filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

تفسیر قرآن جلسه چهاردهم

تفسیر قرآن جلسه 14

(بقره8)

« وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ » این آیه انسانها را 3 دسته می کند:
مومن : قوه باطنی باز است – در زبان هم ان را ظاهر می کنذ .
  کافر : قوه باطنی بسته است– در زبان هم ان را ظاهر می کنذ .
منافق : قسم سوم دیگری نمی ماند
منتهی  می توان دو قسم دیگر از انسانها را از ترکیب آنها ( مومن – کافر ) به دست اورد:
1. در قلب معتقد به خدا  + ظاهر در زبان = مومن
2. در قلب کافر به خدا  + ظاهر در زبان = کافر
3. در قلب معتقد به خدا  + در زبان ظاهر نمیکند = کسانی که تقیه می کنند. – مثل ابوطالب
4. در قلب کافر به خدا  + ظاهر در زبان ( به خاطر زندگی در میان مومنین )= منافق
اما در واقع 2 قسم بیشتر نداریم. 

اگر ابوطالب ایمان خود را ابراز میکرد نمی توانست از پیامبر محافظت کند. اگر او ابراز میکرد حتما پیامبر را می کشتند.

منافق در واقع همان کافر است.

در آیات بعد می فرماید « يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ﴿٩﴾ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا  وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿١٠﴾ » در واقع 3 ویژگی انسانها را بیان می کند:
1. نتیجه اعمال انسان، ابتدا  روی خود او اثر می کند. اگر نیرنگ کنند اول به خود نیرنگ کردند.
 2. اما انسانها نسبت به این مطلب اگاهی ندارند.
3.اعمالی که انسان انجام می شود درون او زیاد می شود.  
در واقع اینها خاصیت اعمال انسان است.

مولانا نیز به این مطلب اشاره دارد:

این جهان کوهست و فعل ما ندا   ***  سوی ما آید نداها را صدا

ندا ≠ صدا :
ندا:  صدایی که از دهان انسان خارج می شود .
صدا :  آن که بر می گردد . ندا از ما خارج می شود و به صورت صدا باز می گردد به سوی خودمان.

این طور نیست که این عمل اول به بیرون برسد بعد به سوی خودم باز گردد.

فلاسفه بحث می کنند که نسبت عمل به خود انسان چگونه است؟
قدیم – مشائی :
عمل نسبت به انسان عرض است. مثلا:  غبار در ذات چوب فرو نمی رود. چوب غیر از غبار است. همین طور می گفتند انسان عبارت است از “جسم نامی حساس متحرک بالاراده ناطق ” – نامی : رشد و نمو می کند / حساس : دارای حواس5گانه / متحرک بالاراده : با راده خود حرکت میکند / ناطق : می تواند امور کلی را درک کند. و این را خلاصه می کردند و می گفتند ” حیوان ناطق” . یک دایره ای را در نظر بگیرید که انسان دایره ای بسته است و ذانش حیوان ناطق است. دارای دو قوه است : حیوانیت  – ناطقیت = حیوان ناطق : حیوان عاقل
در نتیجه انسان یک دایره بسته است که نه چیزی به این دایره اضافه می شود و نه چیزی از آن کم می شود. این می شود “ذات انسان” و اعمال او مانند غباری است که روی ان می نشیند. حتی ایمان عرض است.

نقص این حرف : پس فرق بین پیغمبر بر ابوجهل چیست ؟ از لحاظ ذات انسانی بین آنها فرق است.

وحی در رشد عقلانی انسان خیلی تاثیر داشت و عجیب دیدگاه های فلاسفه را باز کرد.  یکی از عوالمی که باعث شد نظریه فلاسفه درباره اعمال و علوم انسان عوض شود ، مخصوصا ملاصدرا این بود که خیلی از قرآن استفده کرد در چیدن دستگاه فلسفی خود.

قرآن بحثی دارد به نام ” تجسم اعمال” :
1.« فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ-  وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ /7-8زلزال »  – انسان اعمالش را در قیامت می بیند.
2. خود انسان به شکل اعمالش محشور می شود در قیامت. قرآن و روایات بسیار روی این مسئله تاکید کردند.
این است که گفته اند انسان به شکل حیوانات محشور می شود. به شکل نیاتش محشور می شود.

فلاسفه از ان نتیجه گرفتند که این نمی شود مگر این که آن عمل با انسان یکی شود. عمل با حقیقت وجود / ذات انسان متحد شود و او را شکل دهد. پس اعمال / نیات / علوم انسان همه با حقیقت وجود انسان یک چیز می شوند، متحد می شوند و از اینجا فلاسفه به مخصوص ملاصدرا این مطلب را استنباط کردند که ” عمل جوهر است نه عرض
وجود انسان یک دایره بسته نیست بلکه باز است.باطن آن عمل در باطن من نفوذ می کند و اتحاد پیدا می کنند. این جسم کنار می رود و ما با جسم مثالی محشور می شویم.

جسم مثالی ” به صفت روح در می آید. جسم مثالی ، جسمی لطیف است که خیلی زود شکل پیدا می کند.  مثلا: درون قوطی ای سنگ بگذارید و از دیگران بپرسید درون آن چیست؟ نمی توانند پاسخ دهند چون قوطی ضخیم است و داخل آن دیده نمی شود. اما اگر همین سنگ را داخل دستمال کاغذی بپیچید و به هرکس نشان دهید می تواند بگوید داخل آن چیست. برای این که دستمال کاغذی لطیف است و سنگ به آن شکل می دهد. نسبت جسم مادی و مادی نیز این گونه است.

در نتیجه این گونه است که نتیجه اعمال قبل از این که به بیرون برسند ، در من هستند. این است که گفتین “بازگشت” نیست. این است که گفته اند اگر نیت کردید کار خیر انجام دهید ، خداوند ثواب می نویسد . روی همین حساب است. ذات همین نیت در باطن انسان اثر می کند. « مردم بر نیاتشان محشور می شوند. »  بنابراین همه اینها به روح انسان، صفت مید هند. صفت شجاع – ترسو – جواد – بخیل و غیره که این صفات ، تعیین کننده شکل جسم برزخی ما هستند. انسانهایی که خدعه می کنند، در روحشان صفت مکاری نقش بسته و به صورت مثلا مار  محشور می شوند.

پس انسان ماهیت باز دارد و بنابراین علم از مقوله جوهر است. و اینجاست که پیغمبر و ابوجهل فرق دارند. انسانیت انها فرق دارد.

در قیامت در مورد انسانها، هر نوعی منحصر می شود در فرد.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

(بقره8)

« وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ » این آیه انسانها را 3 دسته می کند:
مومن : قوه باطنی باز است – در زبان هم ان را ظاهر می کنذ .
  کافر : قوه باطنی بسته است– در زبان هم ان را ظاهر می کنذ .
منافق : قسم سوم دیگری نمی ماند
منتهی  می توان دو قسم دیگر از انسانها را از ترکیب آنها ( مومن – کافر ) به دست اورد:
1. در قلب معتقد به خدا  + ظاهر در زبان = مومن
2. در قلب کافر به خدا  + ظاهر در زبان = کافر
3. در قلب معتقد به خدا  + در زبان ظاهر نمیکند = کسانی که تقیه می کنند. – مثل ابوطالب
4. در قلب کافر به خدا  + ظاهر در زبان ( به خاطر زندگی در میان مومنین )= منافق
اما در واقع 2 قسم بیشتر نداریم. 

اگر ابوطالب ایمان خود را ابراز میکرد نمی توانست از پیامبر محافظت کند. اگر او ابراز میکرد حتما پیامبر را می کشتند.

منافق در واقع همان کافر است.

در آیات بعد می فرماید « يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ﴿٩﴾ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا  وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿١٠﴾ » در واقع 3 ویژگی انسانها را بیان می کند:
1. نتیجه اعمال انسان، ابتدا  روی خود او اثر می کند. اگر نیرنگ کنند اول به خود نیرنگ کردند.
 2. اما انسانها نسبت به این مطلب اگاهی ندارند.
3.اعمالی که انسان انجام می شود درون او زیاد می شود.  
در واقع اینها خاصیت اعمال انسان است.

مولانا نیز به این مطلب اشاره دارد:

این جهان کوهست و فعل ما ندا   ***  سوی ما آید نداها را صدا

ندا ≠ صدا :
ندا:  صدایی که از دهان انسان خارج می شود .
صدا :  آن که بر می گردد . ندا از ما خارج می شود و به صورت صدا باز می گردد به سوی خودمان.

این طور نیست که این عمل اول به بیرون برسد بعد به سوی خودم باز گردد.

فلاسفه بحث می کنند که نسبت عمل به خود انسان چگونه است؟
قدیم – مشائی :
عمل نسبت به انسان عرض است. مثلا:  غبار در ذات چوب فرو نمی رود. چوب غیر از غبار است. همین طور می گفتند انسان عبارت است از “جسم نامی حساس متحرک بالاراده ناطق ” – نامی : رشد و نمو می کند / حساس : دارای حواس5گانه / متحرک بالاراده : با راده خود حرکت میکند / ناطق : می تواند امور کلی را درک کند. و این را خلاصه می کردند و می گفتند ” حیوان ناطق” . یک دایره ای را در نظر بگیرید که انسان دایره ای بسته است و ذانش حیوان ناطق است. دارای دو قوه است : حیوانیت  – ناطقیت = حیوان ناطق : حیوان عاقل
در نتیجه انسان یک دایره بسته است که نه چیزی به این دایره اضافه می شود و نه چیزی از آن کم می شود. این می شود “ذات انسان” و اعمال او مانند غباری است که روی ان می نشیند. حتی ایمان عرض است.

نقص این حرف : پس فرق بین پیغمبر بر ابوجهل چیست ؟ از لحاظ ذات انسانی بین آنها فرق است.

وحی در رشد عقلانی انسان خیلی تاثیر داشت و عجیب دیدگاه های فلاسفه را باز کرد.  یکی از عوالمی که باعث شد نظریه فلاسفه درباره اعمال و علوم انسان عوض شود ، مخصوصا ملاصدرا این بود که خیلی از قرآن استفده کرد در چیدن دستگاه فلسفی خود.

قرآن بحثی دارد به نام ” تجسم اعمال” :
1.« فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ-  وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ /7-8زلزال »  – انسان اعمالش را در قیامت می بیند.
2. خود انسان به شکل اعمالش محشور می شود در قیامت. قرآن و روایات بسیار روی این مسئله تاکید کردند.
این است که گفته اند انسان به شکل حیوانات محشور می شود. به شکل نیاتش محشور می شود.

فلاسفه از ان نتیجه گرفتند که این نمی شود مگر این که آن عمل با انسان یکی شود. عمل با حقیقت وجود / ذات انسان متحد شود و او را شکل دهد. پس اعمال / نیات / علوم انسان همه با حقیقت وجود انسان یک چیز می شوند، متحد می شوند و از اینجا فلاسفه به مخصوص ملاصدرا این مطلب را استنباط کردند که ” عمل جوهر است نه عرض
وجود انسان یک دایره بسته نیست بلکه باز است.باطن آن عمل در باطن من نفوذ می کند و اتحاد پیدا می کنند. این جسم کنار می رود و ما با جسم مثالی محشور می شویم.

جسم مثالی ” به صفت روح در می آید. جسم مثالی ، جسمی لطیف است که خیلی زود شکل پیدا می کند.  مثلا: درون قوطی ای سنگ بگذارید و از دیگران بپرسید درون آن چیست؟ نمی توانند پاسخ دهند چون قوطی ضخیم است و داخل آن دیده نمی شود. اما اگر همین سنگ را داخل دستمال کاغذی بپیچید و به هرکس نشان دهید می تواند بگوید داخل آن چیست. برای این که دستمال کاغذی لطیف است و سنگ به آن شکل می دهد. نسبت جسم مادی و مادی نیز این گونه است.

در نتیجه این گونه است که نتیجه اعمال قبل از این که به بیرون برسند ، در من هستند. این است که گفتین “بازگشت” نیست. این است که گفته اند اگر نیت کردید کار خیر انجام دهید ، خداوند ثواب می نویسد . روی همین حساب است. ذات همین نیت در باطن انسان اثر می کند. « مردم بر نیاتشان محشور می شوند. »  بنابراین همه اینها به روح انسان، صفت مید هند. صفت شجاع – ترسو – جواد – بخیل و غیره که این صفات ، تعیین کننده شکل جسم برزخی ما هستند. انسانهایی که خدعه می کنند، در روحشان صفت مکاری نقش بسته و به صورت مثلا مار  محشور می شوند.

پس انسان ماهیت باز دارد و بنابراین علم از مقوله جوهر است. و اینجاست که پیغمبر و ابوجهل فرق دارند. انسانیت انها فرق دارد.

در قیامت در مورد انسانها، هر نوعی منحصر می شود در فرد.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *