filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

تفسیر قرآن جلسه هفتم

1387/11/28 تفسیر قرآن جلسه 7

 (بقره3و4)

گفتیم این کتاب برای کسانی هدایت است که هدایت اولیه را داشته باشند و فطرت آنها سالم مانده باشد. نورانیت قطرت آنها خاموش نشده باشد. اگر انسان از درون خودش یک نورانیتی داشت، بعدا این نورانیت قرآن می تواند برای او فایده داشته باشد. مثلا چراغهایی که برای فرد نابینا روشن کنند،فایده ندارد و نمی تواند راه خود را پیدا کند. چرا؟ چون چشم او از خود نور ندارد بلکه این چراغها برای کسی فایده دارند که چشمانش از خودش نورانیتی داشته باشد. درمورد هدایت روحانی نیز همین گونه است.

گفتیم تقوا از مقوله عمل است و این که انسان خود را نگه دارد در مقابل کارهایی که با سازمان وجودی انسان مطابقت ندارد.

تقوا معلول علم است.

انسانی که نور درونی نداشته باشد، نور بیرونی برای او فایده ای ندارد.

غیب :
1. دنیایی: به خاطر وجود مانعی غیب است مثلا افراد کوچه نسبت به حواس ما غیب هستند. نسبت به ما غیب هستند اما با تغییر مکان می توان به ان پی برد.
2.به کلی از حواس ظاهری انسان خارج است و با هر تغییر مکانی نمیتوان آنها را درک کرد.مثلا خدا.

منظور از « الذین یومنون بالغیب » گروه دوم است.

« الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ / 3بقره» پس قرآن بر کسانی که انفاق میکنند نیز هدایت است.
کفار هم انفاق میکنند اما انفاق آنها در نیت فرق می کند. انفاقی که ناشی از ترحم باشد ملاک نیست. انفاقی که برای رضای خدا است ملاک است. چون انفاقی که ناشی از ترحم است گاهی در میان حیوانات نیز دیده میشود. انفاقی ملاک است که از سر این باشد که خدا بالاترین و عالیترین معبود و غایت است و او انفاق را دوست دارد. با این نیت که خدا را که من معبود و مقصود خود قرار دادم از انفاق راضی است و چیز دیگری در نظر نداشته باشد. بدون چشم داشت. انسانهای والا این گونه نیستند. نظر کرده بودند که اگر مریضی امام حسن و امام حسین که کودک بودند، خوب شود ،3 روز برای خدا روزه می گیرند. وقتی خوب شدند حضرت زهرا (س) به تعداد افراد خانواده نان پخت در موقع افطار یتیم / مسکین آمد و انها همه نانها را دادند. و 2 شب بعد هم به همین منوال و 3 شبانه روز گرسنه بودند . البته این یک مقام از مقامات روحانی است. علمای علم اخلاق به ان “فتوت” میگویند.

فتوت :
انسان از هرآنچه که دارد برای دیگری بگذرد و خودش را در نظر نگیرد. قرآن می فرماید “ایثار” « وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ  / 9حشر» این ایه در وصف انصاروارد شد. انصار مردم مدینه بودند. آنهایی که مسلمان شده بودند از مکه مهاجرت کردند. چرا که کفار انها را از مکه بیرون می کردند. همه چیزشان را در مکه گذاشتند و همه چیز را به خاطر خدا واگذار کردند و آمدند به طرف مدینه و فقط توکلشان بر خدا با این که نمیدانستند در مدینه وضع آنها به چه ترتیب خواهد بود. وقتی به مدینه آمدند، مردم مدینه آنها را انصار دیدند و انها را در اموال خود شریک کردند. قران در وصف مردم مدینه این گونه می فرماید که « وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً » مردم مدینه کسانی بودند که خانه های قلب خود را بر مبنای ایمان بنا کرده بودند.  یعنی ایمان در قلب اینها وارد شده بود.

جای ایمان قلب انسان است. مسئله ایمان مسئله مهمی است. قلب کجاست؟ قلب مرتبه ای از وجود انسان است که می تواند ادراکات ماورا ماده داشته باشد . ادراکات ملکوتی داشته باشد.یعنی عالم ملکوت را ببیند. حضرت علی را می فرمودند: « قلب خدا را میبیند» اگر قلب توانست خدا ببیند، می گوییم “ایمان” پیدا کرده است. همراه دیدن ، گرمی و نشاطی هم احساس میکند. دیگر خصوصیت دیدن عشق است. عاشق خدا می شود.

خصوصیتی که مهاجرین برای انصار مطرح میکند این است که “دوست دارند مهاجرین را ” با این که میدانستند آمدن آنها به مدینه باعث سربار شدن آنهاست. نگفتند اینها باعث می شوند اموال ما کم شود. چرا انها را دوست دارند چون ایمان دارند. در اینجا رابطه انسان با خدا عوض می شود یعنی از حالت حاکم و محکومی به حالت عاشق و معشوقی تبدیل میشود. د اینجا انسان فقط به دنبال یک چیز است: معشوق من چه می پسندد، من همان را انجام می دهم. از این جهت انها فقرا را دوست دارند که میگویند اموالمان را در اختیار آنها قرار میدهیم که معشوق ما این را دوست دارد.

ایثار:
ترجیح دادن دیگری بر خود. در اینجا قرآن میفرمایند آنها را بر خودشان ترجیح میدهند. حتی اینها در کوچه زندگی میکردند و به مهاجرین می گفتند شما در خانه های ما زندگی کنید.

عالی ترین صفت اخلاقی انسان همین است که قرآن میفرماید ایثار و علمای علم اخلاق میگویند فتوت. اگر انسان به این مقام برسد، به عالی ترین مقام اخلاقی رسیده است که دیگران را بر خود ترجیح دهند.

بی عقلی :
1. انجام دادن کاری مادون عقل به خاطر این که شخص به عقل نرسیده. به ان صفاحت می گویند.
. انجام دادن کاری مافوق عقل به خاطر این که شخص به عقل رسیده. به ان عشق می گویند.

چرا یک مادر غذای خود را نمیخورد و به فرزند میدهد؟ درحالی که عقل دستور تقسیم آن را میدهد؟ حب و عشق به فرزند باعث می شود از خود بگذرد. اگر انسان بتواند خدا را ببیند، عاشق او می شود و دنبال کارهایی می رود که او دوست دارد.

عقل انسان زمانی کار میکند که انسان خود را ببیند. اما وقتی انسان عاشق شد و این عشق باعث شد وجود او در وجود معشوق ریخت، عقل از کار می افتد. این است که در اثر رویت خدا، انسان دیگر خود را نمی بیند. انسان وقتی عاشق خدا شد، به ایثار / فتوت می رسد. و رویت زمانی است که قلب انسان باز باشد.

یکی از چیزهایی که در سیر الی الله واقعا تاثیر دارد، مسئله انفاق است این قدر که در قرآن چندین بار از آن یاد شده: «ينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ » یعنی فقط میخواهم به خود خدا برسم که انفاق میکنم نه اراده بهشت و جهنم. میخواهند به ذات خدا برسند. از راه انفاق است که انسان می تواند به وجه الله دست پیدا کند.

خداوند در سوره بلد می فرماید « فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿١١﴾وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿١٢﴾فَكُّ رَقَبَةٍ ﴿١٣﴾أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ﴿١٤﴾» انسانها از آن گردنه هولناک عبور نکرده اند. کدام گردنه؟ مرگ. میدانید آن گردنه  چیست؟ حضرت امیرالمونین (ع) در نهج البلاغه میفرمایند: « اگر مردم میدانستند آن سختی های مرگ را، شهر و دیارشان را ول میکردند و در غارها زندگی میکردند.» در آن زمان چه دین ها بر باد میرود، چه اسلام ها بر باد میرود، چه کفرها زنده میشود. انسانها معمولا با خدای خیالی یا نهایتا خیلی به خودش زحمت بدهد، با خدای عقلی مانوس هستند، نه خدای حقیقی. دینی که نمی تواند ما را نگه دارد معلوم می شود عرض است ، جوهر نیست. همین است که حضرت امام باقر (ع) فرمودند : « هرچه که شما با وهم خود از خدا درست کردید ، مخلوق خود ما است. » در زمان مرگ وقتی ملک موت می آید و  همه تعلقات دنیایی انسان را از او میگیرد، همه اینها بر باد میرود. همان طور که دنیایی که بر خود درست کرده بود، جسم او ؛ از بین میرود، ایمان های کاذب و خیالی هم بر باد می رود و انسان کافر وارد آن دنیا میشود. یکی از جاهایی که شیطان امید دارد ایمان را از آدم بگیرد، همان لحظه مرگ است. عزرائیل جسم انسان را میگیرد، شیطان ایمان انسان را میگیرد، و در آخر انسان دست خالی وارد ان دنیا می شود. معلوم نمیکند دراخر چه می شود ما فکر میکنیم فلانی جایگاه خوبی دارد و نماز و روزه داشته.
بعد قرآن در ادامه یک راهنمایی میکند که چگونه میتوان از این گردنه رد شد؟ با آزاد کردن انسانها . در قدیم برده ها بودند ولی اولیا الهی انسان را آزاد میکنند ، انسانی که دست و پای او در دنیا گیر کرده را آزاد کند. گردن انسان را از زنجیرهای دنیایی آزاد کند. کیست مولی آن که آزادتت کند *** بند رقیت ز پایت وا کند
   چون به آزادی نبوت هادیست *** مؤمنان را ز انبیا آزادیست

یا اطعام در زمان سختی. (آیه 13)

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 (بقره3و4)

گفتیم این کتاب برای کسانی هدایت است که هدایت اولیه را داشته باشند و فطرت آنها سالم مانده باشد. نورانیت قطرت آنها خاموش نشده باشد. اگر انسان از درون خودش یک نورانیتی داشت، بعدا این نورانیت قرآن می تواند برای او فایده داشته باشد. مثلا چراغهایی که برای فرد نابینا روشن کنند،فایده ندارد و نمی تواند راه خود را پیدا کند. چرا؟ چون چشم او از خود نور ندارد بلکه این چراغها برای کسی فایده دارند که چشمانش از خودش نورانیتی داشته باشد. درمورد هدایت روحانی نیز همین گونه است.

گفتیم تقوا از مقوله عمل است و این که انسان خود را نگه دارد در مقابل کارهایی که با سازمان وجودی انسان مطابقت ندارد.

تقوا معلول علم است.

انسانی که نور درونی نداشته باشد، نور بیرونی برای او فایده ای ندارد.

غیب :
1. دنیایی: به خاطر وجود مانعی غیب است مثلا افراد کوچه نسبت به حواس ما غیب هستند. نسبت به ما غیب هستند اما با تغییر مکان می توان به ان پی برد.
2.به کلی از حواس ظاهری انسان خارج است و با هر تغییر مکانی نمیتوان آنها را درک کرد.مثلا خدا.

منظور از « الذین یومنون بالغیب » گروه دوم است.

« الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ / 3بقره» پس قرآن بر کسانی که انفاق میکنند نیز هدایت است.
کفار هم انفاق میکنند اما انفاق آنها در نیت فرق می کند. انفاقی که ناشی از ترحم باشد ملاک نیست. انفاقی که برای رضای خدا است ملاک است. چون انفاقی که ناشی از ترحم است گاهی در میان حیوانات نیز دیده میشود. انفاقی ملاک است که از سر این باشد که خدا بالاترین و عالیترین معبود و غایت است و او انفاق را دوست دارد. با این نیت که خدا را که من معبود و مقصود خود قرار دادم از انفاق راضی است و چیز دیگری در نظر نداشته باشد. بدون چشم داشت. انسانهای والا این گونه نیستند. نظر کرده بودند که اگر مریضی امام حسن و امام حسین که کودک بودند، خوب شود ،3 روز برای خدا روزه می گیرند. وقتی خوب شدند حضرت زهرا (س) به تعداد افراد خانواده نان پخت در موقع افطار یتیم / مسکین آمد و انها همه نانها را دادند. و 2 شب بعد هم به همین منوال و 3 شبانه روز گرسنه بودند . البته این یک مقام از مقامات روحانی است. علمای علم اخلاق به ان “فتوت” میگویند.

فتوت :
انسان از هرآنچه که دارد برای دیگری بگذرد و خودش را در نظر نگیرد. قرآن می فرماید “ایثار” « وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ  / 9حشر» این ایه در وصف انصاروارد شد. انصار مردم مدینه بودند. آنهایی که مسلمان شده بودند از مکه مهاجرت کردند. چرا که کفار انها را از مکه بیرون می کردند. همه چیزشان را در مکه گذاشتند و همه چیز را به خاطر خدا واگذار کردند و آمدند به طرف مدینه و فقط توکلشان بر خدا با این که نمیدانستند در مدینه وضع آنها به چه ترتیب خواهد بود. وقتی به مدینه آمدند، مردم مدینه آنها را انصار دیدند و انها را در اموال خود شریک کردند. قران در وصف مردم مدینه این گونه می فرماید که « وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً » مردم مدینه کسانی بودند که خانه های قلب خود را بر مبنای ایمان بنا کرده بودند.  یعنی ایمان در قلب اینها وارد شده بود.

جای ایمان قلب انسان است. مسئله ایمان مسئله مهمی است. قلب کجاست؟ قلب مرتبه ای از وجود انسان است که می تواند ادراکات ماورا ماده داشته باشد . ادراکات ملکوتی داشته باشد.یعنی عالم ملکوت را ببیند. حضرت علی را می فرمودند: « قلب خدا را میبیند» اگر قلب توانست خدا ببیند، می گوییم “ایمان” پیدا کرده است. همراه دیدن ، گرمی و نشاطی هم احساس میکند. دیگر خصوصیت دیدن عشق است. عاشق خدا می شود.

خصوصیتی که مهاجرین برای انصار مطرح میکند این است که “دوست دارند مهاجرین را ” با این که میدانستند آمدن آنها به مدینه باعث سربار شدن آنهاست. نگفتند اینها باعث می شوند اموال ما کم شود. چرا انها را دوست دارند چون ایمان دارند. در اینجا رابطه انسان با خدا عوض می شود یعنی از حالت حاکم و محکومی به حالت عاشق و معشوقی تبدیل میشود. د اینجا انسان فقط به دنبال یک چیز است: معشوق من چه می پسندد، من همان را انجام می دهم. از این جهت انها فقرا را دوست دارند که میگویند اموالمان را در اختیار آنها قرار میدهیم که معشوق ما این را دوست دارد.

ایثار:
ترجیح دادن دیگری بر خود. در اینجا قرآن میفرمایند آنها را بر خودشان ترجیح میدهند. حتی اینها در کوچه زندگی میکردند و به مهاجرین می گفتند شما در خانه های ما زندگی کنید.

عالی ترین صفت اخلاقی انسان همین است که قرآن میفرماید ایثار و علمای علم اخلاق میگویند فتوت. اگر انسان به این مقام برسد، به عالی ترین مقام اخلاقی رسیده است که دیگران را بر خود ترجیح دهند.

بی عقلی :
1. انجام دادن کاری مادون عقل به خاطر این که شخص به عقل نرسیده. به ان صفاحت می گویند.
. انجام دادن کاری مافوق عقل به خاطر این که شخص به عقل رسیده. به ان عشق می گویند.

چرا یک مادر غذای خود را نمیخورد و به فرزند میدهد؟ درحالی که عقل دستور تقسیم آن را میدهد؟ حب و عشق به فرزند باعث می شود از خود بگذرد. اگر انسان بتواند خدا را ببیند، عاشق او می شود و دنبال کارهایی می رود که او دوست دارد.

عقل انسان زمانی کار میکند که انسان خود را ببیند. اما وقتی انسان عاشق شد و این عشق باعث شد وجود او در وجود معشوق ریخت، عقل از کار می افتد. این است که در اثر رویت خدا، انسان دیگر خود را نمی بیند. انسان وقتی عاشق خدا شد، به ایثار / فتوت می رسد. و رویت زمانی است که قلب انسان باز باشد.

یکی از چیزهایی که در سیر الی الله واقعا تاثیر دارد، مسئله انفاق است این قدر که در قرآن چندین بار از آن یاد شده: «ينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ » یعنی فقط میخواهم به خود خدا برسم که انفاق میکنم نه اراده بهشت و جهنم. میخواهند به ذات خدا برسند. از راه انفاق است که انسان می تواند به وجه الله دست پیدا کند.

خداوند در سوره بلد می فرماید « فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿١١﴾وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿١٢﴾فَكُّ رَقَبَةٍ ﴿١٣﴾أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ﴿١٤﴾» انسانها از آن گردنه هولناک عبور نکرده اند. کدام گردنه؟ مرگ. میدانید آن گردنه  چیست؟ حضرت امیرالمونین (ع) در نهج البلاغه میفرمایند: « اگر مردم میدانستند آن سختی های مرگ را، شهر و دیارشان را ول میکردند و در غارها زندگی میکردند.» در آن زمان چه دین ها بر باد میرود، چه اسلام ها بر باد میرود، چه کفرها زنده میشود. انسانها معمولا با خدای خیالی یا نهایتا خیلی به خودش زحمت بدهد، با خدای عقلی مانوس هستند، نه خدای حقیقی. دینی که نمی تواند ما را نگه دارد معلوم می شود عرض است ، جوهر نیست. همین است که حضرت امام باقر (ع) فرمودند : « هرچه که شما با وهم خود از خدا درست کردید ، مخلوق خود ما است. » در زمان مرگ وقتی ملک موت می آید و  همه تعلقات دنیایی انسان را از او میگیرد، همه اینها بر باد میرود. همان طور که دنیایی که بر خود درست کرده بود، جسم او ؛ از بین میرود، ایمان های کاذب و خیالی هم بر باد می رود و انسان کافر وارد آن دنیا میشود. یکی از جاهایی که شیطان امید دارد ایمان را از آدم بگیرد، همان لحظه مرگ است. عزرائیل جسم انسان را میگیرد، شیطان ایمان انسان را میگیرد، و در آخر انسان دست خالی وارد ان دنیا می شود. معلوم نمیکند دراخر چه می شود ما فکر میکنیم فلانی جایگاه خوبی دارد و نماز و روزه داشته.
بعد قرآن در ادامه یک راهنمایی میکند که چگونه میتوان از این گردنه رد شد؟ با آزاد کردن انسانها . در قدیم برده ها بودند ولی اولیا الهی انسان را آزاد میکنند ، انسانی که دست و پای او در دنیا گیر کرده را آزاد کند. گردن انسان را از زنجیرهای دنیایی آزاد کند. کیست مولی آن که آزادتت کند *** بند رقیت ز پایت وا کند
   چون به آزادی نبوت هادیست *** مؤمنان را ز انبیا آزادیست

یا اطعام در زمان سختی. (آیه 13)

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *