filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

اسرار نماز جلسه سوم

اسرار نماز جلسه 3

وضو  :

           جنبه ظاهر : تطهیر جسم
            جنبه باطن: تطهیر باطن 

« اسلام بر تطهیر بنا شده است.» بنابراین  همه مراتب وجودی انسان باید تطهیر شود چون دین امده انسان را از عالم طبیعت به خدا برساند. در عروج روحانی به انسان کمک کند.

« لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ / 79واقعه » :
انسان باید به مقام تطهیر محض دست پیدا کند تا سنخیت کامل با خدا پیدا کند. خداوند بارگاه قدس است. “سبوح” و “قدوس” دو اسم رایج از اسما هستند که به معنای طاهر بودن هستند.  تسبیح : پیراستن ذات خدا  تقدیس : پیراستن فعل خدا . یعنی خداوند سبوح است : ذاتش پاک است. خداوند مقدس است: فعلش پاک است. اگر انسان سبوح و قدوس شد لیاقت پیدا میکند به حضور خداوند راه پیدا کند.  نجاسات:           
  بدنی : 11 مورد که فقها بیان کردند و همچنین راه تطهیر آنها را
 خلقیات : ( طمع – کبر – حسد …) علمای علم اخلاق راه تطهیر انها را بیان نموده اند.
  عقلانی: استدل های غلط که فلسفه راه استدلال درست داشتن را نشان میدهد.
   روحانی : روح و قلب انسان که عمیق ترین مرکز وجودی انسان بلکه اصل وجود انسان است، آلودگی هایی دارد. 
   اعتقادی            

خدایی که ما به آن اعتقاد داریم :
خیالی  یا عقلی . عالی ترین مرتبه توحید آن است که انسان با روح خود به آن شناخت دست پیدا کند.  که معمولا شناخت ما شناخت خیالی است چراکه قوه خیال یک قوه تصویرگر است. این همان است که وقتی قرآن به مشرکین می گوید: چرا بت می پرستید؟ می گویند: اجداد و پدران ما می پرستیدند. ما هم بت ها را می پرستیم. یعنی قرآن می فرماید اینها برهان بر توحید ندارند.

خرافه :
اعتقاد بدون برهان . مثلا نحسی عدد13. اکثریت اعتقاد و ایمان به خدا در همین حد است.

خدا شناسی عقلی :
از  خیالی بهتر است اما انسان را گرم نمیکند. به همین خاطر شوقی در عبادات نداریم. انسان برای جذب منافع (بهشت) یا ترساندن از مجازات عبادات میکند.

خدا شناسی قلبی / روحی :
انسان با روح خود به خدا برسد.

یقظه :
(در عرفان) انسان باید ابتدا به مرحله یقظه برسد. یقظه = بیداری. یعنی انسان بفهمد خبرهایی در عالم است. این یقظه به راحتی به دست نمی آید. باید واقعه ای اتفاق بیفتد. مثل واقعه امام کاظم و صاحب خانه. می گویند سری سقطی از عرفای بزرگ است همان است که سعدی در گلستان داستان او را می گوید: او بزازی داشت در بازار بغداد. معروف کَرَخی ( اصحاب امام رضا ) یک روزی بچه یتیمی می اورد و می گود او را بپوشان. می گوید: چشم. کَرَخی هم برای او دعا میکند:” خدا تو را فقیر کند” . در اثر همین دعا یک حالتی در او ایجاد می شود و داد می زند: مردم همه اجناس مغازه بر شما حلال یاد. و یه دنبال خدا می رود. با دعای یک ولی زندگی انسان عوض می شود. با دعای امام کاظم ( صاحب خانه عبد است یا آزاد ) همه چیز را عوض می کند. به این می گویند یقظه. این ضربه باید به سر ما بخورد تا انسان بیدار شود.

تفاوت حیوان و انسان در این است که انسان می تواند این دایره را بشکند و یک پرواز صعودی به سوی مبدا عالم داشته و او را شهود کند. انسانی که در این دایره بسته بماند، نجس است. روح نجس می شود.

علت نجاست مشرک، شرک است. طبق« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ /28توبه » و مقایسه با «  وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ / 106 یوسف »می توان نتیجه گرفت اکثر کسانی که ایمان دارند مشرکند، یعنی نجس هستند. همه ما که ایمان داریم ، این ایمان با شرک همراه است . این شرک نجاستی را در ما ایجاد کرده است. بنابراین وقتی در نماز بگویم « ایاک نعبد » آیا این نماز من قبول است؟ این وجود 2قبله (شرک) با توحید جمع نمی شود.

در آمدن از شرک خیلی مشکل است. حضرت موسی بعد از این که 8/10 سال خدمت حضرت شعیب به عنوان پیر راه طریقت او را تربیت می کند ، وقتی به سمت مصر می رود و آن آتش را می بیند ، خداوند به او می گوید « کفش هایت را در بیاور. » کنایه از یان است که حالا تو از ثنویت و شرک خارج شده ای. شرک و ثنویت با توحید در یک جا نمی گنجد. حالا تو یک مومن واقعی هستی. همین است که قرآن حضرت موسی را از مخلصین قرار می دهد.
در روایات هست که « تشخیص شرک از مورچه سیاهی که شب سیاه بر سنگ سیاه در حال حرکت است ، مشکل تر است.» همین است که عرفا به هر مرتبه ای که وارد می شوند، مرتبه قبل از خود را شرک می دانند. صدارالدین قونوی که در مسجد امد و شروع به نماز کرد و در هر دو رکعت قل ایها الکافرون را خواند. مولوی به شیخ نجم الدین گفت : اولی را برای من و دومی را برای تو خواند. 

در صورتی که انسان پاک میشود که  به یقظه برسد و یک ولی خدا دست او را بگیرد ، در پناه هدایت های یک ولی . همان است که عرفا می گویند « منازل السائرین »:
منزل اول : یقظه
منزل دوم : توبه
منزل سوم : طلب 
و همین جور توکل و صبر  و رضا و گفته اند هزار منزل است که اینها را یکی یکی زیر نظر یک شیخ واصل طی کند و برود و تعلقات به دنیا را از قلب دور کند تا روح به ذات متصل شود. در حدیث هست : « اَلْمُؤْمِنُ أَخُو اَلْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ اَلْوَاحِدِ إِنِ اِشْتَكَى شَيْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِكَ فِي سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ إِنَّ رُوحَ اَلْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اِتِّصَالاً بِرُوحِ اَللَّهِ مِنِ اِتِّصَالِ شُعَاعِ اَلشَّمْسِ بِهَا . 8-كافى:بسندش تا امام ششم(عليه السّلام)كه ميفرمود:مؤمن برادر مؤمن است كه يك تن باشند كه اگر چيزى از آن بدرد آيد در همه تن بروز كند،و جان آنها يكى باشد،و راستش جان مؤمن پيوسته‌تر است بخدا از پيوست پرتو خورشيد بدان. »  یعنی در حوزه جاذبه و مغناطیس خدا قرار بگیرد.

کار ولی همین است که « یخرجهم من الظلمات الی النور » یعنی از ظلمات دنیا به نور عالم ملکوت. این توفیق نصیب هرکس نمی شود.روح ما در قبر بدن های ما زندانی شده است. در قیامت از این ارواح زنده به گور سوال می شود: شما چرا کشته شدید؟ بعضی انسانها در درون این قبرها نیمه جان هستند. اولیا در قرستان دنیا در حال راه رفتن هستند و اگر صدایی را از یان قبرها بشنوند او را ز ظلمات قبر نجات می دهند.

غصه ما این باشد که اگر اولیا به سراغ ما نیامدند یعنی یک موجود بی گناه در درونمان دفن شده. روح ما مرده در وجود ما. انوقت در قیامت مورد سوال قرار میگیریم که چرا ان را کشتیم؟

اگر خدا را دید ، هرچیز را نا متناهی می بیند . مثل امام علی که میفرماید« من چیزی را ندیدم…مگر که قبل از آن چیز خدا را دیدم، و بعد از آن چیز خدا را دیدم، و در آن چیز خدا را دیدم »

« إِنَ‌ اللَّهَ‌ يُحِبُ‌ التَّوَّابِينَ‌ وَ يُحِبُ‌ الْمُتَطَهِّرِينَ‌ / 222 بقره » این حب یعنی چی ؟
حب معلول است. معلول اتصال وجودی. مثلا داستان حضرت یوسف و ز لیخا و زنان مصر. حبی که در انها ایجاد شد بر اثر اتصال شهودی بود، قبل از آن می دانستند اما ندیده بودند. ادراک علمی آنها به ادراک شهودی تبدیل شد و از انها اراده و اختیار خود را سلب کرد. دیدن چه میکنه. رویت چه میکند. ربایندگی و مغناطیس دارد . انسان را از خود بیرون می کند. این آیه یعنی انسان که نمیتواند با عقل و خیال متصل به خدا شود. اگر با با روح پرواز کند و در حوزه مغناطیس خدا قرار بگیرد، خدا را ببیند، این اتصال وجودیو شهودی حب و عشق می آورد. حالا انسان عاشق خدا می شود و  خدا عاشق انسان می شود. هرکجا در قرآن “حب” هست بدانید اتصال وجودی و دیدن هست.خاصیت عشق ربایندگی و جذب است. مثل آهن و آهن ربا. حب= جذب
یعنی مطهرین در حوزه وجودی خدا قرار گرفته اند و توانسته اند از عالم طبیعت بالا بروند.  اینقدر که در حوزه وجودی خدا قرار بگیرد ، او را جذب کند. عشق دو طرفه است. یعنی خدا هم او را دوست دارد.

تطهیر انسان را در حوزه وجودی خدا، جذب قرار می دهد. این سر تطهیر است.

تطهیر روح :
کندن انسان از علایق دنیا و ویران کردن وجود دنیایی، پرواز دادن روح و رسیدن به خدا . وضو روح همین است.اتصال با خدا است.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

وضو  :

           جنبه ظاهر : تطهیر جسم
            جنبه باطن: تطهیر باطن 

« اسلام بر تطهیر بنا شده است.» بنابراین  همه مراتب وجودی انسان باید تطهیر شود چون دین امده انسان را از عالم طبیعت به خدا برساند. در عروج روحانی به انسان کمک کند.

« لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ / 79واقعه » :
انسان باید به مقام تطهیر محض دست پیدا کند تا سنخیت کامل با خدا پیدا کند. خداوند بارگاه قدس است. “سبوح” و “قدوس” دو اسم رایج از اسما هستند که به معنای طاهر بودن هستند.  تسبیح : پیراستن ذات خدا  تقدیس : پیراستن فعل خدا . یعنی خداوند سبوح است : ذاتش پاک است. خداوند مقدس است: فعلش پاک است. اگر انسان سبوح و قدوس شد لیاقت پیدا میکند به حضور خداوند راه پیدا کند.  نجاسات:           
  بدنی : 11 مورد که فقها بیان کردند و همچنین راه تطهیر آنها را
 خلقیات : ( طمع – کبر – حسد …) علمای علم اخلاق راه تطهیر انها را بیان نموده اند.
  عقلانی: استدل های غلط که فلسفه راه استدلال درست داشتن را نشان میدهد.
   روحانی : روح و قلب انسان که عمیق ترین مرکز وجودی انسان بلکه اصل وجود انسان است، آلودگی هایی دارد. 
   اعتقادی            

خدایی که ما به آن اعتقاد داریم :
خیالی  یا عقلی . عالی ترین مرتبه توحید آن است که انسان با روح خود به آن شناخت دست پیدا کند.  که معمولا شناخت ما شناخت خیالی است چراکه قوه خیال یک قوه تصویرگر است. این همان است که وقتی قرآن به مشرکین می گوید: چرا بت می پرستید؟ می گویند: اجداد و پدران ما می پرستیدند. ما هم بت ها را می پرستیم. یعنی قرآن می فرماید اینها برهان بر توحید ندارند.

خرافه :
اعتقاد بدون برهان . مثلا نحسی عدد13. اکثریت اعتقاد و ایمان به خدا در همین حد است.

خدا شناسی عقلی :
از  خیالی بهتر است اما انسان را گرم نمیکند. به همین خاطر شوقی در عبادات نداریم. انسان برای جذب منافع (بهشت) یا ترساندن از مجازات عبادات میکند.

خدا شناسی قلبی / روحی :
انسان با روح خود به خدا برسد.

یقظه :
(در عرفان) انسان باید ابتدا به مرحله یقظه برسد. یقظه = بیداری. یعنی انسان بفهمد خبرهایی در عالم است. این یقظه به راحتی به دست نمی آید. باید واقعه ای اتفاق بیفتد. مثل واقعه امام کاظم و صاحب خانه. می گویند سری سقطی از عرفای بزرگ است همان است که سعدی در گلستان داستان او را می گوید: او بزازی داشت در بازار بغداد. معروف کَرَخی ( اصحاب امام رضا ) یک روزی بچه یتیمی می اورد و می گود او را بپوشان. می گوید: چشم. کَرَخی هم برای او دعا میکند:” خدا تو را فقیر کند” . در اثر همین دعا یک حالتی در او ایجاد می شود و داد می زند: مردم همه اجناس مغازه بر شما حلال یاد. و یه دنبال خدا می رود. با دعای یک ولی زندگی انسان عوض می شود. با دعای امام کاظم ( صاحب خانه عبد است یا آزاد ) همه چیز را عوض می کند. به این می گویند یقظه. این ضربه باید به سر ما بخورد تا انسان بیدار شود.

تفاوت حیوان و انسان در این است که انسان می تواند این دایره را بشکند و یک پرواز صعودی به سوی مبدا عالم داشته و او را شهود کند. انسانی که در این دایره بسته بماند، نجس است. روح نجس می شود.

علت نجاست مشرک، شرک است. طبق« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ /28توبه » و مقایسه با «  وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ / 106 یوسف »می توان نتیجه گرفت اکثر کسانی که ایمان دارند مشرکند، یعنی نجس هستند. همه ما که ایمان داریم ، این ایمان با شرک همراه است . این شرک نجاستی را در ما ایجاد کرده است. بنابراین وقتی در نماز بگویم « ایاک نعبد » آیا این نماز من قبول است؟ این وجود 2قبله (شرک) با توحید جمع نمی شود.

در آمدن از شرک خیلی مشکل است. حضرت موسی بعد از این که 8/10 سال خدمت حضرت شعیب به عنوان پیر راه طریقت او را تربیت می کند ، وقتی به سمت مصر می رود و آن آتش را می بیند ، خداوند به او می گوید « کفش هایت را در بیاور. » کنایه از یان است که حالا تو از ثنویت و شرک خارج شده ای. شرک و ثنویت با توحید در یک جا نمی گنجد. حالا تو یک مومن واقعی هستی. همین است که قرآن حضرت موسی را از مخلصین قرار می دهد.
در روایات هست که « تشخیص شرک از مورچه سیاهی که شب سیاه بر سنگ سیاه در حال حرکت است ، مشکل تر است.» همین است که عرفا به هر مرتبه ای که وارد می شوند، مرتبه قبل از خود را شرک می دانند. صدارالدین قونوی که در مسجد امد و شروع به نماز کرد و در هر دو رکعت قل ایها الکافرون را خواند. مولوی به شیخ نجم الدین گفت : اولی را برای من و دومی را برای تو خواند. 

در صورتی که انسان پاک میشود که  به یقظه برسد و یک ولی خدا دست او را بگیرد ، در پناه هدایت های یک ولی . همان است که عرفا می گویند « منازل السائرین »:
منزل اول : یقظه
منزل دوم : توبه
منزل سوم : طلب 
و همین جور توکل و صبر  و رضا و گفته اند هزار منزل است که اینها را یکی یکی زیر نظر یک شیخ واصل طی کند و برود و تعلقات به دنیا را از قلب دور کند تا روح به ذات متصل شود. در حدیث هست : « اَلْمُؤْمِنُ أَخُو اَلْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ اَلْوَاحِدِ إِنِ اِشْتَكَى شَيْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِكَ فِي سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ إِنَّ رُوحَ اَلْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اِتِّصَالاً بِرُوحِ اَللَّهِ مِنِ اِتِّصَالِ شُعَاعِ اَلشَّمْسِ بِهَا . 8-كافى:بسندش تا امام ششم(عليه السّلام)كه ميفرمود:مؤمن برادر مؤمن است كه يك تن باشند كه اگر چيزى از آن بدرد آيد در همه تن بروز كند،و جان آنها يكى باشد،و راستش جان مؤمن پيوسته‌تر است بخدا از پيوست پرتو خورشيد بدان. »  یعنی در حوزه جاذبه و مغناطیس خدا قرار بگیرد.

کار ولی همین است که « یخرجهم من الظلمات الی النور » یعنی از ظلمات دنیا به نور عالم ملکوت. این توفیق نصیب هرکس نمی شود.روح ما در قبر بدن های ما زندانی شده است. در قیامت از این ارواح زنده به گور سوال می شود: شما چرا کشته شدید؟ بعضی انسانها در درون این قبرها نیمه جان هستند. اولیا در قرستان دنیا در حال راه رفتن هستند و اگر صدایی را از یان قبرها بشنوند او را ز ظلمات قبر نجات می دهند.

غصه ما این باشد که اگر اولیا به سراغ ما نیامدند یعنی یک موجود بی گناه در درونمان دفن شده. روح ما مرده در وجود ما. انوقت در قیامت مورد سوال قرار میگیریم که چرا ان را کشتیم؟

اگر خدا را دید ، هرچیز را نا متناهی می بیند . مثل امام علی که میفرماید« من چیزی را ندیدم…مگر که قبل از آن چیز خدا را دیدم، و بعد از آن چیز خدا را دیدم، و در آن چیز خدا را دیدم »

« إِنَ‌ اللَّهَ‌ يُحِبُ‌ التَّوَّابِينَ‌ وَ يُحِبُ‌ الْمُتَطَهِّرِينَ‌ / 222 بقره » این حب یعنی چی ؟
حب معلول است. معلول اتصال وجودی. مثلا داستان حضرت یوسف و ز لیخا و زنان مصر. حبی که در انها ایجاد شد بر اثر اتصال شهودی بود، قبل از آن می دانستند اما ندیده بودند. ادراک علمی آنها به ادراک شهودی تبدیل شد و از انها اراده و اختیار خود را سلب کرد. دیدن چه میکنه. رویت چه میکند. ربایندگی و مغناطیس دارد . انسان را از خود بیرون می کند. این آیه یعنی انسان که نمیتواند با عقل و خیال متصل به خدا شود. اگر با با روح پرواز کند و در حوزه مغناطیس خدا قرار بگیرد، خدا را ببیند، این اتصال وجودیو شهودی حب و عشق می آورد. حالا انسان عاشق خدا می شود و  خدا عاشق انسان می شود. هرکجا در قرآن “حب” هست بدانید اتصال وجودی و دیدن هست.خاصیت عشق ربایندگی و جذب است. مثل آهن و آهن ربا. حب= جذب
یعنی مطهرین در حوزه وجودی خدا قرار گرفته اند و توانسته اند از عالم طبیعت بالا بروند.  اینقدر که در حوزه وجودی خدا قرار بگیرد ، او را جذب کند. عشق دو طرفه است. یعنی خدا هم او را دوست دارد.

تطهیر انسان را در حوزه وجودی خدا، جذب قرار می دهد. این سر تطهیر است.

تطهیر روح :
کندن انسان از علایق دنیا و ویران کردن وجود دنیایی، پرواز دادن روح و رسیدن به خدا . وضو روح همین است.اتصال با خدا است.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *