filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

تفسیرقرآن جلسه هشتم

1387/12/07 تفسیر قرآن جلسه 8

(بقره124)

دوران مامون را می گویند “عصر ترجمه” چرا که خود اهل علم بود و دستور داده بود که کتب غیرعربی را به عربی ترجمه کنند. به همین خاطر هم امام رضا (ع) را به مرو دعوت کرده بود. کرو مرکز علمی بود در آن زمان. امام در قصر مامون می رفتند و به عنوان شخصیت علمی با دانشمندان علمی و غیرعلمی بحث میکردند. ثمره این بحث ها علمی این بود که امروز برای ما شیعیان یک دایرالمعارف بزرگی علمی از مباحثات و مناظرات امام رضا (ع) در دستان ما است. مانند عیون الاخبار الرضا و کتاب احتاج طبرسی . این است که می بیند اهل تسنن در مباحث علمی بسیار ضعیف هستند. چون از وجود امام بی بهره بودند.

در مورد آیه 124 سوره بقره « وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ  قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا » زمانی که خداوند حضرت ابراهیم را به کلماتی آزمود. این کلمات همان ابتلائات بودند، مثلا این که خداوند فرمود پسرت را قربانی کن. حضرت ابراهیم از تمام آنها سربلند بیرون آمد و هیچ کجا قلبش نلرزید این است که می گوید ” فاتهن ” یعنی حضرت ابرهیم تمام کرد این امتحانات را. یعنی نه تنها در امتحانات صبر کرد، بلکه در قلبش نیز خیلی مطمئن و آرام بود.
انقدر شدت آتش زیاد بود که نتوانستند جلو بروند و او را در منجنیق گذاشتند، در بین زمین و آسمان که در حال پرت شدن بود جبرئیل آمد و پرسید حاجتی داری؟ گفت : حاجت دارم، به تو نه! نهایت استحکام قلب. یا زمانی که میخواست فرزندش را قربانی کند، ذره ای در قلبش اعتراض نداشت، تسلیم محض بود. خداوند در این ابتلائات میخواست ببیند آیا حضرت ابراهیم کوچکترین نازضایتی ای دارد یا نه که دید نه. بنابراین گفت حالا که این طور است، ” من تو را برای مردم امام قرار دادم.”

امام” در اینجا به معنای پیشوا نیست. امام در عرف قرآن معنای خاصی دارد.  یکی از خصوصیات امام همین است که حضرت ابراهیم در ادامه همین آیه فرمود «  قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي  قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » آیه در میان ذریه من نیز امامت را قرار میدهی؟ معلوم میشود که امامت یک منصب خیلی عالی ای است. فوق العاده متعالی است که حضرت ابراهیم آرزوی این منصب را برای اولاد خود نیز کرد. به معنای پیشوای قوم نبود. یکی از شرایط امام این است که « لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » امام ظالم نباشد. نه به خود ظلم کند، و نه به دیگران. قرآن میفرماید اگر انسان شرک بورزد، شرک ظلم عظیم است. ممکن است آدم مشرک با مردم خوب رفتار کند و به کسی ظلم نکند اما به خود ظلم کرده آن هم بزرگ ترین ظلم ها. یعنی اگر کسی مشرک بود نمی تواند امام شود.

در این جا بحثی است که اگر کسی قبلا مشرک بوده اما بعد توبه کرد ، مومن و مسلمان شد؛ آیا در اینجا این ادم میتواند امام شود؟ مرحوم علامه طباطبایی از استادشان مرحوم سیدعلی قاضی یک نکته ای را عرض میکنند: 
(چون اهل سنت خیلی حرف دارند و می گویند به هرحال اون 2/3 نفری که آمدند و خلافت را در دست گرفتند، درست است که اول عمرشان مشرک بودند و به تعبیر قرآن ظالم بودند ،اما بعد توبه کردند لذا لایق امامت هستند. )
ایشان میفرمودند مردم 4 جور هستند:
1. کسانی که از اول تا آخر عمر آدمهای خوبی هستند. مومن هستند و لحظه ای ظلم نکردند ( به خود یا مردم ). موحد بوده.
2. کسانی که از اول تا اخر  عمر ظالم بودند.
3. کسانی که اول عمر بت پرست و ظالم بودند، بعد توبه کردند و مسلمان و موحد شدند.
4. کسانی که اول عمر مومن بودند، بعد مشرک و ظالم شده اند.
مسلما حضرت ابراهیم برای 2گروه امامت را نخواست. گروه 2 و 4 . از بین این دو گروه قرآن می فرماید«لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » یعنی عهد من ظالمین را نمیگیرد. یعنی گروه 3 نیز نمی شود. بنابراین امامت منحصر می شود در گروه 1 کسانی که از اول تا آخر عمر موحد هستند. کسانی که لحظه ای از عمرشان را شرک و بت پرستی داشتند، امات به اینها نمی رسد.

لذا امت به آن 3 نفر نمی رسد .

یکی دیگر از شرایط امامت در این آیه است «  وَ وَهَبْنَا لَهُ‌ إِسْحَاقَ‌ وَ يَعْقُوبَ‌ نَافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِينَ‌ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ ۖ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ  / الأنبياء ٧٢-73 » در داستان حضرت ابراهیم می فرماید ما به ابراهیم اسحاق را دادیم ، یعقوب را نیز دادیم. اسحاق فرزند حضرت ابراهیم بود و یعقوب نوه حضرت ابراهیم.  اینها را اصلح قرار دادیم. و انها را امام قرار دادیم. اینها هدایت میکنند به امر ما.

امر” به معنای دستور نیست. خود امر را قرآن معنی می کند« وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ / 50 سوره قمر » « وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي / 85اسرا » “من” در اصطلاح نحوییون بیان جنس میکند. یعنی جنس روح امری است.
عالم را به 2 قسم تقسیم کنند:
1.عالم خلق : عالم ماده
2.عالم امر: عالم ملکوت
جنس روح امری است یعنی ملکوتی است.

یعنی آنها به عالم امر/ ملکوت متصل هستند. از عالم ملکوت حقایق را می گیرند و انسانها را هدایت می کنند. با باطن عالم اتصال دارند. از باطن عالم می گیرند. اینها تعیین شده عالم ملکوت هستند. همه علم و قدرت خود را از عالم ملکوت می گیرند و مردم را هدایت میکنند. بنابراین دومین خصوصیت که از قرآن برای امام استنباط میکنیم این است که امام باید به عالم امر متصل باشد. متصل باشد به منبعی که پیامبر متصل بود. متصل باشد به عالم جبرئیل که یک عالم امری است.

از طرف دیگر کسی که با باطن عالم اتصال دارد، با باطن انسانها نیز اتصال دارد. یعنی به باطن انسانها نیز علم دارد. با باطن انسانها اتصال وجودی دارد بنابراین از باطن عالم که ملکوت باشد می گیرد و به باطن انسانها سرایت میدهد. یعنی امام واسطه ای است بین باطن عالم و باطن انسانها. “واسطه در فیض” که میگویند.  وقتی با باطن انسانها اتصال دارد، چه کار می کند؟  از اینجا این نکته بر می اید که هدایت امام هدایت باطنی است، هدایت ظاهری نیست. انبیا هدایت ظاهری دارند. دراینجا مقام امام از مقام نبی و پیامبر بالاتر می شود. انبیا هدایت ظاهری دارند. فقط راه را به انسانها می نمایانند. این راه خوب است و این راه بد، میخواهی به هر طرف برو. در نتیجه امام فیض وجود را از عالم ملکوت می گیرد و به باطن موجودات و انسانها تزریق میکند. در نتیجه همه موجودات را پرورش میدهد. یعنی اگر یک درخت رشد میکند برای این است که امام از عالم ملکوت فیض وجود را گرفته و در این درخت وارد میکند. همین جور انسانها. انسانها از وجودی که میگیرند هم جسمشان رشد می کند و هم روحشان.
پس ویزگی دوم امام : هدایت به امر است.

در آیه  « وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا ۖ وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ /24سجده» 3 ویژگی بیان شده :
1. « وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا »  – هدایت به امر می کند ( توضیح داده شد )
2. « لَمَّا صَبَرُوا » – وقتی صبر کردند : امام باید صابر باشد. ( ابراهیم را امتحان کردیم و بر انها صبر کرد )
3. « وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ » – به آیات ما یقین داشتند : امام باید در مرتبه یقین باشد.
مرتبه “یقین” مرتبه ای است که انسان بتواند عالم ملکوت و ماورا ماده را ببیند « وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ / 75 انعام » ما به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم تا از یقین کنندگان باشد.  بنابراین یقین = دیدن آسمانها و زمین. هر موجودی یک ملکوت دارد. ملکوت انها چیست؟ باطن ماده یک وجود ملکوتی و لطیف ، نوری است که این وجود نوری از باطن او شروع می شود تا به خدا می رسد. « بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ /83 یس » یعنی این ممبر یک ملکوت دارد. ملکوت این ممبر ، آن وجود روحانی و لطیف و نوری همین ممبر است. آیه 83 سوره یس یعنی باطن های این وجودهای نورانی و باطنی موجودات در دست خداست و خدا آنها را هدایت  میکند. در آیه دیگر « كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ﴿٥﴾ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ﴿٦﴾ – اگر شما یقین می داشتید جهنم را می دیدید / سوره تکاثر  » بنابراین اگر انسان ببیند یقین می کند.

رویت کار قلب است . قلب آن مرتبه از وجود است که می تواند با عالم ملکوت اتصال برقرار کند. قلب این خاصیت را دارد که یک جهت آن به عالم ملکوت وصل است و جهت دیگر آن به سایر مراتب. چراکه انسان وجودی است دارای مراتب.  قلب منطقه اتصال با خداست. مرتب روی خود را بالا میگیرد رو به خدا حقایق ملکوتی را می گیرد، به مراتب پایین می دهد لذا عقل انسان ، خیال انسان ، جسم انسان نورانی می شود. قلب جسمانی ما نیز این گونه است که روی خود را به طرف بالا میکند، خود را منبسط میکند و خون را از رگهای بالایی میگیرد. بعد روی خود را به پایین میکند، خود را منقبض میکند و خون را به رگهای پایینی تزریق میکند. رگها خون را به بدن می برندو بدن حیات خود را دارد. قلب معنوی هم این گونه منبسط و منقبض می شود. این است که معمولا انسانهای متقی و پرهیزگار جسمان نورانی دارند چراکه قلب آنها باز است به ان طرف.

اگر قلب انسان به عالم ملکوت بسته بود، درست مانند وقتی که پنجره های بالایی قلب مادی را رسوب بگیرد – مثلا چربی-  و قلب نتواند از بالا خون را بگیرد، این انسان می میرد. قلب روحانی نیز همین گونه است اگر بر روی آن چرکها و رسوبات بنشیند، رابطه انسان را با عالم ملکوت می بندد بنابراین قلب به ختم می رسد. « خَتَمَ اللَّهُ عَلىٰ قُلوبِهِم وَعَلىٰ سَمعِهِم ۖ وَعَلىٰ أَبصارِهِم غِشاوَةٌ ۖ وَلَهُم عَذابٌ عَظيمٌ﴿۷﴾ / بقره» قلب ما در غلاف است همان طور که قلب مادی در غلافی از چربی است آن قلب نیز در غلافی است. بنابراین اعمال گاهی روی قلب را میگیرد و گاهی دور آن را. بنابراین « ختم الله » در واقع مرده اند و تنها زندگی از طبیعت دارند. انسان موجود مردارخوار می شود و حیات خود را از مردگان ( گوشت حیوانات – سبزی ها ) تهیه میکند. مثل حیوانات می شود و با حیوانات نیز محشور می شود.
اما اگر انسان توانست  قلب خود را با عالم ملکوت باز نگه دارد، و قلب به مقام رویت رسید، یقین برای او حاصل می شود. چراکه رویت یقین می آورد.

ویژگی های امام :
ظالم نباشد
در مقام صبر باشد
هدایت به امر کند
یقین داشته باشد معرفت به نورانیت :
روح انسان با روح امام اتصال پیدا کند. روح همه ما پرتویی از روح امام است . عالی ترین معرفتها این معرفت است. « اگر کسی بمیرد و نشناسد امام زمانش را  به مرگ جاهلیت مرده »  یک معرفتی هست که می تواند مرگ انسان را تغییر دهد.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

(بقره124)

دوران مامون را می گویند “عصر ترجمه” چرا که خود اهل علم بود و دستور داده بود که کتب غیرعربی را به عربی ترجمه کنند. به همین خاطر هم امام رضا (ع) را به مرو دعوت کرده بود. کرو مرکز علمی بود در آن زمان. امام در قصر مامون می رفتند و به عنوان شخصیت علمی با دانشمندان علمی و غیرعلمی بحث میکردند. ثمره این بحث ها علمی این بود که امروز برای ما شیعیان یک دایرالمعارف بزرگی علمی از مباحثات و مناظرات امام رضا (ع) در دستان ما است. مانند عیون الاخبار الرضا و کتاب احتاج طبرسی . این است که می بیند اهل تسنن در مباحث علمی بسیار ضعیف هستند. چون از وجود امام بی بهره بودند.

در مورد آیه 124 سوره بقره « وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ  قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا » زمانی که خداوند حضرت ابراهیم را به کلماتی آزمود. این کلمات همان ابتلائات بودند، مثلا این که خداوند فرمود پسرت را قربانی کن. حضرت ابراهیم از تمام آنها سربلند بیرون آمد و هیچ کجا قلبش نلرزید این است که می گوید ” فاتهن ” یعنی حضرت ابرهیم تمام کرد این امتحانات را. یعنی نه تنها در امتحانات صبر کرد، بلکه در قلبش نیز خیلی مطمئن و آرام بود.
انقدر شدت آتش زیاد بود که نتوانستند جلو بروند و او را در منجنیق گذاشتند، در بین زمین و آسمان که در حال پرت شدن بود جبرئیل آمد و پرسید حاجتی داری؟ گفت : حاجت دارم، به تو نه! نهایت استحکام قلب. یا زمانی که میخواست فرزندش را قربانی کند، ذره ای در قلبش اعتراض نداشت، تسلیم محض بود. خداوند در این ابتلائات میخواست ببیند آیا حضرت ابراهیم کوچکترین نازضایتی ای دارد یا نه که دید نه. بنابراین گفت حالا که این طور است، ” من تو را برای مردم امام قرار دادم.”

امام” در اینجا به معنای پیشوا نیست. امام در عرف قرآن معنای خاصی دارد.  یکی از خصوصیات امام همین است که حضرت ابراهیم در ادامه همین آیه فرمود «  قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي  قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » آیه در میان ذریه من نیز امامت را قرار میدهی؟ معلوم میشود که امامت یک منصب خیلی عالی ای است. فوق العاده متعالی است که حضرت ابراهیم آرزوی این منصب را برای اولاد خود نیز کرد. به معنای پیشوای قوم نبود. یکی از شرایط امام این است که « لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » امام ظالم نباشد. نه به خود ظلم کند، و نه به دیگران. قرآن میفرماید اگر انسان شرک بورزد، شرک ظلم عظیم است. ممکن است آدم مشرک با مردم خوب رفتار کند و به کسی ظلم نکند اما به خود ظلم کرده آن هم بزرگ ترین ظلم ها. یعنی اگر کسی مشرک بود نمی تواند امام شود.

در این جا بحثی است که اگر کسی قبلا مشرک بوده اما بعد توبه کرد ، مومن و مسلمان شد؛ آیا در اینجا این ادم میتواند امام شود؟ مرحوم علامه طباطبایی از استادشان مرحوم سیدعلی قاضی یک نکته ای را عرض میکنند: 
(چون اهل سنت خیلی حرف دارند و می گویند به هرحال اون 2/3 نفری که آمدند و خلافت را در دست گرفتند، درست است که اول عمرشان مشرک بودند و به تعبیر قرآن ظالم بودند ،اما بعد توبه کردند لذا لایق امامت هستند. )
ایشان میفرمودند مردم 4 جور هستند:
1. کسانی که از اول تا آخر عمر آدمهای خوبی هستند. مومن هستند و لحظه ای ظلم نکردند ( به خود یا مردم ). موحد بوده.
2. کسانی که از اول تا اخر  عمر ظالم بودند.
3. کسانی که اول عمر بت پرست و ظالم بودند، بعد توبه کردند و مسلمان و موحد شدند.
4. کسانی که اول عمر مومن بودند، بعد مشرک و ظالم شده اند.
مسلما حضرت ابراهیم برای 2گروه امامت را نخواست. گروه 2 و 4 . از بین این دو گروه قرآن می فرماید«لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » یعنی عهد من ظالمین را نمیگیرد. یعنی گروه 3 نیز نمی شود. بنابراین امامت منحصر می شود در گروه 1 کسانی که از اول تا آخر عمر موحد هستند. کسانی که لحظه ای از عمرشان را شرک و بت پرستی داشتند، امات به اینها نمی رسد.

لذا امت به آن 3 نفر نمی رسد .

یکی دیگر از شرایط امامت در این آیه است «  وَ وَهَبْنَا لَهُ‌ إِسْحَاقَ‌ وَ يَعْقُوبَ‌ نَافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِينَ‌ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ ۖ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ  / الأنبياء ٧٢-73 » در داستان حضرت ابراهیم می فرماید ما به ابراهیم اسحاق را دادیم ، یعقوب را نیز دادیم. اسحاق فرزند حضرت ابراهیم بود و یعقوب نوه حضرت ابراهیم.  اینها را اصلح قرار دادیم. و انها را امام قرار دادیم. اینها هدایت میکنند به امر ما.

امر” به معنای دستور نیست. خود امر را قرآن معنی می کند« وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ / 50 سوره قمر » « وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي / 85اسرا » “من” در اصطلاح نحوییون بیان جنس میکند. یعنی جنس روح امری است.
عالم را به 2 قسم تقسیم کنند:
1.عالم خلق : عالم ماده
2.عالم امر: عالم ملکوت
جنس روح امری است یعنی ملکوتی است.

یعنی آنها به عالم امر/ ملکوت متصل هستند. از عالم ملکوت حقایق را می گیرند و انسانها را هدایت می کنند. با باطن عالم اتصال دارند. از باطن عالم می گیرند. اینها تعیین شده عالم ملکوت هستند. همه علم و قدرت خود را از عالم ملکوت می گیرند و مردم را هدایت میکنند. بنابراین دومین خصوصیت که از قرآن برای امام استنباط میکنیم این است که امام باید به عالم امر متصل باشد. متصل باشد به منبعی که پیامبر متصل بود. متصل باشد به عالم جبرئیل که یک عالم امری است.

از طرف دیگر کسی که با باطن عالم اتصال دارد، با باطن انسانها نیز اتصال دارد. یعنی به باطن انسانها نیز علم دارد. با باطن انسانها اتصال وجودی دارد بنابراین از باطن عالم که ملکوت باشد می گیرد و به باطن انسانها سرایت میدهد. یعنی امام واسطه ای است بین باطن عالم و باطن انسانها. “واسطه در فیض” که میگویند.  وقتی با باطن انسانها اتصال دارد، چه کار می کند؟  از اینجا این نکته بر می اید که هدایت امام هدایت باطنی است، هدایت ظاهری نیست. انبیا هدایت ظاهری دارند. دراینجا مقام امام از مقام نبی و پیامبر بالاتر می شود. انبیا هدایت ظاهری دارند. فقط راه را به انسانها می نمایانند. این راه خوب است و این راه بد، میخواهی به هر طرف برو. در نتیجه امام فیض وجود را از عالم ملکوت می گیرد و به باطن موجودات و انسانها تزریق میکند. در نتیجه همه موجودات را پرورش میدهد. یعنی اگر یک درخت رشد میکند برای این است که امام از عالم ملکوت فیض وجود را گرفته و در این درخت وارد میکند. همین جور انسانها. انسانها از وجودی که میگیرند هم جسمشان رشد می کند و هم روحشان.
پس ویزگی دوم امام : هدایت به امر است.

در آیه  « وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا ۖ وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ /24سجده» 3 ویژگی بیان شده :
1. « وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا »  – هدایت به امر می کند ( توضیح داده شد )
2. « لَمَّا صَبَرُوا » – وقتی صبر کردند : امام باید صابر باشد. ( ابراهیم را امتحان کردیم و بر انها صبر کرد )
3. « وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ » – به آیات ما یقین داشتند : امام باید در مرتبه یقین باشد.
مرتبه “یقین” مرتبه ای است که انسان بتواند عالم ملکوت و ماورا ماده را ببیند « وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ / 75 انعام » ما به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم تا از یقین کنندگان باشد.  بنابراین یقین = دیدن آسمانها و زمین. هر موجودی یک ملکوت دارد. ملکوت انها چیست؟ باطن ماده یک وجود ملکوتی و لطیف ، نوری است که این وجود نوری از باطن او شروع می شود تا به خدا می رسد. « بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ /83 یس » یعنی این ممبر یک ملکوت دارد. ملکوت این ممبر ، آن وجود روحانی و لطیف و نوری همین ممبر است. آیه 83 سوره یس یعنی باطن های این وجودهای نورانی و باطنی موجودات در دست خداست و خدا آنها را هدایت  میکند. در آیه دیگر « كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ﴿٥﴾ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ﴿٦﴾ – اگر شما یقین می داشتید جهنم را می دیدید / سوره تکاثر  » بنابراین اگر انسان ببیند یقین می کند.

رویت کار قلب است . قلب آن مرتبه از وجود است که می تواند با عالم ملکوت اتصال برقرار کند. قلب این خاصیت را دارد که یک جهت آن به عالم ملکوت وصل است و جهت دیگر آن به سایر مراتب. چراکه انسان وجودی است دارای مراتب.  قلب منطقه اتصال با خداست. مرتب روی خود را بالا میگیرد رو به خدا حقایق ملکوتی را می گیرد، به مراتب پایین می دهد لذا عقل انسان ، خیال انسان ، جسم انسان نورانی می شود. قلب جسمانی ما نیز این گونه است که روی خود را به طرف بالا میکند، خود را منبسط میکند و خون را از رگهای بالایی میگیرد. بعد روی خود را به پایین میکند، خود را منقبض میکند و خون را به رگهای پایینی تزریق میکند. رگها خون را به بدن می برندو بدن حیات خود را دارد. قلب معنوی هم این گونه منبسط و منقبض می شود. این است که معمولا انسانهای متقی و پرهیزگار جسمان نورانی دارند چراکه قلب آنها باز است به ان طرف.

اگر قلب انسان به عالم ملکوت بسته بود، درست مانند وقتی که پنجره های بالایی قلب مادی را رسوب بگیرد – مثلا چربی-  و قلب نتواند از بالا خون را بگیرد، این انسان می میرد. قلب روحانی نیز همین گونه است اگر بر روی آن چرکها و رسوبات بنشیند، رابطه انسان را با عالم ملکوت می بندد بنابراین قلب به ختم می رسد. « خَتَمَ اللَّهُ عَلىٰ قُلوبِهِم وَعَلىٰ سَمعِهِم ۖ وَعَلىٰ أَبصارِهِم غِشاوَةٌ ۖ وَلَهُم عَذابٌ عَظيمٌ﴿۷﴾ / بقره» قلب ما در غلاف است همان طور که قلب مادی در غلافی از چربی است آن قلب نیز در غلافی است. بنابراین اعمال گاهی روی قلب را میگیرد و گاهی دور آن را. بنابراین « ختم الله » در واقع مرده اند و تنها زندگی از طبیعت دارند. انسان موجود مردارخوار می شود و حیات خود را از مردگان ( گوشت حیوانات – سبزی ها ) تهیه میکند. مثل حیوانات می شود و با حیوانات نیز محشور می شود.
اما اگر انسان توانست  قلب خود را با عالم ملکوت باز نگه دارد، و قلب به مقام رویت رسید، یقین برای او حاصل می شود. چراکه رویت یقین می آورد.

ویژگی های امام :
ظالم نباشد
در مقام صبر باشد
هدایت به امر کند
یقین داشته باشد معرفت به نورانیت :
روح انسان با روح امام اتصال پیدا کند. روح همه ما پرتویی از روح امام است . عالی ترین معرفتها این معرفت است. « اگر کسی بمیرد و نشناسد امام زمانش را  به مرگ جاهلیت مرده »  یک معرفتی هست که می تواند مرگ انسان را تغییر دهد.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *