filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

تفسیر قرآن جلسه بیستم

تفسیر قرآن جلسه 20

در بین موجودات مادی می تواند یک موجود مادی علت برای موجود دیگر شود ؟

منظور از علت، علت عرفی نیست که بگوییم آتش علت گرما است یا چراغ علت نور است. منظور از علت ، آن موجودی است که از خود وجود صادر کند و یک شی ای را در بیرون از وجود خود ایجاد کند. اگر از لحاظ فلسفه مادی که خدا و عالم ماورا را قبول ندارند ، بپرسیم که علت آب چیست ؟ می گویند ترکیب اتم ها اکسیژن و هیدروژن. در حالی که ما می دانیم آب موجودی است غیر از اتم های اکسیژن و هیدروژن. این دو آتش زا هستند و آب غیر از آتش است. این دو کشنده انسان هستند اگر خالص تنفس شوند اما آّب حیات بخش است. چه طور دو چیز که ضد هم هستند یکی می تواند علت دیگری باشد؟ مضاف از این که آب یک چیز جدید است غیر از گازهای اکسیژن و هیدروژن، این وجود جدید از کجا آمد؟ آیا خود اکسیژن و هیدروژن خود را تبدیل به آب کردند؟ نمی توان این را گفت. چه کسی بود که وجود آب را در این جا ایجاد کرده ؟
باید بگوییم یک موجودی است که این موجود مادی نیست.

یعنی چه که موجود مادی نیست؟
موجودات مادی مصرف کنند وجود هستند. یعنی من هرچه وجود می گیرم، برای خودم این وجود را مصرف می کنم. موجود مادی نمی تواند از خود وجود تولید کند و در بیرون از خود چیزی را ایجاد کند. این محال است. ماده نمی تواند این کار بکند، ماده مصرف کننده است. باید وجود را از آن منبع فیاض بگیرد و به مصرف خود برساند. بنابراین موجود مادی نمی تواند علت باشد به معنی وجود بخش ، به معنی ایجاد کننده وجود. باید یک موجود غیرمادی باشد که آن وجود غیر مادی بی نهایت باشد یعنی هرچه وجود از خود تولید کند، تمام نشود و این یک موجود است که “خدا” است.

 فلاسفه الهی این مطلب را قبول دارند و می گویند که ما در عالم ماده علت نداریم. هیچ وقت ترکیب اسپرم و تخمک علت وجود انسان نیست. پس بنابراین ما اگر بخواهیم به معجزات نگاه کنیم می بینیم که معجزات همین مسئله را برای ما بیان می کنند . یکی از حرف هایی که معجزات انبیاء دارند همین است که می خواهند برای انسان ثابت کنند که خیال نکنید چیزهایی که در عالم ماده است ، علت هستند. یعنی آتشی که خیال می کنیم علت حرات و هلاکت است ، درماجرای حضرت ابراهیم می شود برودت و سلامت « بَرْدًا وَسَلَامًا / 69 انبیاء » چون علت از معلول جدا نیست. چه طور می شود که اگر آتش علت است، از معلول خود جدا شد؟ بنابراین در همین جا می خواهد بفهماند که علت حرارت چیز دیگری است. درست که آتش هست اما آن کسی که وجود حرارت را در این جا ایجاد می کند،  خود آتش نیست. یا وجود مار را معلول جفت گیری نر و ماده می دانیم اما اگر این لقاح معلول است چه طور می شود که در داستان حضرت موسی آن لقاح نیست اما مار هست؟ اگر آن علت بود ، محال ایت که علت بدون معلول پیدا شود. پس معلوم می شود مار معلول آن لقاح نیست.

پس اگر این ها واقعا علت نیستند، پس چه هستند؟
کار خدا وجود بخشی است. موجودات مراتب یک وجود هستند. موجودات از باطنشان به همدیگر راه دارند. الان چوب این منبر با من ارتباط دارد. این چوب با در و دیوار ارتباط دارد. ما همه وجودیم، مراتب یک وجودیم. بنابراین اگر ما به باطن خود بازگردیم همه با هم مشترک هستیم. این است که در این جا حضرت موسی چه کار می کند؟ اگر مرتبه وجودی چوب یم درجه وجود است و مار ده درجه وجود است، حضرت موسی نه درجه وجود به این چوب افاضه می کند و این چوب مار می شود. یعنی از مرتبه خود بالا می آید و تبدیل به مار می شود. بنابراین در معجزه کار “وجود بخشی” است.
اگر اکسیژن و هیدروژن علت نیستند پس چه کاره هستند؟ فلاسفه در این جا یک حرفی دارند و می گویند که اینها ” علت مُعِدّه ” هستند. یعنی چی؟ یعنی قابل هستند. یعنی وقتی اکسیژن تنها است ، قابلیت این را ندارد که خداوند به او وجود آبی دهد. اما وقتی با هیدروژن ترکیب می شود، قابلیت پیدا میکند که خدا وجود آبی را به او دهد. یا اتم کلر به تنهایی قابلیت نمک شدن را ندارد. وقتی با سدیم ترکیب می شود، قابلیت پیدا میکند خدا به او وجود نمکی دهد. یا تا وقتی که گندم در کیسه در انبار گذاشته شده ، قابلیت این را ندارد که تبدیل به خوشه شود. وقتی در زمین افتاد و رطوبت و دمای مناسب به او رسید، حالا قابلیت پیدا می کند که خداوند وجود خوشه ای به او عنایت کند.  بنابراین :
اکسیژن + هیدروژن = قابلیت پیدا میکند که خداوند وجود آب افاضه کند..
گندم + خاک + رطوبت = قابلیت پیدا میکند که خداوند وجود سنبلی افاضه کند.
اسپرم + تخمک = قابلیت پیدا میکند که خداوند وجود انسانی افاضه کند.
فلاسفه می گویند که اینها علت مُعِدّه هستند یعنی ” قابلیت ساز” هستند. قابلیت درست می کنند برای این که خداوند به اینها وجود دهد.

اگر اکسیژن تنها بود ، خداوند نمی تواند آن را تبدیل به آب کند؟
فلاسفه می گویند نمی تواند. قابلیت ندارد. گندم تنها اگر در جایی صد سال قرار بگیرد، تبدیل به خوشه نمی شود. چون فلاسفه می گویند باید قابل ، قابلیت داشته باشد. باید فاعلیت با قابلیت جمع شود. یعنی خدا وجود افاضه کند ، او هم قابلیت داشته باشد تا حالا تبدیل به خوشه شود. خداوند نمی تواند یک اسپرم را در بدن مرد تبدیل به انسان کند، قابلیت ندارد. باید حتما قابلیت به وجود بیاید. پس فلاسفه این گونه می گویند:
باید استعداد ( قابلیت ) به حد تام برسد. اما چیزی که در معجزه می بینیم این است که این گونه نیست. شما بفرمایید یک چوب چه قابلیتی دارد که مار شود؟ چوبی که بی جان است تبدیل به جاندار شود! این چوبی که بی علم است ، عالم شود ؟ چون مار ریسمانها را خورد و به مردم حمله نکرد! یعنی شناخت که کدام آدم است و کدام ریسمان و ماموریتش را شناخت که باید ریسمان ها را بخورد. بنابراین چگونه می شود که چوبی که جاهل است ، فاقد حیات است ، تبدیل می شود؟ چگونه فیلسوف می گوید گندم که یک جماد است به تنهایی نمی تواند تبدیل به نبات شود اما چوب هم جماد است و تبدیل به حیوان شد که بالاتر از نبات است! این که فلاسفه می گویند قابلیت باید به حد تام برسد، چگونه می شود؟ مرحوم صدرالمتالهین در اسفار جلد 1 در مباحث امکان استعدادی این حرف را می زند :
باید یک شی این قدر خود را به خدا نزدیک کند که بتواند از خدا وجود جدید بگیرد. یک گندم خیلی از خدا دور است. نمی تواند از خدا وجود خوشه بودن را بگیرد. وقتی در خاک می افتد، یک درجه به خدا نزدیک تر می شود ولی هنوز هم به اتصال با خدا نرسیده است. وقتی رطوبت به او می رسد ، یک درجه دیگر به خدا نزدیک می شود. بنابراین باز هنوز اتصال مستقیم نیست. نمی تواند از خدا وجود جدید را بگیرد، وقتی دمای مناسب آمد حالا به خدا متصل می شود. حالا خداوند این وجود خوشه بودن را به او اعطا می کند.
بنابراین برای گندم قرب و بعد درست می کند و می گویند گندم به تنهایی دور از خدا است و خدا نمی تواند وجود جدید به او اعطا کند. اگر شرایط دیگر بود، به نهایت قرب خود از خدا می رسد و می تواند از خدا بگیرد.  « هُوَ مَعَكُمْ / 4 حدید » بنابراین چطور می شود که ما می گوییم تا گندم با اون شرایط ترکیب نشود، با خدا اتصال پیدا نمی کند و نمی گیرد ؟ معنی ندارد این حرف ! ناقص این مسئله موجودات انبیاء است. شیری که روی پرده است چه قابلیتی دارد که تبدیل به شیر زنده شود؟ اصلا قابلیت ندارد. به هر فیلسوفی بگویی می گوید امکان ندارد. در بحث امکان استعدادی بیان می شود که باید خود را به مبدا فیاض نزدیک کند.
وقتی حواریون از حضرت عیسی خواستند که به خدا بگو طعامی را برای ما آماده کند، حضرت عیسی نیز فرمود: « اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا / 114 مائده » حضرت عیسی طعامی را جلوی حواریون نازل کرد. اینجا چوبی نبود که تبدیل شود، اینجا پرده نبود که تبدیل شود ، پرنده گلی نبود که تبدیل شود ، هیچ چیز نبود. عدم چگونه قابلیت تبدیل شدن به وجود را دارد؟ اینها را فلسفه چگونه جواب می دهد؟ این است که وقتی مسئله از دیدگاه قرآنی مطرح می شود، می بینی خیلی از مسائل به هم می خورد. فلاسفه می گویند بین موجودات مادی علت وجود ندارد اما موجودات مادی قابل هستند. لذا می گویند قابلیت شرط هست. قابلیت شرط است برای این که خداوند وجود جدید را افاضه کند. بنابراین وقتی ما در وادی قرآن قرار می گیریم و مسئله معجزه را از وادی قرآن در نظر می گیریم، می بینیم مسئله کاملا فرق می کند. می بینیم شرایط مهیا نیست اما یک وجود جدید افاضه می شود. مثال های آن زیاد است. مثلا یک سنگ تبدیل به شتر می شود. یک سنگ چه قابلیتی دارد که تبدیل به  شتر شود؟

بنابراین معجزات این درس را به ما می دهند که نه تنها موجودات مادی علت نیستند، بلکه قابل هم نیستند. اصلا هیچی نیستند.

سوال دیگر از فلاسفه : اگر تمام شرایطی که می گویید جمع شد، مثلا تمام شرایط برای خوشه شدن گندم ، آیا در این جا خدا می تواند خوشه بودن را به او ندهد؟ با این که تمام شرایط جمع است و قابلیت در حد صد درصد است، کاملا این بذر قابلیت پیدا کرده که خداوند وجود جدید را به او افاضه کند ، آیا خداوند می تواند در این جا وجود جدید خوشه بودن را به او افاضه نکند؟
 فلاسفه می گویند : نمی تواند. بر خدا واجب است که در این جا وجود جدید را به او عنایت کند.
ما : باز به سراغ معجزات می رویم و می بینیم که مثلا آتش قابلیت صد در صد دارد برای این که خدا وجود حرارت را به او بدهد اما نمی دهد.
پس بنابراین معلوم می شود ولو این که تمامی شرایط آماده باشند، ولی در عین حال خداوند می تواند وجود بخشی نکند. یعنی برعکس حالت قبل.

پس به این جا رسیدیم که موجودات نه علت هستند و نه قابل. پس چه هستند ؟

سوال دیگر : اگر اکسیژن و هیدروژن با هم ترکیب شدند و قابلیت پیدا کردند که وجود آب را از خدا بگیرند، خدا می تواندبگوید من به تو وجود آب نمی دهم و چیز دیگری مثلا وجود نمک به او بدهد ؟ خدا می تواند ؟
فلاسفه می گویند: نمی تواند. مرحوم آخوند در اسفار در بحث امکان استعدادی می فرماید : آینده امکان استعدادی معلوم است . یعنی چی ؟ یعنی اگر از ما بپرسند گندم وقتی در خاک افتاد و شرایط مهیا بود، چه می شود؟ می گوییم : خوشه گندم. آینده آن معلوم است.
باز در معجزات به چیزی بر میخوریم که برعکس است. آتشی که آمادگی دارد حرارت و هلاکت را از خدا بگیرد، برودت و سلامت را از خدا می گیرد. فیلسوف می گوید او قابلیت دارد تنها وجود حرارت را از خدا بگیرد اما خدا می گوید حرارت نمی دهم ، می خواهم برودت دهم. « قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ / 69 انبیاء »  

پس بنابراین این موجودات چه کاره هستند ؟ علت فاعلی نیستند، علت مُعِدّه هم نیستند. فاعل نیستند، قابل هم نیستند! چه نقشی دارند؟
فقط می توان یک حرف زد: برای این که خداوند عالم را بگرداند و این عالم روی حساب و منطق باشد، سنت هایی بنا کرده. یعنی این ها علت نیستند، قابل نیستند، سنت هستند. یعنی خدا این جوری بناگذاری کرده است و گفته: اکسیژن و هیدروژن نه علت آب هستند و نه قابل آب ، منتهی من بنای عالمم را بر این گذاشته ام و می توانم  از هیچ چیز آب به وجود آورم ، اما این کارها را نمی کنم به قول مولانا :

هیچ گندم کاری و جو بر دهد *** دیده‌ای اسپی که کره خر دهد

خدا گفته من از گندم ، جو نمی دهم و از اسب ، کره خر نمی دهم. برای این که بنای عالمم بر هم نخورد این جوری قرار دادم که من آب را در جایی ایجاد می کنم که یک اکسیژن و هیدروژن با هم ترکیب شده باشند. قرارداد کرده ام که من انسان در جایی می کنم که یک اسپرم و یک تخمک در رحم زن با هم لقاح کنند. من می توانم بدون این کارها آدم درست کنم و دلیل آن هم این است که یک مجسمه گلی درست کردم و در آن دمیدم و شد آدم. پدر و مادر ما آدم همین جوری بوده اند.  آدم و حوا از گل بوده اند و پدر و مادر نداشتند. خداوند دستش بسته نیست. این گونه نیست که خدا را مجبور کنیم که تو فقط در جایی که اسپرم و تخمک عمل لقاح انجام دادند می توانی آدم درست کنی ! خداوند این کار را کرد که بگوید دست من بسته نیست. پسغمبر من از یک مجسمه گلی پرنده ، یک پرنده واقعی درست کرد. امام من از یک نقش شیرريال شیر واقعی درست کرد. دست من بسته نیست ، منتهی قرارم این است در این عالم. مگر درمورد حضرت مریم اسپرم و تخمک با هم لقاح کردند؟ چه طور آدم درست کرد؟ در رحم حضرت مریم آدم درست کرد. این طور نیست که خدا معطل بایستد. حضرت مریم هم از همین متعجب شده بود که « وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا / 20 مریم » من نه ازدواج کردم و نه زن بدکاره ای بودم ، پس بچه چگونه می تواند در رحم من ایجاد شود؟ در پاسخ گفت: « قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ / 21 مریم » خداوند این گونه خواسته. همین. گفت: خدای تو گفته این کار بر من آسان است. حرف فلاسفه این است که وجود جدید باید به کمک قابل توسط فاعل ایجاد شود. یعنی خدا باید کمک کار داشته باشد. قابل باید به کمک خدا بیاید. خدا که کمک کار نمی خواهد!  جبرئیل به حضرت مریم گفت: « قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ / 21 مریم » خدای تو می گوید این کار برای من آسان است.
یا وقتی اولین بار جبرئیل آمد و به رسول خدا گفت : بخوان. حضرت فرمود: چه بخوانم؟ گفت: بخوان. گفت: نمی توانم بخوانم. مکتب نرفته ام ، درس نخوانده ام. نه این که پیامبر هنوز در اوایل کار بود، خیال می کرد اگر خدا بخواهد در انسانی علم ایجاد کند، این آدم باید به مکتب برود. ببینید در اینجا خداوند علم را ایجاد کرد بدون مکتب رفتن. خداوند بچه را رحم ایجاد کرد بدون لقاح اسپرم و تخمک. خدا می تواند همه کار بکند منتهی قرار خدا، سنت خدا بر این است.

بنابراین قانون علیت حق است . یک وقت نگویید حرف شما، حرف اشاعره است. چون اشاعره نیز قائل به اینها هستند نه ، ما حرف آنها را نمی خواهیم بزنیم. ما قائل به مسئله علیت هستیم ، حلیت حق است ، درست است و قابل خدشه نیست. اما بحث سر این است که علت خداست . علت موجودات مادی نیستند. موجودات مادی چه کاره هستند؟ هیچی. نه علت هستند و نه قابل. فقط مرام خدا، عادت خدا، سنت خدا بر این است که وقتی می خواهد وجود جدید بیافریند گفته وجود جدید را در چنین جایی می آفرینم. معجزات را نیز برای این آورده تا به اشتباه نیفتیم و مانند فلاسفه مادی خیال کنیم اکسیژن و هیدورژن علت تامه هستند. یا مانند فلاسفه الهی خیال کنیم علت معده هستند یعنی قابل آب هستند. معجزات آمده اند تا این خطاهای ما را تصحیح کنند. فعال ما یشاء خداست.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در بین موجودات مادی می تواند یک موجود مادی علت برای موجود دیگر شود ؟

منظور از علت، علت عرفی نیست که بگوییم آتش علت گرما است یا چراغ علت نور است. منظور از علت ، آن موجودی است که از خود وجود صادر کند و یک شی ای را در بیرون از وجود خود ایجاد کند. اگر از لحاظ فلسفه مادی که خدا و عالم ماورا را قبول ندارند ، بپرسیم که علت آب چیست ؟ می گویند ترکیب اتم ها اکسیژن و هیدروژن. در حالی که ما می دانیم آب موجودی است غیر از اتم های اکسیژن و هیدروژن. این دو آتش زا هستند و آب غیر از آتش است. این دو کشنده انسان هستند اگر خالص تنفس شوند اما آّب حیات بخش است. چه طور دو چیز که ضد هم هستند یکی می تواند علت دیگری باشد؟ مضاف از این که آب یک چیز جدید است غیر از گازهای اکسیژن و هیدروژن، این وجود جدید از کجا آمد؟ آیا خود اکسیژن و هیدروژن خود را تبدیل به آب کردند؟ نمی توان این را گفت. چه کسی بود که وجود آب را در این جا ایجاد کرده ؟
باید بگوییم یک موجودی است که این موجود مادی نیست.

یعنی چه که موجود مادی نیست؟
موجودات مادی مصرف کنند وجود هستند. یعنی من هرچه وجود می گیرم، برای خودم این وجود را مصرف می کنم. موجود مادی نمی تواند از خود وجود تولید کند و در بیرون از خود چیزی را ایجاد کند. این محال است. ماده نمی تواند این کار بکند، ماده مصرف کننده است. باید وجود را از آن منبع فیاض بگیرد و به مصرف خود برساند. بنابراین موجود مادی نمی تواند علت باشد به معنی وجود بخش ، به معنی ایجاد کننده وجود. باید یک موجود غیرمادی باشد که آن وجود غیر مادی بی نهایت باشد یعنی هرچه وجود از خود تولید کند، تمام نشود و این یک موجود است که “خدا” است.

 فلاسفه الهی این مطلب را قبول دارند و می گویند که ما در عالم ماده علت نداریم. هیچ وقت ترکیب اسپرم و تخمک علت وجود انسان نیست. پس بنابراین ما اگر بخواهیم به معجزات نگاه کنیم می بینیم که معجزات همین مسئله را برای ما بیان می کنند . یکی از حرف هایی که معجزات انبیاء دارند همین است که می خواهند برای انسان ثابت کنند که خیال نکنید چیزهایی که در عالم ماده است ، علت هستند. یعنی آتشی که خیال می کنیم علت حرات و هلاکت است ، درماجرای حضرت ابراهیم می شود برودت و سلامت « بَرْدًا وَسَلَامًا / 69 انبیاء » چون علت از معلول جدا نیست. چه طور می شود که اگر آتش علت است، از معلول خود جدا شد؟ بنابراین در همین جا می خواهد بفهماند که علت حرارت چیز دیگری است. درست که آتش هست اما آن کسی که وجود حرارت را در این جا ایجاد می کند،  خود آتش نیست. یا وجود مار را معلول جفت گیری نر و ماده می دانیم اما اگر این لقاح معلول است چه طور می شود که در داستان حضرت موسی آن لقاح نیست اما مار هست؟ اگر آن علت بود ، محال ایت که علت بدون معلول پیدا شود. پس معلوم می شود مار معلول آن لقاح نیست.

پس اگر این ها واقعا علت نیستند، پس چه هستند؟
کار خدا وجود بخشی است. موجودات مراتب یک وجود هستند. موجودات از باطنشان به همدیگر راه دارند. الان چوب این منبر با من ارتباط دارد. این چوب با در و دیوار ارتباط دارد. ما همه وجودیم، مراتب یک وجودیم. بنابراین اگر ما به باطن خود بازگردیم همه با هم مشترک هستیم. این است که در این جا حضرت موسی چه کار می کند؟ اگر مرتبه وجودی چوب یم درجه وجود است و مار ده درجه وجود است، حضرت موسی نه درجه وجود به این چوب افاضه می کند و این چوب مار می شود. یعنی از مرتبه خود بالا می آید و تبدیل به مار می شود. بنابراین در معجزه کار “وجود بخشی” است.
اگر اکسیژن و هیدروژن علت نیستند پس چه کاره هستند؟ فلاسفه در این جا یک حرفی دارند و می گویند که اینها ” علت مُعِدّه ” هستند. یعنی چی؟ یعنی قابل هستند. یعنی وقتی اکسیژن تنها است ، قابلیت این را ندارد که خداوند به او وجود آبی دهد. اما وقتی با هیدروژن ترکیب می شود، قابلیت پیدا میکند که خدا وجود آبی را به او دهد. یا اتم کلر به تنهایی قابلیت نمک شدن را ندارد. وقتی با سدیم ترکیب می شود، قابلیت پیدا میکند خدا به او وجود نمکی دهد. یا تا وقتی که گندم در کیسه در انبار گذاشته شده ، قابلیت این را ندارد که تبدیل به خوشه شود. وقتی در زمین افتاد و رطوبت و دمای مناسب به او رسید، حالا قابلیت پیدا می کند که خداوند وجود خوشه ای به او عنایت کند.  بنابراین :
اکسیژن + هیدروژن = قابلیت پیدا میکند که خداوند وجود آب افاضه کند..
گندم + خاک + رطوبت = قابلیت پیدا میکند که خداوند وجود سنبلی افاضه کند.
اسپرم + تخمک = قابلیت پیدا میکند که خداوند وجود انسانی افاضه کند.
فلاسفه می گویند که اینها علت مُعِدّه هستند یعنی ” قابلیت ساز” هستند. قابلیت درست می کنند برای این که خداوند به اینها وجود دهد.

اگر اکسیژن تنها بود ، خداوند نمی تواند آن را تبدیل به آب کند؟
فلاسفه می گویند نمی تواند. قابلیت ندارد. گندم تنها اگر در جایی صد سال قرار بگیرد، تبدیل به خوشه نمی شود. چون فلاسفه می گویند باید قابل ، قابلیت داشته باشد. باید فاعلیت با قابلیت جمع شود. یعنی خدا وجود افاضه کند ، او هم قابلیت داشته باشد تا حالا تبدیل به خوشه شود. خداوند نمی تواند یک اسپرم را در بدن مرد تبدیل به انسان کند، قابلیت ندارد. باید حتما قابلیت به وجود بیاید. پس فلاسفه این گونه می گویند:
باید استعداد ( قابلیت ) به حد تام برسد. اما چیزی که در معجزه می بینیم این است که این گونه نیست. شما بفرمایید یک چوب چه قابلیتی دارد که مار شود؟ چوبی که بی جان است تبدیل به جاندار شود! این چوبی که بی علم است ، عالم شود ؟ چون مار ریسمانها را خورد و به مردم حمله نکرد! یعنی شناخت که کدام آدم است و کدام ریسمان و ماموریتش را شناخت که باید ریسمان ها را بخورد. بنابراین چگونه می شود که چوبی که جاهل است ، فاقد حیات است ، تبدیل می شود؟ چگونه فیلسوف می گوید گندم که یک جماد است به تنهایی نمی تواند تبدیل به نبات شود اما چوب هم جماد است و تبدیل به حیوان شد که بالاتر از نبات است! این که فلاسفه می گویند قابلیت باید به حد تام برسد، چگونه می شود؟ مرحوم صدرالمتالهین در اسفار جلد 1 در مباحث امکان استعدادی این حرف را می زند :
باید یک شی این قدر خود را به خدا نزدیک کند که بتواند از خدا وجود جدید بگیرد. یک گندم خیلی از خدا دور است. نمی تواند از خدا وجود خوشه بودن را بگیرد. وقتی در خاک می افتد، یک درجه به خدا نزدیک تر می شود ولی هنوز هم به اتصال با خدا نرسیده است. وقتی رطوبت به او می رسد ، یک درجه دیگر به خدا نزدیک می شود. بنابراین باز هنوز اتصال مستقیم نیست. نمی تواند از خدا وجود جدید را بگیرد، وقتی دمای مناسب آمد حالا به خدا متصل می شود. حالا خداوند این وجود خوشه بودن را به او اعطا می کند.
بنابراین برای گندم قرب و بعد درست می کند و می گویند گندم به تنهایی دور از خدا است و خدا نمی تواند وجود جدید به او اعطا کند. اگر شرایط دیگر بود، به نهایت قرب خود از خدا می رسد و می تواند از خدا بگیرد.  « هُوَ مَعَكُمْ / 4 حدید » بنابراین چطور می شود که ما می گوییم تا گندم با اون شرایط ترکیب نشود، با خدا اتصال پیدا نمی کند و نمی گیرد ؟ معنی ندارد این حرف ! ناقص این مسئله موجودات انبیاء است. شیری که روی پرده است چه قابلیتی دارد که تبدیل به شیر زنده شود؟ اصلا قابلیت ندارد. به هر فیلسوفی بگویی می گوید امکان ندارد. در بحث امکان استعدادی بیان می شود که باید خود را به مبدا فیاض نزدیک کند.
وقتی حواریون از حضرت عیسی خواستند که به خدا بگو طعامی را برای ما آماده کند، حضرت عیسی نیز فرمود: « اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا / 114 مائده » حضرت عیسی طعامی را جلوی حواریون نازل کرد. اینجا چوبی نبود که تبدیل شود، اینجا پرده نبود که تبدیل شود ، پرنده گلی نبود که تبدیل شود ، هیچ چیز نبود. عدم چگونه قابلیت تبدیل شدن به وجود را دارد؟ اینها را فلسفه چگونه جواب می دهد؟ این است که وقتی مسئله از دیدگاه قرآنی مطرح می شود، می بینی خیلی از مسائل به هم می خورد. فلاسفه می گویند بین موجودات مادی علت وجود ندارد اما موجودات مادی قابل هستند. لذا می گویند قابلیت شرط هست. قابلیت شرط است برای این که خداوند وجود جدید را افاضه کند. بنابراین وقتی ما در وادی قرآن قرار می گیریم و مسئله معجزه را از وادی قرآن در نظر می گیریم، می بینیم مسئله کاملا فرق می کند. می بینیم شرایط مهیا نیست اما یک وجود جدید افاضه می شود. مثال های آن زیاد است. مثلا یک سنگ تبدیل به شتر می شود. یک سنگ چه قابلیتی دارد که تبدیل به  شتر شود؟

بنابراین معجزات این درس را به ما می دهند که نه تنها موجودات مادی علت نیستند، بلکه قابل هم نیستند. اصلا هیچی نیستند.

سوال دیگر از فلاسفه : اگر تمام شرایطی که می گویید جمع شد، مثلا تمام شرایط برای خوشه شدن گندم ، آیا در این جا خدا می تواند خوشه بودن را به او ندهد؟ با این که تمام شرایط جمع است و قابلیت در حد صد درصد است، کاملا این بذر قابلیت پیدا کرده که خداوند وجود جدید را به او افاضه کند ، آیا خداوند می تواند در این جا وجود جدید خوشه بودن را به او افاضه نکند؟
 فلاسفه می گویند : نمی تواند. بر خدا واجب است که در این جا وجود جدید را به او عنایت کند.
ما : باز به سراغ معجزات می رویم و می بینیم که مثلا آتش قابلیت صد در صد دارد برای این که خدا وجود حرارت را به او بدهد اما نمی دهد.
پس بنابراین معلوم می شود ولو این که تمامی شرایط آماده باشند، ولی در عین حال خداوند می تواند وجود بخشی نکند. یعنی برعکس حالت قبل.

پس به این جا رسیدیم که موجودات نه علت هستند و نه قابل. پس چه هستند ؟

سوال دیگر : اگر اکسیژن و هیدروژن با هم ترکیب شدند و قابلیت پیدا کردند که وجود آب را از خدا بگیرند، خدا می تواندبگوید من به تو وجود آب نمی دهم و چیز دیگری مثلا وجود نمک به او بدهد ؟ خدا می تواند ؟
فلاسفه می گویند: نمی تواند. مرحوم آخوند در اسفار در بحث امکان استعدادی می فرماید : آینده امکان استعدادی معلوم است . یعنی چی ؟ یعنی اگر از ما بپرسند گندم وقتی در خاک افتاد و شرایط مهیا بود، چه می شود؟ می گوییم : خوشه گندم. آینده آن معلوم است.
باز در معجزات به چیزی بر میخوریم که برعکس است. آتشی که آمادگی دارد حرارت و هلاکت را از خدا بگیرد، برودت و سلامت را از خدا می گیرد. فیلسوف می گوید او قابلیت دارد تنها وجود حرارت را از خدا بگیرد اما خدا می گوید حرارت نمی دهم ، می خواهم برودت دهم. « قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ / 69 انبیاء »  

پس بنابراین این موجودات چه کاره هستند ؟ علت فاعلی نیستند، علت مُعِدّه هم نیستند. فاعل نیستند، قابل هم نیستند! چه نقشی دارند؟
فقط می توان یک حرف زد: برای این که خداوند عالم را بگرداند و این عالم روی حساب و منطق باشد، سنت هایی بنا کرده. یعنی این ها علت نیستند، قابل نیستند، سنت هستند. یعنی خدا این جوری بناگذاری کرده است و گفته: اکسیژن و هیدروژن نه علت آب هستند و نه قابل آب ، منتهی من بنای عالمم را بر این گذاشته ام و می توانم  از هیچ چیز آب به وجود آورم ، اما این کارها را نمی کنم به قول مولانا :

هیچ گندم کاری و جو بر دهد *** دیده‌ای اسپی که کره خر دهد

خدا گفته من از گندم ، جو نمی دهم و از اسب ، کره خر نمی دهم. برای این که بنای عالمم بر هم نخورد این جوری قرار دادم که من آب را در جایی ایجاد می کنم که یک اکسیژن و هیدروژن با هم ترکیب شده باشند. قرارداد کرده ام که من انسان در جایی می کنم که یک اسپرم و یک تخمک در رحم زن با هم لقاح کنند. من می توانم بدون این کارها آدم درست کنم و دلیل آن هم این است که یک مجسمه گلی درست کردم و در آن دمیدم و شد آدم. پدر و مادر ما آدم همین جوری بوده اند.  آدم و حوا از گل بوده اند و پدر و مادر نداشتند. خداوند دستش بسته نیست. این گونه نیست که خدا را مجبور کنیم که تو فقط در جایی که اسپرم و تخمک عمل لقاح انجام دادند می توانی آدم درست کنی ! خداوند این کار را کرد که بگوید دست من بسته نیست. پسغمبر من از یک مجسمه گلی پرنده ، یک پرنده واقعی درست کرد. امام من از یک نقش شیرريال شیر واقعی درست کرد. دست من بسته نیست ، منتهی قرارم این است در این عالم. مگر درمورد حضرت مریم اسپرم و تخمک با هم لقاح کردند؟ چه طور آدم درست کرد؟ در رحم حضرت مریم آدم درست کرد. این طور نیست که خدا معطل بایستد. حضرت مریم هم از همین متعجب شده بود که « وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا / 20 مریم » من نه ازدواج کردم و نه زن بدکاره ای بودم ، پس بچه چگونه می تواند در رحم من ایجاد شود؟ در پاسخ گفت: « قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ / 21 مریم » خداوند این گونه خواسته. همین. گفت: خدای تو گفته این کار بر من آسان است. حرف فلاسفه این است که وجود جدید باید به کمک قابل توسط فاعل ایجاد شود. یعنی خدا باید کمک کار داشته باشد. قابل باید به کمک خدا بیاید. خدا که کمک کار نمی خواهد!  جبرئیل به حضرت مریم گفت: « قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ / 21 مریم » خدای تو می گوید این کار برای من آسان است.
یا وقتی اولین بار جبرئیل آمد و به رسول خدا گفت : بخوان. حضرت فرمود: چه بخوانم؟ گفت: بخوان. گفت: نمی توانم بخوانم. مکتب نرفته ام ، درس نخوانده ام. نه این که پیامبر هنوز در اوایل کار بود، خیال می کرد اگر خدا بخواهد در انسانی علم ایجاد کند، این آدم باید به مکتب برود. ببینید در اینجا خداوند علم را ایجاد کرد بدون مکتب رفتن. خداوند بچه را رحم ایجاد کرد بدون لقاح اسپرم و تخمک. خدا می تواند همه کار بکند منتهی قرار خدا، سنت خدا بر این است.

بنابراین قانون علیت حق است . یک وقت نگویید حرف شما، حرف اشاعره است. چون اشاعره نیز قائل به اینها هستند نه ، ما حرف آنها را نمی خواهیم بزنیم. ما قائل به مسئله علیت هستیم ، حلیت حق است ، درست است و قابل خدشه نیست. اما بحث سر این است که علت خداست . علت موجودات مادی نیستند. موجودات مادی چه کاره هستند؟ هیچی. نه علت هستند و نه قابل. فقط مرام خدا، عادت خدا، سنت خدا بر این است که وقتی می خواهد وجود جدید بیافریند گفته وجود جدید را در چنین جایی می آفرینم. معجزات را نیز برای این آورده تا به اشتباه نیفتیم و مانند فلاسفه مادی خیال کنیم اکسیژن و هیدورژن علت تامه هستند. یا مانند فلاسفه الهی خیال کنیم علت معده هستند یعنی قابل آب هستند. معجزات آمده اند تا این خطاهای ما را تصحیح کنند. فعال ما یشاء خداست.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *