سکوت و گرسنگی به قدری مهم هستند که در مورد اینها حکم روزه- که یکی از احکام ما هست – آمده است. چون عبادات طوری هستند که در پیدا شدن کمالات انسانی نقش دارند. یعنی می توانند کمالات انسانی را ایجاد کنند. نماز یک جور، حج جور دیگر.
روزه در باز شدن مجرای حکمت خیلی نقش دارد ( که توضیحات آن را در جلسات قبل دادیم: حکمت = قوه باطن بین = نور قلب )
ما خودمان از این نور در حجاب هستیم و در ظلمت به سر می بریم. در عالم قیامت و برزخ نیز همین ظلمتی که ما الان در آن زندگی میکنیم، برای ما متمثل می شود و ما خودمان را در یک فضای ظلمانی می بینیم. اگر این حجابها کنار رفت و نور قلب آشکار شد، وجود انسان در اینجا یک وجود نورانی می شود. اگر این وجود نورانی شد و نور قلب باز شد:
1. خود انسان نورانی می شود .
2. همین نورانی شدن در عوالم بعد به صورت فضاهای وسیع و نورانی برای انسان جلوه گر می شود.
حکمت = برهان رب :
« زلیخا اراده یوسف کرد. یوسف هم اراده زلیخا میکرد اگر اراده رب نداشت. »
برهان قلب = نور قلب : به خاطر این که بر قلب حضرت یوسف حجاب نبود، و این نور آزاد بود، وقتی در مقابل آن عمل زنا قرار گرفت، آن عمل را به صورت آتش یا اژدها دید . باطن عمل برای او آشکار شد و لذا از آن دوری جست. نور قلب می تواند ، باطن اشخاص ، افعال ، اشیاء را نمایان کند. چه چیزی می تواند انسان را به مقام حکمت برساند و نور قلب را باز کند؟ قلب را از حجاب در اورد ؟
1. سکوت 2. گرسنگی
این دو عامل بسیار مهم هستند که می توانند آن حجاب های روی قلب را کنار بزنند. در واقع بزرگترین حجاب روی قلب ، حیوانیت انسان است. آن نفس حیوانی است که از بس چاق و فربه است ، روی قلب انسان را گرفته و نمیگذارد این نور قلب آزاد شود. این نفس حیوانی باید از بین رود. دو چیز که خیلی زیاد در فربه شدن نفس حیوانی دخالت دارند: 1. سیری 2.پر حرفی
غذای این حیوان از حرف زدن است لذا می بینی که مردم حرف زدن را دوست دارند.
لذا می بینی در روایات آمده که اگر کسی بخواهد به حکمت دست پیدا کند، باید سکوت کند و خود را گرسنه نگه دارد. روی این جهت است که اگراین دو عامل از نفس انسان باز داشته شوند، به تدریج این نفس ضعیف می شود. وقتی غذا به او نرسد ضعیف می شود، لاغر می شود، می میرد. وقتی مرد، روی قلب باز می شود، وقتی قلب باز شد، نور قلب بیرون می زند. وقتی نور قلب بیرون زد، هم وجود شخص نورانی می شود و هم می تواند باطن ها را ببیند. از شک و شبهه در می آید. آدمی که ماشین او چراغ ندارد ، با شک و تردید و سرعت کم رانندگی میکند اما کسی که چراغ دارد به سرعت می رود. اما گر نور قلب آزاد شد ، انسان راحت در جامعه راه می رود. تا به آدمی برخورد که دید باطن او سیاه است، فورا از او کناره می گیرد، تا به مالی مواجه شد که باطن آن سیاه است، بلافاصله از آن چشم می پوشد. « وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ/133 آل عمران » برای این ها است . آنهایی که چراغ دارند به سرعت حرکت میکنند. کندروی ها برای کسانی است که در جاده نیستند.
روزه داری در شرایع بر ترک این دو مورد آمده است معمولا: 1. ترک طعام 2. ترک کلام
در امت های قبل روزه به صورت ترک کلام بوده . در این امت بر مبنای ترک طعام است. لذا باید این نفس حیوانی واقعا فشار بخورد. نه این که به دنبال این باشیم که چه بخوریم که تشنه و گرسنه نشویم . هی بگوید آب و نان می خواهم و به او ندهی. انسان باید این گرسنگی و تشنگی را احساس کند و تحمل کند. در تحملش است که به این نفس حیوانی فشار می آید تا ضعیف شود و بالاخره کشته شود تا نور قلب آزاد شود.
خداوند در سفارش هایی که به رسول مکرمش می کرد هست که: « انسان مزه عبودیت و مقام قرب را نمی چشد تا این که به انفراد از مردم روی آورد. »
این دو مسئله مطلوب به ذات نیستند در اسلام. منتهی به شرطی که انسان توانسته باشد نفس حیوانی را چنان ضعیف کند که کشته باشد و بعدا که نفس حیوانی کشته شد، نفس الهی زنده شود. روح الهی که زنده شد، اگر انسان حرف بزند، حرفش حرف خدایی است، از روی هوی نیست. هرچه بگوید حکمت است، نور است . لذا این انسان هرچه بیشتر حرف خوب است.
حیف باشد ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام
لذا در قرآن به پیامبر می گوید « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» ، « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ » ، « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » لذا به پیامبر امر می شود که حرف بزن. لذا گفتن مطلوب است. کی ؟ زمانی که روح الهی زنده شود.اگر آن روح الهی زنده شد، خبرهای بسیاری از عالم ملکوت دارد.می تواند حقایق و اسرار را از آن عالم برای تو بگوید.
در مورد خلوت نیز همین گونه است. نفس انسان از تنهایی و خلوت ناراحت است. تا در خانه می رود فورا تلویزیون و رادیو روشن میکند و می خواهد سکوت نباشد. می خواهد در بین مردم باشد، حداقلش این است که در خیابان بین مردم پرسه بزند. مغازه ها را نگاه کند. دوره داشته باشند با رفقا و حرف بزنند. اینها باید قطع شوند چون نفس ، آنها را دوست دارد. همین که او را می بری به خیابان و میگردانی ، پروده و چاق می شود. جسم انسان از غذا خوردن چاق می شود. نفس انسان با حرف زدن و خیابان گردی و سفر و تفریح و با نشستن دور هم و حرف از زدن از این طرف و آن طرف و اینها چاق می شود. این است که باید نفس را در خلوت آورد و در خلوت به چیزهایی که دوست ندارد ، وادارش کرد مثل ذکر خدا، قرآن ، عبادت. تا این که به تدریج این نفس بمیرد. وقتی که مرد، حالا او را از خانه بیرون بیاور. این انسان دیگر تاثیر پذیر نیست از جامعه، تاثیر گذار است. می تواند آنها را از ظلمات به نور خارج کند.
لذا سکوت مطلوب به ذات نیست. تا زمانی مطلوب است که در حیوانیت به سر می برد. آدمی که هنوز نفس حیوانی در او کشته نشده ، در بین مردم که بیاید ، تاثیر پذیر است نه تاثیر گذار یعنی همچنان که جامعه آلود است ، این آلودگی در او نیز اثر می کند. انفعال دارد ، فاعلیت ندارد. یعنی نمی تواند مردم را به دنبال خود بکشد،در میان مردم هضم می شود.
گرسنگی همیشه برای انسان مطلوب است این طور نیست که بعد از مدتی که به روح الهی دست پیدا کرد، بخورد. نه. تا آخر همان مطلوب است . این گرسنگی فقط منحصر به ماه مبارک رمضان نیست، در همه ایام سال انسان باید این مسئله را رعایت کند. لذا امیرالمونین می فرماید : « نفسم را چنان ریاضتی دهم که اگر تکه نانی خشک پیدا کرد، همان را با علاقه بخورد. چشم علی روشن که بعد از مدتها ریاضت تازه بخورد مثل حیوان. » الان هم همه سفره افطارمان از سفره افطار حضرت زهرا رنگین تر است. و انتظار هم داریم که کمالات نبوی در ما هم ظهور کند. این است که زندگی های ما به زندگیهای بزرگانمان نمی ماند. در احوال جناب مولی می نویسند: روزی که خادمش می گفت امروز هیچ چیزی در خانه نداریم ، خوشحال می شده و می گفته : ” الحمدالله پس خانه ما مانند خانه رسول الله شد. ” و روزی که خادمش می گفت: الحمدالله همه چیز در خانه است، ناراحت می شده که امروز خانه ما مثل خانه رسول الله نیست. این گونه فرق بزرگان و ما است. امروز هر خانه یک سوپر مارکت کوچک است که در آن همه چیز هست. این که شباهتی به خانه رسول خدا و حضرت زهرا ندارد. چه مومنی ، چه شیعه ای.
شیر را بچه همیماند بدو *** تو به پیغامبر بچه مانی بگو
وقتی سفره مان مثل پیغمبر نیست، بعد میخواهد اخلاقمان مانند اخلاق پیامبر باشد؟! کمالاتمان مانند کمالات پیغمبر باشد؟! ما چه شباهتی به ایشان داریم؟ پیامبر از ما شکایت نکند در قیامت که : « ای خدا این قوم من قرآن را دور افکندند » واقعا وقتی انسان به کنه مطلب فرو می رود، چه چیزی به ایشان شباهت دارد؟ فقط ظاهر نماز ما به نماز ایشان می ماند. در باطن وقتی ایشان نماز می خواندند، به معراج می رفت که ما آن را نداریم. نماز ایشان « تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر » که ما آن را نداریم. مانند بچه ای که در کنار شما ادای نماز خواندن رادر می آورد، ما نیز ادای نماز خواندن پیامبر را در می آوریم. در قیامت میزان همین ها هستند. میزان علی (ع) است.
می گوید: سفره علی (ع) این گونه بود، سفره تو چگونه بود؟ فرمود « امام شما از لباس شما به دو تکه پارچه راضی شده. » الان همه ماها چندین دست لباس داریم. ایشان در چه چیزی الگوی ما هست؟ ما بر اساس هوی نفس خودمان عمل میکنیم! آیا می توان راه میانبری پیدا کرد که ذره ای تشابهی به آنها پیدا کرد؟ نه در ظاهر تشابه داریم نه در باطن مگر این که خداوند رحمی کند به ما وقتی توسل می کنیم یا به حرم ائمه می رویم اینها را از آنها بخواهیم که واقعا در حق ما کاری کنند تا هنوز دیر نشده .
در باب فتح باب نور قلب سکوت و گرسنگی به قدری مهم هستند که در مورد اینها حکم روزه- که یکی از احکام ما هست – آمده است. چون عبادات طوری هستند که در پیدا شدن کمالات انسانی نقش دارند. یعنی می توانند کمالات انسانی را ایجاد کنند. نماز یک جور، حج جور دیگر.روزه در […]
در باب فتح باب نور قلب سکوت و گرسنگی به قدری مهم هستند که در مورد اینها حکم روزه- که یکی از احکام ما هست – آمده است. چون عبادات طوری هستند که در پیدا شدن کمالات انسانی نقش دارند. یعنی می توانند کمالات انسانی را ایجاد کنند. نماز یک جور، حج جور دیگر.روزه در […]
سکوت و گرسنگی به قدری مهم هستند که در مورد اینها حکم روزه- که یکی از احکام ما هست – آمده است. چون عبادات طوری هستند که در پیدا شدن کمالات انسانی نقش دارند. یعنی می توانند کمالات انسانی را ایجاد کنند. نماز یک جور، حج جور دیگر.
روزه در باز شدن مجرای حکمت خیلی نقش دارد ( که توضیحات آن را در جلسات قبل دادیم: حکمت = قوه باطن بین = نور قلب )
ما خودمان از این نور در حجاب هستیم و در ظلمت به سر می بریم. در عالم قیامت و برزخ نیز همین ظلمتی که ما الان در آن زندگی میکنیم، برای ما متمثل می شود و ما خودمان را در یک فضای ظلمانی می بینیم. اگر این حجابها کنار رفت و نور قلب آشکار شد، وجود انسان در اینجا یک وجود نورانی می شود. اگر این وجود نورانی شد و نور قلب باز شد:
1. خود انسان نورانی می شود .
2. همین نورانی شدن در عوالم بعد به صورت فضاهای وسیع و نورانی برای انسان جلوه گر می شود.
حکمت = برهان رب :
« زلیخا اراده یوسف کرد. یوسف هم اراده زلیخا میکرد اگر اراده رب نداشت. »
برهان قلب = نور قلب : به خاطر این که بر قلب حضرت یوسف حجاب نبود، و این نور آزاد بود، وقتی در مقابل آن عمل زنا قرار گرفت، آن عمل را به صورت آتش یا اژدها دید . باطن عمل برای او آشکار شد و لذا از آن دوری جست. نور قلب می تواند ، باطن اشخاص ، افعال ، اشیاء را نمایان کند. چه چیزی می تواند انسان را به مقام حکمت برساند و نور قلب را باز کند؟ قلب را از حجاب در اورد ؟
1. سکوت 2. گرسنگی
این دو عامل بسیار مهم هستند که می توانند آن حجاب های روی قلب را کنار بزنند. در واقع بزرگترین حجاب روی قلب ، حیوانیت انسان است. آن نفس حیوانی است که از بس چاق و فربه است ، روی قلب انسان را گرفته و نمیگذارد این نور قلب آزاد شود. این نفس حیوانی باید از بین رود. دو چیز که خیلی زیاد در فربه شدن نفس حیوانی دخالت دارند: 1. سیری 2.پر حرفی
غذای این حیوان از حرف زدن است لذا می بینی که مردم حرف زدن را دوست دارند.
لذا می بینی در روایات آمده که اگر کسی بخواهد به حکمت دست پیدا کند، باید سکوت کند و خود را گرسنه نگه دارد. روی این جهت است که اگراین دو عامل از نفس انسان باز داشته شوند، به تدریج این نفس ضعیف می شود. وقتی غذا به او نرسد ضعیف می شود، لاغر می شود، می میرد. وقتی مرد، روی قلب باز می شود، وقتی قلب باز شد، نور قلب بیرون می زند. وقتی نور قلب بیرون زد، هم وجود شخص نورانی می شود و هم می تواند باطن ها را ببیند. از شک و شبهه در می آید. آدمی که ماشین او چراغ ندارد ، با شک و تردید و سرعت کم رانندگی میکند اما کسی که چراغ دارد به سرعت می رود. اما گر نور قلب آزاد شد ، انسان راحت در جامعه راه می رود. تا به آدمی برخورد که دید باطن او سیاه است، فورا از او کناره می گیرد، تا به مالی مواجه شد که باطن آن سیاه است، بلافاصله از آن چشم می پوشد. « وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ/133 آل عمران » برای این ها است . آنهایی که چراغ دارند به سرعت حرکت میکنند. کندروی ها برای کسانی است که در جاده نیستند.
روزه داری در شرایع بر ترک این دو مورد آمده است معمولا: 1. ترک طعام 2. ترک کلام
در امت های قبل روزه به صورت ترک کلام بوده . در این امت بر مبنای ترک طعام است. لذا باید این نفس حیوانی واقعا فشار بخورد. نه این که به دنبال این باشیم که چه بخوریم که تشنه و گرسنه نشویم . هی بگوید آب و نان می خواهم و به او ندهی. انسان باید این گرسنگی و تشنگی را احساس کند و تحمل کند. در تحملش است که به این نفس حیوانی فشار می آید تا ضعیف شود و بالاخره کشته شود تا نور قلب آزاد شود.
خداوند در سفارش هایی که به رسول مکرمش می کرد هست که: « انسان مزه عبودیت و مقام قرب را نمی چشد تا این که به انفراد از مردم روی آورد. »
این دو مسئله مطلوب به ذات نیستند در اسلام. منتهی به شرطی که انسان توانسته باشد نفس حیوانی را چنان ضعیف کند که کشته باشد و بعدا که نفس حیوانی کشته شد، نفس الهی زنده شود. روح الهی که زنده شد، اگر انسان حرف بزند، حرفش حرف خدایی است، از روی هوی نیست. هرچه بگوید حکمت است، نور است . لذا این انسان هرچه بیشتر حرف خوب است.
حیف باشد ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام
لذا در قرآن به پیامبر می گوید « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» ، « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ » ، « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » لذا به پیامبر امر می شود که حرف بزن. لذا گفتن مطلوب است. کی ؟ زمانی که روح الهی زنده شود.اگر آن روح الهی زنده شد، خبرهای بسیاری از عالم ملکوت دارد.می تواند حقایق و اسرار را از آن عالم برای تو بگوید.
در مورد خلوت نیز همین گونه است. نفس انسان از تنهایی و خلوت ناراحت است. تا در خانه می رود فورا تلویزیون و رادیو روشن میکند و می خواهد سکوت نباشد. می خواهد در بین مردم باشد، حداقلش این است که در خیابان بین مردم پرسه بزند. مغازه ها را نگاه کند. دوره داشته باشند با رفقا و حرف بزنند. اینها باید قطع شوند چون نفس ، آنها را دوست دارد. همین که او را می بری به خیابان و میگردانی ، پروده و چاق می شود. جسم انسان از غذا خوردن چاق می شود. نفس انسان با حرف زدن و خیابان گردی و سفر و تفریح و با نشستن دور هم و حرف از زدن از این طرف و آن طرف و اینها چاق می شود. این است که باید نفس را در خلوت آورد و در خلوت به چیزهایی که دوست ندارد ، وادارش کرد مثل ذکر خدا، قرآن ، عبادت. تا این که به تدریج این نفس بمیرد. وقتی که مرد، حالا او را از خانه بیرون بیاور. این انسان دیگر تاثیر پذیر نیست از جامعه، تاثیر گذار است. می تواند آنها را از ظلمات به نور خارج کند.
لذا سکوت مطلوب به ذات نیست. تا زمانی مطلوب است که در حیوانیت به سر می برد. آدمی که هنوز نفس حیوانی در او کشته نشده ، در بین مردم که بیاید ، تاثیر پذیر است نه تاثیر گذار یعنی همچنان که جامعه آلود است ، این آلودگی در او نیز اثر می کند. انفعال دارد ، فاعلیت ندارد. یعنی نمی تواند مردم را به دنبال خود بکشد،در میان مردم هضم می شود.
گرسنگی همیشه برای انسان مطلوب است این طور نیست که بعد از مدتی که به روح الهی دست پیدا کرد، بخورد. نه. تا آخر همان مطلوب است . این گرسنگی فقط منحصر به ماه مبارک رمضان نیست، در همه ایام سال انسان باید این مسئله را رعایت کند. لذا امیرالمونین می فرماید : « نفسم را چنان ریاضتی دهم که اگر تکه نانی خشک پیدا کرد، همان را با علاقه بخورد. چشم علی روشن که بعد از مدتها ریاضت تازه بخورد مثل حیوان. » الان هم همه سفره افطارمان از سفره افطار حضرت زهرا رنگین تر است. و انتظار هم داریم که کمالات نبوی در ما هم ظهور کند. این است که زندگی های ما به زندگیهای بزرگانمان نمی ماند. در احوال جناب مولی می نویسند: روزی که خادمش می گفت امروز هیچ چیزی در خانه نداریم ، خوشحال می شده و می گفته : ” الحمدالله پس خانه ما مانند خانه رسول الله شد. ” و روزی که خادمش می گفت: الحمدالله همه چیز در خانه است، ناراحت می شده که امروز خانه ما مثل خانه رسول الله نیست. این گونه فرق بزرگان و ما است. امروز هر خانه یک سوپر مارکت کوچک است که در آن همه چیز هست. این که شباهتی به خانه رسول خدا و حضرت زهرا ندارد. چه مومنی ، چه شیعه ای.
شیر را بچه همیماند بدو *** تو به پیغامبر بچه مانی بگو
وقتی سفره مان مثل پیغمبر نیست، بعد میخواهد اخلاقمان مانند اخلاق پیامبر باشد؟! کمالاتمان مانند کمالات پیغمبر باشد؟! ما چه شباهتی به ایشان داریم؟ پیامبر از ما شکایت نکند در قیامت که : « ای خدا این قوم من قرآن را دور افکندند » واقعا وقتی انسان به کنه مطلب فرو می رود، چه چیزی به ایشان شباهت دارد؟ فقط ظاهر نماز ما به نماز ایشان می ماند. در باطن وقتی ایشان نماز می خواندند، به معراج می رفت که ما آن را نداریم. نماز ایشان « تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر » که ما آن را نداریم. مانند بچه ای که در کنار شما ادای نماز خواندن رادر می آورد، ما نیز ادای نماز خواندن پیامبر را در می آوریم. در قیامت میزان همین ها هستند. میزان علی (ع) است.
می گوید: سفره علی (ع) این گونه بود، سفره تو چگونه بود؟ فرمود « امام شما از لباس شما به دو تکه پارچه راضی شده. » الان همه ماها چندین دست لباس داریم. ایشان در چه چیزی الگوی ما هست؟ ما بر اساس هوی نفس خودمان عمل میکنیم! آیا می توان راه میانبری پیدا کرد که ذره ای تشابهی به آنها پیدا کرد؟ نه در ظاهر تشابه داریم نه در باطن مگر این که خداوند رحمی کند به ما وقتی توسل می کنیم یا به حرم ائمه می رویم اینها را از آنها بخواهیم که واقعا در حق ما کاری کنند تا هنوز دیر نشده .
دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down