنند با تیشه ولایتی خود همه را از بین می برند و آن روح را آزاد می کنند. اولیا الهی کارشان آزاد سازی روح است زیر قبر دنیا لذا گفت:

زین سبب پیغامبر با اجتهاد *** نام خود وان علی مولا نهاد
گفت هر کو را منم مولا و دوست  *** ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آنک آزادت کند  *** بند رقیت ز پایت بر کند
چون به آزادی نبوت هادیست  *** ممنان را ز انبیا آزادیست

آزادی در لسان عرفان به منزله آزادی روح انسانی است از تنگنای قفس بدن و این دنیا. هرکس که می خواهد به آزادی واقعی برسد باید پیش انبیاء برود. بنابراین انبیاء آمدند که انسان ها را با عبودیت آزاد کنند.  « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ /77 حج » یعنی از رکوع و سجده است که انسان به آزادی، فلاح، رستگاری می رسد.
فلاح= رستگاری ( فارسی) یعنی رستن، آزاد شدن، این دنیا را رها کردن، به عالم دیگر رفتن. بنابراین نتیجه سجده آزادی انسان است از عالم خاک.

راز دو سجده در هر رکعت:
 « قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ / 11 غافر » در قیامت انسان ها حرفشان این است که: خدایا دو بار ما را میراندی و دو بار زنده کردی.
 میراندن اول : وقتی از این جا می میریم و به عالم برزخ می رویم. در این جا می میریم و در عالم برزخ زنده می شویم. یعنی یک موت و یک حیات، اماته و احیاء.
میراندن دوم: زمان نفخ صور که خداوند بعد از نفخ صور، دوباره ما را در می میراند و در قیامت زنده می کند.

بنابراین انسان دو موت و دو حیات دارد. این دو سجده یک نمثلی است از این دو اِماته و احیاء. وقتی انسان سربه سجده اول می گذارد، متوجه باشد که مرگ اولی من خواهد رسید. وقتی از سجده سر بر می آورد، احساس کند که من در عالم برزخ زنده شدم. دوباره که سر به سجده می گذارد، به یاد این باشد که در بزرخ هم خواهم مرد. وقتی سر از سجده بر می دارد، احساس کند که در قیامت زنده خواهم شد و در پیشگاه خدا حضور خواهم داشت. راز این مسئله در این است که انسان متوجه شود که حقیقتی که برای ما اتفاق خواهد افتاد، آن دو بار مردن و دوبار زنده شدنی که برای ما اتفاق خواهد افتاد، تمثلی دنیایی اش در سجده است. در هر بار سر بر سجده گذاشتن احساس کنیم که من خواهم مرد و در هر بار سر برداشتن از سجده، احساس کنیم که در برزخ زنده خواهم شد و در برزخ چه کنم؟
بالاخره انسان یک بهشت و جهنم برزخی و یک بهشت و جهنم قیامتی نیز دارند. در این دنیا، برزخ و قیامت بهشت و جهنم داریم:
جهنم این دنیا / کره زمین  :
 درونی : ایام مصیبت ما است. بهشت درونی هم شادی های ما است.
بیرونی : بیایان ها و مناطق خشک و سوزان که حیوانات گزنده و خزنده خطرناکی دارد، تمثلی از جهنم است. مناطق سرسبز و خرم تمثلی از بهشت است.
جهنم و بهشت برزخ :
اعمالی که انجام می دهیم تمثلی در عالم برزخ نیز دارد. بنابراین وقتی انسان ها از این دنیا وارد عالم برزخ می شوند، به تناسب اعمالی که انجام داده اند ، به جهنم و بهشت برزخی می روند.
جهنم و بهشت قیامت:
هر چه عوالم جلوتر می رود، جهنم و بهشت شدیدتر می شود. لذا این است که قرآن می فرماید: « النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ / 46 غافر » آل فرعون وقتی وارد برزخ می شوند، صبح و شب آتش جهنم بر آنها عرضه می شود. از طرف دیگر فرمود در قیامت در آتش می روند. یعنی در برزخ داخل آتش نیستند اما آتش جلوی روی آنها می آید، در قیامت می روند در آتش.

بنابراین انسان به سجده که می رود به یاد آورد که همین طور که الان پیشانی را بر خاک می گذارم، روزی در خاک خواهم رفت و گونه من را بر روی خاک خواهند گذاشت. وقتی سر از سجده بر می دارد متوجه باشد که در عالم برزخ زنده خواهم شد و در آن جا به حساب اعمال من رسیدگی خواهد شد. دوباره که سر سجده بر می دارد متوجه این معنا باشد که عالم برزخ نیز پایان کار نیست، در آنجا هم باز به دل خاک خواهم رفت و باز در انجا نیز می میرم. وقتی سر از سجده بر می دارد، متوجه باشد که در قیامت در پیشگاه خداوند متعال بالاخره سر بر خواهم آورد. وقتی در طول شبانه روز این معانی در یاد انسان باشد و این معانی را در ذهن داشته باشد، فرق هایی در اعمالش خواهد گذاشت.

نکته دیگر در مورد سجده:
وقتی انسان به سجده می رود، سر از خدا در می آورد. بنابراین سجده چیزی است که انسان را از ظلمات عالم دنیا به نور عالم ملکوت خواهد رساند. ما برای این که از عالم دنیا که ظلمت است به عالم ملکوت که نور است برسیم و آزاد شویم، نور لازم داریم.  فرض کنید می خواهید از سبزوار به مشهد بروید. در بین راه نور نیست، اما خود مشهد چرا. برای پیمودن این جاده نور لازم داریم. این نور از کجا تامین می شود؟ وقتی با اتومبیل می رویم، این نور توسط دو چراغ تامین می شود. اگر انسان بخواهد از ظلمات عالم دنیا به نور عالم ملکوت برسد از کجا باید این نور را به دست آورد؟ به روایتی از امام صادق(ع) دقت بفرمایید: « وَجَدَتُ النُّورَ في الْبُکاءِ وَالسَّجْدَة نور را در گریه و سجده یافتم. » یعنی می خواهد بگوید: ای سالکی که می خواهی این عالم را ترک کنی و به خدای خود برسی، نور لازم داری. نور در گریه هست و در سجده.
بنابراین می توان این مطلب را متوجه شد که سجده نورانی کننده وجود انسان است. تامین کننده نور انسان است برای این که او از ظلمات دنیا به عالم اله دست پیدا کند. دو چراغ سجده و گریه انسان را می برند تا به خدا برسانند. بنابراین انسانی از نعمت گریه محروم است، نور ندارد. انسانی هم که از نعمت سجده محروم است، نور ندارد. البته گریه و سجده خاص. نه گریه برای مریضی و گرفتاری. یا مثلا روزی چنیدن بار در نمازها سجده می کنیم اما این سجده ها نور نیست. آن سجده حقیقی است که نور است. سجده هایی که از درون سرچشمه می گیرد نه این که از بیرون بر بدن تحمیل شود. نه حسلب کتاب های عقلی انسان را به سجده وادارد.
آن گریه ای که حضرت امیرالمومنین در دعای کمیل بیان میفرمایند، گریه از فراق، گریه است.

انواع گریه :
معمولا چند چیز است که برای ما گریه آور است:
1. ورود ضرر 2. ورود نفع 
این گریه ها گریه تجار است، گریه آدم هایی است که با خدا تجارت می کنند. روزه می گیرم، من را به جهنم نبر. اگر الان خداوند جوری به ما خبر دهد که اگر روزه نگیرید به جهنم نمی روید، چند نفر روزه می گیرند؟ بهشت هم نمی دهم. بهشت و جهنم را تعطیل کرده ام. چند نفر روزه می گیرند؟ بنابراین عبادت ها و گریه های ما از تجارت پیشگی سرچشمه می گیرد.
3.گریه از فراق 4.گریه از وصال
گریه تاجران، عاقلان نیست. گریه عاشقان و عارفان است. این دو عامل هم برای انسان گریه خیزند. یعنی عاشقی که خودش را در فراق از معشوق می بیند. البته فراق ، جدایی بعد از وصال را می گویند. فراق به دل انسان سوز می اندازد، انسان را می سوزاند. چرا من نمی سوزم؟ برای این که من خدا را ندیده ام و خدا پیشم نیست. این فراق نیست.

 اما کسی عاشق دیگری شده، این عشق از کجا به او رسیده است؟ اگر کسی را ندیده باشیم وبه ما بگویند که او زیباست، آیا عاشق او می شویم؟ آیا فراقی را از او احساس می کنیم؟ خیر. مثل زنان مصر که زلیخا را سرزنش می کردند اما با دیدن او دست های خود را بریدند. این زن ها بعد از این که او را در بارگاه زلیخا دیدند، حالا به فراق می افتند، یعنی بعد از این که دیدند یوسف را. حال اگر برای یوسف گریه کردند، این گریه از فراق است. مسئله فراق از خدا این است. فراق این است که حداقل یکبار انسان روی خدا را ببیند. در میان عرفای ما، حافظ کسی است که خیلی در فراق بوده و عجیب از فراق شکایت می ند. چرا این همه درد دارد و ناله می کند از فراق؟

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت *** فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر *** کنایتیست که از روزگار هجران گفت

حافظ عارفی است که در فراق است چون یک بار وصال را تجربه کرد و گفت :

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند *** واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
 بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند *** باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی *** آن شب قدر که این تازه براتم دادند

یعنی تجلی ذاتی برای او شده. یعنی تجلی صفاتی نیز برای او شده. این عارفی است که خدا را دیده و بعد از این که دید، معشوق نقاب بر رخ کشید و گفت به دنبال کارت برو. این جاست که آتش بر دل انسان می افتد و در فراق و هجران می افتد. حالا اگر گریه کند، گریه از فراق است. این همان گریه ای است که حضرت امیرالمونین در دعای کمیل می فرماید: « صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ » من از آتش جهنم عذاب نمی کشم، از فراق تو عذاب می کشم. یعنی ایشان به جهنم به چشم “دارالعذاب” نگاه نمی کند، به چشم “دارالفراق” نگاه می کند. او در نخلستان های کوفه گریه میکند، مثل مار گزیده ها به خود می پیچد اما از فراق محبوبش گیه می کند. این گریه نور است. این گریه را امام صادق می فرماید. نور در انسان ایجاد می کند.

گریه دیگر بر اثر وصال است که معشوق نقاب از چهره بر می داردو می گوید: بعد از سال ها که در فراق من ماندی، گریه کردی، حالا بیا و راهت می دهم. این جا انسان از شوق گریه می کند. لذا می بینید در دعای صباح حضرت امیر(ع) از بهشت به عنوان “دارالوصال” یاد می کند. به تعبیرها نگاه کنید که چه قدر عجیب است. آنها کجا هستند و ما کجا هستیم؟ سجده ما و سجده آنها، گریه آنها و گریه ما!  سجده آنها سجده ای است که وقتی سر بر سجده می گذارد سر از « ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّ- فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی / 8-9 نجم » در می آورد. او انسانی است که وقتی گریه می کند از فراق محبوب گریه می کند. یعنی دیگر خدا برای او به چشم یک حاکم جبار نیست، به چشم یک معشوق نگاه می کند.

همین نور سجده در قیامت متمثل می شود « يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ / 11 حدید » در قیامت ساجدین و باکین میبینند که نوری پیش رو، پشت سر، در دو سمت جلوی روی آن ها را تا بهشت روشن کرده و آنها در پناه این نور راحت تا بهشت می روند.

دعای کمیل و ندبه را با نگاه دیگری بخوانید. دعای کیمل، دعای عاشق در فراق خدا است. دعای ندبه، دعای عاشق در فراق امام زمان است. یعنی کسی که یکبار خدا را دیده و این جور در دعای کمیل ضجه می زند یا امام زمان را دیده و امام از او رو پوشانده و حالا در فراق و هجرش می سوزد. فراق انسان را می سوزاند. یک مقداری این دعاها برای ا جنبه تشریفاتی پیدا کرده که دور هم جمع شویم این ادعیه را بخوانیم و بعد به دنبال کار خود برویم. عشق نیست، گریه نیست، سوز نیست. با دقت دعا را بخوانید تا ببینید این دعا دعای من هست یا خیر.


[1] کتاب: صدای عدالت انسانی- انتشارات :کلبه شروق – مترجم : سيد هادی خسروشاهی

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

عبادت : خضوع ، خشوع و خاکساری در مقابل خدا
این اصل عبودیت است.

*قاعده کلی:
تا انسان از منیت و استکبار خود خارج نشود، به خدا نمی رسد. یعنی “خدا” با “من” جور در نمی آید. باید انسان از این” من” بگذرد. باید انسان از خودش بگذرد و از خودش که گذشت، به خدا می رسد. بنابراین به طور کلی انسان برای رسیدن به ذات خدا باید این سیر را طی کند. سیری از خود به خدا. از نفی خود و اثبات خدا.

عبادت یک سیر از خود به خدا است. عبادت یک حرکت است. یک حرکت از طبیعت به خد. از خود انسان به خدای انسان . بنابراین هرچه که انسان بتواند از خود بگذرد و خود را نبیند، این انسان بیشتر به خدا می رسد. انسان در زمان رکوع و سجود بدنی ، نزدیک ترین حالت را به ذات خدا پیدا می کند.
خود سجده کردن علامت ذلت، خاکساری و حقارت است. لذا سابقا وقتی افراد به نزد پادشاهان و سلاطین بزرگ می رفتند، ناچار به سجده بودند. برای این بود که این پادشاه نشان دهد که همه در مقابل من ذلیل هستند. بنابراین خود سجده عملی است که دلالت بر ذلالت و حقارت می کند. منتهی خداوند نمی خواهد که این کار در مقابل انسان انجام بگیرد لذا سجده را برای غیر خودش حرام کرده. به هیچ وجه انسان نباید در مقابل غیر خدا سجده کند. 

تفاوت سجده در فلسفه شرق و غرب:
ممکن است دوستانی که مطالعات وسیع تری دارند در برخی از مکتب های اومانیستی غرب، مکتب های اگزیستیالیسم و این ها  که بنا را بر اصالت انسان می گذارند و نفی خدا مثل ژان پل سارتر و امثال اینها حرفشان این است که ما باید خدا را گنار بگذاریم چون اگر خدا بخواهد در زندگی انسان مطرح شود، انسان در مقابل خدا عبد است، ذلیل است، پست و خوار است. لذا ما برای این که به انسان عزت، شرف، بزرگی دهیم، باید خدا را نفی کنیم که انسان از عبودیت، ذلت و حقارت به در آید چون تا زمانی که خدا در نظر انسان است، انسان باید عبد خدا باشد. لذا روی این استدلال، خدا را کنار می گذارند و انسان را به جای خدا  می گذارند. این ها دقیقا به مسئله سجده و حقارت انسان در مقابل خدا نرسیده اند و این قضیه را نفهمیده اند.
 آنها وقتی به سجده نگاه می کنند، تنها جسم را می بینند و می گویند که این جسم نباید ضعیف شود.
در حالی که وقتی ما به انسان نگاه می کنیم ، روح را نگاه می کنیم. می گوییم اگر این روح می خواهد عزت و شرافت بیابد، باید خودش را در مقابل آن ذات یکتای بی نهایت، خاضع کند.

 به هر حال اگر به عنوان مثال ملاحضه بفرمایید پادشاهان و سلاطین قدیم، کسی را بیشتر دوست داشتند و عزیزش می داشتند و بزرگ می کردند و به او مقام و منصب می دادند که بیشتر در مقابل آنها خاضع بود، بیشتر در مقابل آنها سر تسلیم فرود می آورد. چه برسد به خدا.
مسلما خدا به کسی عزت و شرف می دهد که این انسان بیشتری خضوع،خشوع و ذلت را در مقابل خدا داشته باشد. در زندگی پیامبر نگاه کنید و می بینید که امروز یک میلیارد انسان در روی کره زمین از ایشان تبعیت می کنند. می بیند که روزی 5 بار در همه جهان اسلام، در قاره آسیا، آفریقا، اروپا، آمریکا از ماذن ها اسم این انسان پخش می شود. این عزت را از کجا یافت؟ این انسان این شرافت را از کجا یافت؟ این عزت و شرافت را فقط از خضوع و خشوع در مقابل خدا پیدا کرد. ببینید که خضوع و خشوع در مقابل خدا انسان را تا به کجا می رساند. پس چه طوری می توان گفت که اگر خدا در مقابل انسان مطرح باشد، انسان پست می شود؟ این چه پستی و ذلتی است که امروز می بینیم؟
 یا خود حضرت علی(ع) را ملاحضه بفرمایید. این انسان هایی که امروز یک چهره جهانی دارند امروز. حضرت علی(ع) فقط برای ما شیعیان نیست. برای همه مسلمانها است، بلکه برای سایر فرقه ها نیز هست. مگر مسیحیان در مورد حضرت علی کتاب ننوشته اند؟ مثلا کتاب جرج جرداق[1]. ایشان انسانی بودند که آن جور شب ها در نخلستان های کوفه پیشانی بر خاک می مالید در مقابل خدا. این را نفهمیده اند:
ذلت در مقابل خدا = عزت عجیب
و هرچه این ذلت بیشتر باشد، عزت انسان بیشتر می شود. آنها این را نفهمیدند. این را دیدند که انسان در مقابل خدا پست و ذلیل می شود، اما آنطرفش را ندیدند که این پستی انسان را به کجا می رساند؟
مضافا به این که اگر شما خدا را از مقابل انسان دور کنی، چه بر سر انسان می آید؟ اگر انسان را به جای خدا بگذاری، نتیجه اش این می شود که استکبار و عنانیت و تکبر را در انسان قوی کردی و انسانی که تکبر و استکبار کند به کجا می رسد؟ امروز می بینید که چه بساطی در دنیا هست یک مرتبه یک جنگ جهانی دوم به راه می اندازند و 50 میلیون انسان می کشند. خودشان؛ همان هایی که خدا را کنار گذاشته اند. اروپایی ها. می بینید که یک مرتبه انگلستان به هند می رود و چندین سال در هند می ماند و 2 میلیون هندی می کشد. اموالشان را غارت میکند. فرانسه در الجزایر 1 میلیون الجزایری می کشد. اموالشان را غارت می کند. این ها کسانی هستند که گفتند ما خدا را کنار بگذاریم که خدا را به جای انسان بگذاریم. و دیدید که چه شد. یا آمریکایی ها و انگلیسی ها در کشور ما چه قدر منابع نفت ما را غارت کردند، کتاب های ما را بردند، اشیاء باستانی ما را بردند، بالاخره 100سال مملکت ما تحت غارت آنها بود.

شما وجود مقدس علی ابن ابی طالب را نگاه کنید. دو حمله به عراق را نگاه کیند: یکی حمله حضرت علی(ع) به عراق زمانی که با اهل جمل جنگ داشت. آنجا را در نظر بگیرید. و امروز را هم که آمریکا به عراق رفته را در نظر بگیرید. خب امروز او روزی چند میلیون بشکه نفت برای خود صادر می کند و می برد و به هیچکس نیز پی نمی دهد. اما زمانی که امیرالمومنین رفت و بصره را گشود و عراق را فتح کرد، بیت المال را گشود و همه طلا و نقره را بین مردم به تساوی تقسیم کرد و بعد کف این بیت المال را جاروب زد و دو رکعت نماز خواند و گفت: « ای زمین بیت المال شاهد باش که تو را به حق پر کردم و به حق خالی کردم. » این حمله حضرت علی(ع) به عراق و این هم حمله آمریکایی ها به عراق. ببینید که چه قدر فرق است بین این ها. آن علی بود که آنطور خاکساری می کرد در مقابل خدا و این هم آدم هایی که خدا را کنار گذاشته اند تا به انسان شرافت دهند، عزت دهند.

عبودیت :
بحث سجده، خاکساری در مقابل خدا، مطلبی است که انسان را به عدالت انسانی می رساند نه این که انسان خودش را از خدا ببرد. بریدن انسان همان و چیزهایی که امروز در دنیا می بیند، همان. بنابراین اصل مسئله عبودیت بر مبنای خضوع و خشوع و حقارت انسان در مقابل خدا تنظیم می شود. هرچه خضوع خدا در مقابل خدا بیشتر، عبودیتش بیشتر، و هرچه عبودیت بیشتر باشد، بیشتر می تواند به حقیقت خود برسد. خداگونه تر می شود. چون خدا در وجود انسان هایی فرود می آید و در روح انسان هایی تجلی می کند که این انسان ها از منیت؛ استکبار پاک باشند.از “من” خودشان گذشته باشند. لذا :
خضوع و خشوع انسان در مقابل خدا= گذشتن انسان از خودش
گذشتن از من = خداگونه شدن
لذا انسان در سجده تا پست ترین مراحل وجودی خود پیش می رود، پیشانی اش را بر خاک می گذارد اما در واقع وقتی سر بلند می کند، یک انسان خداگونه است. یک انسان خدایی سر از خاک برداشته. این نکته را دقت بفرمایید که در آیات قرآن نتیجه سجده را شهود و فنای در ذات خدا می داند.  انسان باید به پست ترین مراحل وجودی خود وارد شود تا از آن طرف که سر از سجده بر می دارد، یک انسان خداگونه شود. در آیه آخر سوره علق « كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ / 19 علق » سجده کن و نزدیک شو. از این آیه بر می آید که اگر انسان به سجده رفت، یعنی خود را از استکبار و منیت پاک کرد، این انسان قرب به مقام خدا پیدا می کند. سجده انسان را به مقام قرب الی الله می رساند. این خاصیت پست شدن در مقابل خداست. چه قدر این استدلال قرآنی فرق می کند با حرف آقای سارتر که عرض شد. بنابراین این ذلتی است که عزت در پی دارد.

مسجد به چه معنا است :
 « سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى / 1 اسراء »
در این آیه اولا به کلمه مسجد دقت بفرمایید. خود سجده این قدر ارزش و اهمیت دارد که به مسجد گفته اند مسجد یعنی محل سجود. با این که ما در مسجد قیام و رکوع هم می کنیم. اما به مسجد گفته اند، محل سجود. در معراج نگاه کنید که ابتدای سیر کجا بوده و انتهای سیر کجا.
ابتدای سیر : مسجد – پیامبر از مسجد الحرام به مسجد الاقصی رفت.
آخر سیر: « ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّ- فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی / 8-9 نجم » قرب الی الله . نزدیک شد این قدر که « قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی »

« قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی »:
نزدیک ترین حالت انسان به خدا. یعنی پیامبر به جایی از مقام قرب رسید که دیگر از آن حالت بین انسان و خدا امکان ندارد. بنابراین پیامبر سیر معراجی خود را به سوی خدا از مسجد شروع کرد یعنی از سجده گاه.این سیر معراج از سجده شروع می شود و از قرب الی الله سر در می آورد. بنابراین از مسئله معراج، اهمیت سجده مشخص می شود.

معنی فلاح :
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ /77 حج » -ای کسانی که ایمان آوردید رکوع کنید، سجده کنید، شاید آزاد شوید.
فلاح = آزادی. به کشاورز فلٌاح می گویند یعنی آزاد کننده. با کارهایی که می کند، بالاخره این گندم از زیر خاک آزاد می شود لذا کشاورز آزاد کننده است. در این آیه می فرماید رکوع کنید، سجده کنید تا آزاد شوید یعنی نتیجه رکوع و سجده را آزادی قرار می دهد. منتهی چه آزادی ای ؟  چه نوع آزادی ای ؟ در معنی آزادی فرق است بین جهان بینی الهی و جهان بینی مادی:
 جهان بینی مادی: آزادی در دنیا / آزادی در زندان
جهان بینی الهی: آزادی از دنیا. / آزادی از زندان
انبیاء آمدند انسان را از دنیا آزاد کنند. آمدند و گفتند دنیای دیگری هست که عالم نور است، ملکوت. عالمی که در آن جا هیچ گونه از محدودیت های در عالم دنیا را ندارد. آن جا جایی است که انسان به حقیقت خود می رساند.

ای خدا بگمار قومی روحمند *** تا ز صندوق بدنمان وا خرند
خلق را از بند صندوق فسون  ** کی خرد جز انبیا و مرسلون

انبیاء هستند که انسان ها را از صندوق بدن رها می کنند. این کار ولایت است. انبیاء به خاطر جهت ولایتی ای که دارند، در روح انسان ها تصرف می کنند. روح را آزاد می کنند. حقیقت انسان به روح است.

دو جور با انسان ها مواجه می شوند. دو گروه با انسان ها مواجه می شوند:
1. جسم انسان را مواظبت کنند وبهبود ببخشند. مانند اطباء. قانون گذاران هستند. کسانی که زندگی اجتماعی انسان ها را مرتب کنند. مانند حاکمان جوامع.
2. در درون انسان ها نفوذ می کنند و شروع به حفاری باطن ها می کنند که رسوبات و آثار دنیایی را کنار بزنند با تیشه ولایتی خود همه را از بین می برند و آن روح را آزاد می کنند. اولیا الهی کارشان آزاد سازی روح است زیر قبر دنیا لذا گفت:

زین سبب پیغامبر با اجتهاد *** نام خود وان علی مولا نهاد
گفت هر کو را منم مولا و دوست  *** ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آنک آزادت کند  *** بند رقیت ز پایت بر کند
چون به آزادی نبوت هادیست  *** ممنان را ز انبیا آزادیست

آزادی در لسان عرفان به منزله آزادی روح انسانی است از تنگنای قفس بدن و این دنیا. هرکس که می خواهد به آزادی واقعی برسد باید پیش انبیاء برود. بنابراین انبیاء آمدند که انسان ها را با عبودیت آزاد کنند.  « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ /77 حج » یعنی از رکوع و سجده است که انسان به آزادی، فلاح، رستگاری می رسد.
فلاح= رستگاری ( فارسی) یعنی رستن، آزاد شدن، این دنیا را رها کردن، به عالم دیگر رفتن. بنابراین نتیجه سجده آزادی انسان است از عالم خاک.

راز دو سجده در هر رکعت:
 « قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ / 11 غافر » در قیامت انسان ها حرفشان این است که: خدایا دو بار ما را میراندی و دو بار زنده کردی.
 میراندن اول : وقتی از این جا می میریم و به عالم برزخ می رویم. در این جا می میریم و در عالم برزخ زنده می شویم. یعنی یک موت و یک حیات، اماته و احیاء.
میراندن دوم: زمان نفخ صور که خداوند بعد از نفخ صور، دوباره ما را در می میراند و در قیامت زنده می کند.

بنابراین انسان دو موت و دو حیات دارد. این دو سجده یک نمثلی است از این دو اِماته و احیاء. وقتی انسان سربه سجده اول می گذارد، متوجه باشد که مرگ اولی من خواهد رسید. وقتی از سجده سر بر می آورد، احساس کند که من در عالم برزخ زنده شدم. دوباره که سر به سجده می گذارد، به یاد این باشد که در بزرخ هم خواهم مرد. وقتی سر از سجده بر می دارد، احساس کند که در قیامت زنده خواهم شد و در پیشگاه خدا حضور خواهم داشت. راز این مسئله در این است که انسان متوجه شود که حقیقتی که برای ما اتفاق خواهد افتاد، آن دو بار مردن و دوبار زنده شدنی که برای ما اتفاق خواهد افتاد، تمثلی دنیایی اش در سجده است. در هر بار سر بر سجده گذاشتن احساس کنیم که من خواهم مرد و در هر بار سر برداشتن از سجده، احساس کنیم که در برزخ زنده خواهم شد و در برزخ چه کنم؟
بالاخره انسان یک بهشت و جهنم برزخی و یک بهشت و جهنم قیامتی نیز دارند. در این دنیا، برزخ و قیامت بهشت و جهنم داریم:
جهنم این دنیا / کره زمین  :
 درونی : ایام مصیبت ما است. بهشت درونی هم شادی های ما است.
بیرونی : بیایان ها و مناطق خشک و سوزان که حیوانات گزنده و خزنده خطرناکی دارد، تمثلی از جهنم است. مناطق سرسبز و خرم تمثلی از بهشت است.
جهنم و بهشت برزخ :
اعمالی که انجام می دهیم تمثلی در عالم برزخ نیز دارد. بنابراین وقتی انسان ها از این دنیا وارد عالم برزخ می شوند، به تناسب اعمالی که انجام داده اند ، به جهنم و بهشت برزخی می روند.
جهنم و بهشت قیامت:
هر چه عوالم جلوتر می رود، جهنم و بهشت شدیدتر می شود. لذا این است که قرآن می فرماید: « النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ / 46 غافر » آل فرعون وقتی وارد برزخ می شوند، صبح و شب آتش جهنم بر آنها عرضه می شود. از طرف دیگر فرمود در قیامت در آتش می روند. یعنی در برزخ داخل آتش نیستند اما آتش جلوی روی آنها می آید، در قیامت می روند در آتش.

بنابراین انسان به سجده که می رود به یاد آورد که همین طور که الان پیشانی را بر خاک می گذارم، روزی در خاک خواهم رفت و گونه من را بر روی خاک خواهند گذاشت. وقتی سر از سجده بر می دارد متوجه باشد که در عالم برزخ زنده خواهم شد و در آن جا به حساب اعمال من رسیدگی خواهد شد. دوباره که سر سجده بر می دارد متوجه این معنا باشد که عالم برزخ نیز پایان کار نیست، در آنجا هم باز به دل خاک خواهم رفت و باز در انجا نیز می میرم. وقتی سر از سجده بر می دارد، متوجه باشد که در قیامت در پیشگاه خداوند متعال بالاخره سر بر خواهم آورد. وقتی در طول شبانه روز این معانی در یاد انسان باشد و این معانی را در ذهن داشته باشد، فرق هایی در اعمالش خواهد گذاشت.

نکته دیگر در مورد سجده:
وقتی انسان به سجده می رود، سر از خدا در می آورد. بنابراین سجده چیزی است که انسان را از ظلمات عالم دنیا به نور عالم ملکوت خواهد رساند. ما برای این که از عالم دنیا که ظلمت است به عالم ملکوت که نور است برسیم و آزاد شویم، نور لازم داریم.  فرض کنید می خواهید از سبزوار به مشهد بروید. در بین راه نور نیست، اما خود مشهد چرا. برای پیمودن این جاده نور لازم داریم. این نور از کجا تامین می شود؟ وقتی با اتومبیل می رویم، این نور توسط دو چراغ تامین می شود. اگر انسان بخواهد از ظلمات عالم دنیا به نور عالم ملکوت برسد از کجا باید این نور را به دست آورد؟ به روایتی از امام صادق(ع) دقت بفرمایید: « وَجَدَتُ النُّورَ في الْبُکاءِ وَالسَّجْدَة نور را در گریه و سجده یافتم. » یعنی می خواهد بگوید: ای سالکی که می خواهی این عالم را ترک کنی و به خدای خود برسی، نور لازم داری. نور در گریه هست و در سجده.
بنابراین می توان این مطلب را متوجه شد که سجده نورانی کننده وجود انسان است. تامین کننده نور انسان است برای این که او از ظلمات دنیا به عالم اله دست پیدا کند. دو چراغ سجده و گریه انسان را می برند تا به خدا برسانند. بنابراین انسانی از نعمت گریه محروم است، نور ندارد. انسانی هم که از نعمت سجده محروم است، نور ندارد. البته گریه و سجده خاص. نه گریه برای مریضی و گرفتاری. یا مثلا روزی چنیدن بار در نمازها سجده می کنیم اما این سجده ها نور نیست. آن سجده حقیقی است که نور است. سجده هایی که از درون سرچشمه می گیرد نه این که از بیرون بر بدن تحمیل شود. نه حسلب کتاب های عقلی انسان را به سجده وادارد.
آن گریه ای که حضرت امیرالمومنین در دعای کمیل بیان میفرمایند، گریه از فراق، گریه است.

انواع گریه :
معمولا چند چیز است که برای ما گریه آور است:
1. ورود ضرر 2. ورود نفع 
این گریه ها گریه تجار است، گریه آدم هایی است که با خدا تجارت می کنند. روزه می گیرم، من را به جهنم نبر. اگر الان خداوند جوری به ما خبر دهد که اگر روزه نگیرید به جهنم نمی روید، چند نفر روزه می گیرند؟ بهشت هم نمی دهم. بهشت و جهنم را تعطیل کرده ام. چند نفر روزه می گیرند؟ بنابراین عبادت ها و گریه های ما از تجارت پیشگی سرچشمه می گیرد.
3.گریه از فراق 4.گریه از وصال
گریه تاجران، عاقلان نیست. گریه عاشقان و عارفان است. این دو عامل هم برای انسان گریه خیزند. یعنی عاشقی که خودش را در فراق از معشوق می بیند. البته فراق ، جدایی بعد از وصال را می گویند. فراق به دل انسان سوز می اندازد، انسان را می سوزاند. چرا من نمی سوزم؟ برای این که من خدا را ندیده ام و خدا پیشم نیست. این فراق نیست.

 اما کسی عاشق دیگری شده، این عشق از کجا به او رسیده است؟ اگر کسی را ندیده باشیم وبه ما بگویند که او زیباست، آیا عاشق او می شویم؟ آیا فراقی را از او احساس می کنیم؟ خیر. مثل زنان مصر که زلیخا را سرزنش می کردند اما با دیدن او دست های خود را بریدند. این زن ها بعد از این که او را در بارگاه زلیخا دیدند، حالا به فراق می افتند، یعنی بعد از این که دیدند یوسف را. حال اگر برای یوسف گریه کردند، این گریه از فراق است. مسئله فراق از خدا این است. فراق این است که حداقل یکبار انسان روی خدا را ببیند. در میان عرفای ما، حافظ کسی است که خیلی در فراق بوده و عجیب از فراق شکایت می ند. چرا این همه درد دارد و ناله می کند از فراق؟

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت *** فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر *** کنایتیست که از روزگار هجران گفت

حافظ عارفی است که در فراق است چون یک بار وصال را تجربه کرد و گفت :

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند *** واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
 بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند *** باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی *** آن شب قدر که این تازه براتم دادند

یعنی تجلی ذاتی برای او شده. یعنی تجلی صفاتی نیز برای او شده. این عارفی است که خدا را دیده و بعد از این که دید، معشوق نقاب بر رخ کشید و گفت به دنبال کارت برو. این جاست که آتش بر دل انسان می افتد و در فراق و هجران می افتد. حالا اگر گریه کند، گریه از فراق است. این همان گریه ای است که حضرت امیرالمونین در دعای کمیل می فرماید: « صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ » من از آتش جهنم عذاب نمی کشم، از فراق تو عذاب می کشم. یعنی ایشان به جهنم به چشم “دارالعذاب” نگاه نمی کند، به چشم “دارالفراق” نگاه می کند. او در نخلستان های کوفه گریه میکند، مثل مار گزیده ها به خود می پیچد اما از فراق محبوبش گیه می کند. این گریه نور است. این گریه را امام صادق می فرماید. نور در انسان ایجاد می کند.

گریه دیگر بر اثر وصال است که معشوق نقاب از چهره بر می داردو می گوید: بعد از سال ها که در فراق من ماندی، گریه کردی، حالا بیا و راهت می دهم. این جا انسان از شوق گریه می کند. لذا می بینید در دعای صباح حضرت امیر(ع) از بهشت به عنوان “دارالوصال” یاد می کند. به تعبیرها نگاه کنید که چه قدر عجیب است. آنها کجا هستند و ما کجا هستیم؟ سجده ما و سجده آنها، گریه آنها و گریه ما!  سجده آنها سجده ای است که وقتی سر بر سجده می گذارد سر از « ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّ- فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی / 8-9 نجم » در می آورد. او انسانی است که وقتی گریه می کند از فراق محبوب گریه می کند. یعنی دیگر خدا برای او به چشم یک حاکم جبار نیست، به چشم یک معشوق نگاه می کند.

همین نور سجده در قیامت متمثل می شود « يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ / 11 حدید » در قیامت ساجدین و باکین میبینند که نوری پیش رو، پشت سر، در دو سمت جلوی روی آن ها را تا بهشت روشن کرده و آنها در پناه این نور راحت تا بهشت می روند.

دعای کمیل و ندبه را با نگاه دیگری بخوانید. دعای کیمل، دعای عاشق در فراق خدا است. دعای ندبه، دعای عاشق در فراق امام زمان است. یعنی کسی که یکبار خدا را دیده و این جور در دعای کمیل ضجه می زند یا امام زمان را دیده و امام از او رو پوشانده و حالا در فراق و هجرش می سوزد. فراق انسان را می سوزاند. یک مقداری این دعاها برای ا جنبه تشریفاتی پیدا کرده که دور هم جمع شویم این ادعیه را بخوانیم و بعد به دنبال کار خود برویم. عشق نیست، گریه نیست، سوز نیست. با دقت دعا را بخوانید تا ببینید این دعا دعای من هست یا خیر.


[1] کتاب: صدای عدالت انسانی- انتشارات :کلبه شروق – مترجم : سيد هادی خسروشاهی

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *