filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

شرح منازل السائرین جلسه چهارم

21 / 10 / 1389 شرح منازل السائرین جلسه 4

آیا یقظه اختیاری است ؟

ورود به منزل یقظه در اختیار خود انسان نیست. بیداری از خواب در اختیار خود انسان نیست. مخصوصا انسانی که در این دنیا در عالم غفلت به سر می برد.

امور دنیای اموری هستند که اصالت ندارند و انسان را از حقیقت خود باز می دارد. حقیقت وجود انسان روح الهی است که در او دمیده شده. این وجود جسمانی ما خودش را به جای حقیقت دنیایی در مقابل ما قرار داده و ما خیال می کنیم همین جسم هستیم و چیز دیگری در خود احساس نمی کنیم. در واقع تا انسان در این خواب هست، از خواب بیدار نمی شود. یقظه عبارت است از بیداری قلب. قلب ، روح انسان از خواب غفلت بیدار شود. این به خودی خود میسر نیست. علامت بیداری را عرض کردیم ( انسان نسبت به دنیا سرد می شود.) معمولا شیطان در سدد است که انسان را به وسیله آینده بترساند و انسان را در غفلت نگه دارد. به این وسیله انسان در دنیا می رود تا برای آینده و فرزندان خود پس انداز جمع کند و شیطان نمی کذارد انسان با خود فکر کند که خیلی ها بوده اند که پس انداز برای فرزندان خود جمع کرده اند و فرزندان نتوانستند از آنها استفاده کنند و همچنین کسانی بوده اند که از مال دنیا چیزی نداشته اند و فرزندان آن ها به جایی رسیده اند. شیطان اجازه نمی دهد اندیشه کنیم که زحمت و پس انداز من ، هیچ اثری در آینده این فرزندان ندارد. در اسلام به همین علت روی فکر تاکید شده تا انسان فکر کند.

بیدار شدن از خواب از یک جهت اختیاری هست و از یک جهت اختیاری نیست. در واقع باید باطن اسم “الهادی”  در قلب انسان پیاده شود. این اسم نیز مانند سایر اسماء الله ظاهر و باطنی دارد. مثلا :
رحمت ظاهری = رحمانیت
رحمان ، آن رحمتی است که بر ظاهر انسان وارد می شود. یعنی انسان را رشد جسمانی می دهد، رزق جسمانی را فراهم می کند.
رحمت باطنی = رحیمیت
بر قلب انسان وارد می شود ، روح را به کمال می رساند.

اسم رازق :
بعد ظاهری = رزق ظاهری ( نان ، خانه ، لباس )
بعد باطنی = رزق باطنی ( به قلب ما غذا، روح ، حکمت می دهد. )

البته همه نمی توانند از بعد باطن اسماء استفاده کنند. اکثر مردم از بعد ظاهر اسماء استفاده می کنند. بنابراین نور، حکمت ندارند. شما الان می بینید که چه قدر رحمت های ظاهری در میان مردم پراکنده شده است.
( مغازه ها را ببینید که چه قدر اجناس دارند. ) اما رحمت باطنی خیلی در اختیار مردم نیست. مثلا یقین یکی از آنها است. فرمود « كَلَّا لَو تَعلَمُونَ عِلمَ ٱليَقِينِ / 5 تکاثر » اگر انسان به مقام یقین برسد، می تواند جهنم و بهشت را ببیند یعنی می تواند باطن عالم را ببیند. یقین یک رحمت باطنی است، یک رزق باطنی است که خداوند به هر کسی نمی دهد. یا خود عقل یک رحمت باطنی است. کسانی که قلبشان باز شده باشد می توانند آن را به دست آورند.

خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم *** به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم

در عمق این شعر این است که گشایش طلب کنیم . ما نمی توانیم بگوییم خدایا به من نور بده، یقین و عقل بده. باید اول ظرف قلب انسان باز شده باشد تا بعد خداوند اینها را وارد قلب انسان کند. بعضی ها می گویند: خدایا توفیق به ما بده! بدون باز بودن قلب توفیق نمی شود و توفیق یقین، حکمت، اسرار، شهود بهشت و جهنم است. نه این که خدا الان به ما نمی دهد، الان هم نور در حال ریزش است ، رحمت بر ما ریزش می کند منتهی ظرف قلب بسته است. این است که انسان باید دعایش این باشد: خدایا گشایشی در قلب من ایجاد کن. نه گشایش در امور ظاهری که خدایا در زندگی ظاهری گره ای افتاده ، خیر. انسان گشایش قلبی و معنوی از خدا بخواهد.  وقتی که این قلب باز شد، در آن جا خودش می آید. در آن جا یقین، ایمان وارد قلب انسان می شود. همه ارزاق معنوی وارد قلب انسان می شوند. لذا شما گشایش را از خدا طلب کنید. طلب گشایش بدون زحمت نمی شود. ان شاءالله در باب توبه این ها را عرض می کنیم که چگونه انسان کاری کند که این گشایش در قلب او ایجاد شود؟ بدون این گشایش انسان به هیچ جا نمی رسد.
“یای” گشادی ، یای تفخیم است یعنی دلالت بر عظمت دارد. یعنی گشایش عظیمی طلبیم. یک گشایش خیلی وسیع نه یک ذره که قطره ای آب رحمت بر قلب انسان باشد، خیر. یک گشایش فوق العاده عظیمی بطلبیم که آن نور و یقین و حکمت بیایند و پشت سر هم وارد قلب انسان بشوند و انسان از ارزاق ملکوتی بهره مند شود.

این است که رحمت و رزق ظاهری در میان مردم زاید است اما شما بفرمایید چه قدر عقل در میان مردم است؟ آن عقلی که می فرماید « اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان[1]» به وسیله آن خدا عبادت می شود و به وسیله ان بهشت کسب می شود. چه قدر از آن عقل در میان مردم است؟ وقتی نگاه می کنی می بینی که متاسفانه در میان مردم عقل معاش است نه این عقل. انسان به وسیله :
عقل ظاهری :  معاش را درست می کند.
عقل باطنی : معاد را درست می کند.
عقل باطنی خیلی کم در میان مردم پخش شده است.

خداوند می فرماید « وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ / 75 انعام » ما به ابراهیم ملکوت آسمان ها و زمین را نشان دادیم تا ابراهیم از یقین دار باشد. یعنی ابراهیم به مقام یقین برسد یعنی به رویت ملکوت برسد، می تواند غیب عالم را ببیند. این یقین چه قدر دست ما هست؟ ما نمی توانیم ببینیم. این است که از باطن اسماء خدا محروم هستیم. این است که نماز می خوانیم و روزه می گیریم اما از آثار آن محروم هستیم . فرمود: « الصلاة معراج المؤمن [2]»  واقعا معراج است. همان معراجی که رسول خدا رفتند در مراتب پایین تر برای ما نیز هست یعنی کسی که نماز می خواند ، نوعی عروج الی الله است و بازگشت از خدا است به سوی خلق. در حالی که ما چنین چیزی را نداریم. نماز یک سیر قلب است، یک سیر روح است. در عالم ملکوت. ما از نماز قلبی محروم هستیم. قلب در همین جا مانده است و الفاظی را بیان می کنیم. به هیچ وجه روح عوالم ملکوت را سیر نمی کند. این است که معمولا از هدایت باطنی بی بهره هستیم.

مقام یقظه چه زمانی است ؟
وقتی است که اسم الهادی بر باطن قلب انسان تعلق بگیرد. وقتی این اسم بر قلب تعلق گرفت ، یک مرتبه مثل کسی که خواب هست و ضربه ای محکم او را از خواب می پراند، این گونه عمل می کند. مثال هایی در این باب زدیم. ادراک انسان عوض می شود و اگر تا الان می گفت: من یعنی جسم. حال می گوید: من یعنی روح. به روح نگاه می کند و می بیند فقیر، سیاه و ظلمانی است. تا به الان هرچه کرده جز سیاهی برروی این روح و قلب چیز دیگری نداشته. آنجا می فهمد من تا به حال برای جسم کار می کردم که 60 سال عمر می کند  اما من حقیقتی هستم ابدی. قرار است تا ابد زندگی کنم و برای راه ابدیتی که در پیش دارم هیچ به دست نیاورده ام. نمازی خوانده ام اما نمازی که به قلب انسان نرسد که چیزی نیست. روزه ای گرفته ام اما به قلب من نرسیده. یعنی آثارش بر روح من ننشسته. نمازی زاد و توشه انسان است که اثر آن به قلب انسان برسد. اگر نماز ، نمازی باشد که به قلب برسد چنان آن انسان احساس شعف می کند که احساس سبکی و لذت می کند از پاک شدن از آلودگی های دنیا و بعد لحظه شماری می کند که کی نماز بعد برسد.
نکاتی راجع به خواب :
یا مثلا خود خواب آلودگی است. آلودگی های روحانی با وضو یا غسل از بین می روند و آلودگی های جسمانی با آب. اگر انسان دقت داشته باشد می بیند که همین که گفته می شود بعد از خواب باید وضو گرفته شود، متوجه می شود که خواب آلودگی و نجسات است پس هرچه مدت زمان خواب انسان بیشتر باشد، نجس شدن روح انسان بیشتر است. ما خیلی وقت ها از خوابیدن لذت می بریم. هرچه بیشتر تعطیل باشیم ، بیشتر می خوابیم. غافل از این که هرچه بیشتر می خوابیم، بیشتر روح خود را نجس و آلوده می کنیم. بنابراین همین که شارع فرموده همین که خوابیدی ، خواب مبطل وضو است، یعنی خواب روح انسان را آلوده می کند.

یا امورات دیگری که شارع اشاره کرده است. مثلا: اگر انسان بول کرد باید وضو بگیرد. یعنی چی ؟ یعنی غیر از نجاست ظاهری ، روح انسان را نیز نجس می کند. این است که دوستان دقت کنند که دائم الوضو باشند روی همین جهت. وقتی خوابیدید، نیاز به دستشویی پیدا شد ، بعد حتما وضو بگیرید. نگذارید روح در همان سیاهی بماند. نقل می کنند: کسی در کنار دجله بود. نیاز به دستشویی پیدا کرد و رفقای او در همان جا بودند. دورتر از آن ها شد و قضای حاجت کرد. بعد که می خواست بیاید، همان جا تیمم کرد و آمد. اصحاب او پرسیدند که 50-100 متر راه بود، وضو گرفتید. گفت: از همان جا تا لب دجله نخواستم که آلوده باشم. این هایی که باطن خود را می بینند این گونه هستند. یا نقل کردند که گفت: اگر از همین جا تا رسیدن به آب خدا جان من را گرفت ، من با یک روح سیاه خدا را ملاقات کنم؟ ان هایی که حواسشان جمع است و می فهمند که حقیقت آن ها روح است و نباید آلوده شود این گونه هستند. این است که دوستان دقت بفرمایند که همیشه دائم الوضو باشند و یک وقت همین طور حدث باقی نمانند. ( چه حدث اکبر و چه حدث اصغر [3])
بعضی از لذت ها هستند که چنان قوی هستند و روح را چنان آلوده می کنند که با غسل باید برطرف شود. لذا دوستان سعی کنند با کسانی که خیلی اهل غسل نیستند، زیاد معاشرت نداشته باشند و هم نشینی نداشته باشند ، سیاهی روح آن ها در شما تاثیر می کند. از آن ها فاصله بگیرید. همین طور که کنار آن ها نشسته اید تاثیر میکند. کنار آدم بی وضو نشینید، روح او سیاه است، آلوده است. همین که کنار او می نشینی تاثیر می کند. به هر حال روح بر روح انسان ها بیشتر حالت انفعال غلبه دارد تا فاعلیت. ما معمولا روحمان خیلی زود می پذیرد. مثل آینه ای که خیلی زود عکس را می پذیرد.

نکات پیرامون جبرئیل و مقام جبرئیلی :

جبرئیل = عقل فعال
یعنی عقلی که فقط فاعلیت دارد ، انفعال ندارد. پذیرایی ندارد، فقط اثر گذار است. در قرآن  به جبرئیل “مُطاع” گفته می شود. فرمانده است، فرمانبر نیست. حالت انفعالی در جبرئیل نیست. کسی که در سلوک خود به مقام جبرئیلی برسد، اگردر میان مردم بیاید از آلودگی های مردم تاثیر نمی پذیرد. این است که می بینید حضرت مریم (س) اول به خلوت خود در مسجد القصی رفت « وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا / 16 مریم » و در زیر نظر حضرت زکریا (ع) ، پیر و شیخ خودش شروع به کار کردن کرد تا زمانی که به مقام جبرئیلی رسید. وقتی جبرئیل را دید و جبرئیل برای او متمثل شد « فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا / 17 مریم »  یعنی مریم به مقام جبرئیلی ، عقل فعال رسید. حالا به میان مردم می آید. این است که ما زیاد روی مسئله خلوت تاکیید می کنیم.

انسان با خود خلوت داشته باشد و زیاد با مردم محشور نباشد. نفس ما در حالت عادی ( حالتی که ما در آن هستیم ) انفعال بر آن غلبه دارد. کنار یک آدم بی نماز که بنشینیم سیاهی او بر ما اثر دارد و امثالهم. این است که تا می توانید خلوت خود را از دست ندهید و در خلوت خود تا می توانید به ذکر خدا و عبادت خدا مشغول شویم تا به مقام جبرئیلی و عقل فعال برسیم. رسیدنش این گونه نیست که برای حضرت مریم باشد. همه انسان ها دعوت شده اند به این سیر روحانی. اگر انسان به آن جا رسید در میان مردم شود.  این است که مرحوم علامه طباطبایی ( قدس الله نفس زکیه ) می فرمودند: « روایاتی که آمده است بر زهد و خلوت نشینی ، باطل نیست. هر انسان مسلمانی باید در عمر خود مدتی را به خلوت بنشیند. » علت این که شما می بینید مردم معمولا در جامعه کار را خراب می کنند، مخصوصا کسانی که مسئولیتی را در جامعه می پذیرند، علتش این است که انفعال بر نفس آن ها غلبه دارد. بنابراین در مقابل مقام قرار می گیرد، مقام او را خراب می کند. در مقابل پول قرار می گیرد، پول او را خراب می کند. باید هر مسلمانی مدتی از عمر خود را در خلوت بنشیند و روی نفس خود کارکند که این نفس را از حالت انفعال به حالت فاعلیت برسد که بتواند تاثیر گذار شود. حالا بیرون بیاید. حال هیچ چیزی روی او تاثیر نمی گذارد.  او تاثیر می گذارد. این است که می بینید که علی (ع) کشاورزی نیز می کند. سالی 80 هزار دینار طلا چه قدر او را منحرف کرد؟ هیچی او را منحرف نکرد. حتی یک دینار برای خئد بر نداشت. انسانی است که خلیفه می شود، خلافت او را از راه به در نمی برد. پولدار می شود، از راه به در نمی رود. انسان باید “نفس علوی” پیدا کند. باید انسان به مقام جبرئیلی برسد.

برای این که کار اولین مرحله این است که حداقل از خواب بیدار شود و به مقام یقظه برسد. وقتی از خواب بیدار متوجه می شود که خدا ، ملائک، عالم از او طلبکار است . بدهی آن ها را نداده است. اولین اثر یقظه این است که بیزار می شود از همه منفعت ها و لذت های دنیایی. اگر همه لذت های دنیایی را به او بدهند می گوید: نمی خواهم. من انسان بدبختی هستم که اگر بخواهم بدبختی های روحانی خود را درست کنم معلوم نیست عمرم کفاف دهد. باز تو می گویی سرگرم دنیا شو؟

حیات الهی

گفتیم « أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ /46 سبا » همان مقام یقظه است که در اثر عنایت اسم الهادی در باطن قلب انسان ایجاد می شود. این جا اول مرتبه ای است که انسان به حیات الهی دست پیدا میک ند. حالا انسان زنده می شود. تا به حال انسان مرده بود. این نور تنبیه، آگاهی بر قلب انسان می زند و در سایه این نور انسان به حیات قلبی دست پیدا می کند. این است که معمولا ما مرده هستیم چون قلب ما مرده است. بنابراین هر کدام از ما تبدیل شده ایم به یک قبر متحرک. حقیقت انسان، روح انسان است و این روح در زیر این وجود دنیایی مرده است. ما خیال می کنیم زنده ایم. باز تاکید می کنم. چون من یعنی روح. و روح وقتی مرده است یعنی من مرده ام.

 ما خیال می کنیم حیاتی داریم، نداریم واقعا. مرده هستیم. این مرده بودن ما زمانی بر ما معلوم می شود که « وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ / 4 انفطار » و هنگامی که قبرها شکافته شود. قبر چیست ؟ همین وجود دنیایی است و ما در زیر آن مدفون هستیم. « وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ -بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ / 8-9 تکویر »  روزی که زنده به گورها را از قبر بیرون می کشند و می گویند به کدامین گناه این انسان را در زیر وجود دنیایی خودت کشتی و دفن کردی؟ یعنی تو را ته چاه طبیعت انداخت و روی تو آن قدر دنیا ، مقام ، پول ریخت ، اشیاء دنیایی را آن قدر بر روی تو ریخت که تو در زیر همه آنها مدفون شدی. او را از ته چاه طبیعت بیرون می کشند و می گویند « بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ / 8 تکویر » به کدامین گناه؟ تویی که یک لطیفه الهی ، یک نفحه الهی بودی به چه گناهی این انسان بیچاره تو را کشت و زیر همه این امور دنیایی تو را دفن کرد؟

بنابراین اگر انسان به این یقظه برسد، اولین نسیم های حیات برای او وزیدن گرفته . حال می توان گفت این قلب زنده شد و اول مراتب حیات را دارا است.

خواجه عبدالله در عبارت می گوید:
چون انسان به مقام رویت نور می رسد، به مقام حیات می رسد. ما به وسیله این نور به خدا اتصال داریم. مگر نمی فرماید « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ  /35 نور» اگر نور الهی بر انسان تابیدن گرفت، این انسان اولین اتصالش را با الله برقرا می کند. اتصال ما با الله در جایی است که این نور بر قلب ما بتابد. و الا مادامی که قلب بسته انسان متصل به الله نیست. وقتی این قلب مرده است، اتصالش با خدا قطع است. این ها مشکلات ما هستند.

رابطه انسان با خدا یک رابطه نوری است. یک شعاع نوری باید از خدا بر  قلب انسان بتابد. قلب انسان آینه ای است که نور را از خدا می گیرد. وقتی این قلب مرده است ، بسته است ، این اتصال قطع است. این است که دعا می خوانیم مستجاب نمی شود. نماز می خوانیم ، قبول نمی شود و برای ما معراج نیست. انسان زمانی از این مشکلات آگاه می شود که به مقام یقظه برسد.

چرا یقظه را اولین منزل قرار داده اند؟
چون انسانی که می خواهد سفری را آغاز کند باید بلند شود. باید به مقام “قومه” ، “قیام” برسم. همین پا شدن را یقظه می گویند. بنابراین آیه « أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ /46 سبا » را آورده اند. شما را به خاطر خدا پاشوید. تا انسان بلند نشود نمی تواند سفر خود را آغاز کند. لذا برخواستن و قیام کردن اول مرتبه ای است که سالک می خواهد سفر کند.  

خصوصیات مقام یقظه :
ویژگی هایی از این مقام را بیان کردیم. ( سرد شدن دنیا )  انسان متوجه نعمت های خدا می شود. و بعد متوجه می شود که من مایوس هستم از این که بتوانم این نعمت ها را بشمارم و بتوانم بر این نعمت ها وقوف پیدا کنم.

نعمت :
هر چیزی که انسان را برای رسیدن به مقصد یاری می کنند. مثلا یک نجار می خواهد یک صندلی بازد. برای رسیدن به مقصد خود اره می خواهد، چکش، چسب می خواهد. این ها نعمت هستند.

شکر نعمت :
این است که انسان از این چیزها، از این نعمت ها برای رسیدن به مقصد استفاده کند. مثلا پدر کسی به او پول داده تا از این جا به تهران سفر کند . این پول نعمت است که او رابه تهران می رساند .

کفران نعمت :
او این پول را خرج چیز دیگری کند و این می شود کفران نعمت.

مقصد انسان کجاست ؟
ما در نماز می گوییم « الله الصمد » صمد، مصدر به معنای مفعول است یعنی مقصود . « الله الصمد » یعنی الله مقصود ما است. یعنی هدف ما از آمدن به این دنیا رسیدن به خدا است. چیزی هم غیر از این نیست. ما اصلا وظیفه نداریم به دنبال رزق برویم. این ها چیزهایی است که خداوند برای انسان مقدر کرده است. یعنی گفته : ای انسان من تو را به این دنیا آورده ام برای این که دوباره به خلقت اصلی خودت بازگردی ، پیش من بازگردی منتهی چون این کار زحمت دارد رزق را بر عهده خودت گذاشته ام. البته انسان برای این که به کمال روحانی دست پیدا کند، نیاز به جسم دارد. ما با جسم باید عمل صالح انجام دهیم. می فرماید « إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ  / 10 فاطر » کلمه طیب یعنی روح پاک انسانی ، استعداد صعود و عروج به سوی بالا را دارد. اما چه چیزی آن را بالا می برد؟ عمل صالح.

عمل صالح :
عملی که صلاحیت داشته باشد او را بلا ببرد نه هر عملی.

ما در عالم ملکوت یک نقصی داشتیم که روی همان نقص خداوند ما را با جسم همنشین کرد که به وسیله این جسم کمالات روحانی خود را به دست آوریم و دوباره به سوی خدا بازگردیم.  این روح هی با عمل صالح کامل شود و بالا رود. جسم ما برای همین است. خداوند می فرماید: ای انسان من این جسم را به تو دادم تا با آن عمل صالح انجام دهی و دوباره روحت را به پیش من آوری. این جسم تو نیازهایی در دنیا دارد، من خود متکفل نیازهای جسمانی تو هستم، که تو نگران نباشی. البته اگر می بینید مردم دچار فقر می شوند ، اینها همه برای این است که مردن برای به دست آوردن حاجات جسمانی خود را موثر می دانند . یعنی می گویند اگر کار نکنم از کجا بخورم؟ به واسطه شرکی که در مردم هست، این فقر هست. معمولا کسانی که در رزقشان دچار مشکل می شوند به خاطر شرکی است که به خدا دارند. روی همین شرک است که رابطه آن ها با رزاقیت خدا قطع است. قلب ، رابطه نوری بین اسم رازق و انسان برقرار نیست. لذا خداوند می گوید برو به دنبال کارت! و الا اگر انسان با قدم توکل حرکت کند، حتی اگر کار هم نکند به او می رسد. این رو دقت داشته باشید که کار علت رزق نیست. تا حالا دیده اید بچه ای که شیر می خورد، کار کند؟ مگر خدا نمی فرماید « وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لایحْتَسِبُ / 3 طلاق »

تقوی یعنی چی ؟
یعنی واجباتش را به جا آورد ، از حرام پرهیز کند. در آیه می گوید : هرکس تقوی پیشه کند ، راه خروج از گرفتاری ها را به او نشان می دهم. این که می بینید مردم در گرفتاری هایی به سر می برند و از یکی وارد دیگری می شوند برای این است که این رابطه قطع است  و رابطه با خدا، با اسم رازق قطع است و لذا اسم رازق آن ها را تحت عنایت خود قرار نمی دهد.

به قول امیرالمونین (ع) در نهج البلاغه: « امات نفسه و احیا عقله – نفسش را کشت روحش را زنده کرد » تا این نفس حیوانی کشته نشود، روح پاک انسانی آزاد نمی شود. چه طور نفس حیوانی باید کشته شود؟ وقتی می خواهی حیوانی را بکشی باید آن چه را که نیاز دارد به او ندهی . انسان برای مجاهدت و کشتن حیوان نفس ، باید آن چه را که می خواهد به او ندهد، لذت های دنیا را می خواهد؟ به او ندهد. آن ها را کم کند تا بعد به مقام امات نفسه برسد و آن عقل الهی اش زنده شود. حیات قلب در این است.

این است که خداوند تنها چیزی که از ما خواسته همین است. حضرت امیر می فرماید: « مال قسمت شده و ضمانت هم شده و خداوند آن را بین شما قسمت کرده و ضمانت کرده. » مثل بچه ای که پدر و مادر به او می گویند: تو درست را بخوان و همه مایحتاجت را برای تو فراهم می کنیم. خدا هم از ما خواسته که تو فقط عمل صالح انجام بده و من برای تو می رسانم. خداوند نعمت ها را برای ما قرار داده تا به وسیله آن ها به خودش برسیم. دوستان دقت کنند که حلال لغو، کفران نعمت است. حلال بر عاشقان دوست حرام است. یکی از خصوصیات یقظه همین است که متوجه می شود من عمری چشم و گوش و اعضایم را برای لهو گرداندم. بعد می فرماید « ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ / 8 تکاثر » ما در قیامت از نعمت ها سوال می کنیم. خیلی از عذاب هایی که مردم می بینند از حلال و کفران نعمت است نه از حرام. انسانی که از خواب بیدار می شوند ، یک دغدغه شدید قلب او را می گیرد. خداوند در قرآن به همسران پیامبر فرمود « وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِکُنَّ / 33 احزاب » تفسیر باطنی از همسران رسول خدا ، هر کسی است که همراه رسول خدا عازم سفر روحانی است. می خواهد به یک معراج رود. در ظاهر خطاب به همسران ظاهری رسول خدا است و در باطن خطاب به کسانی است که می خواهند در یک سیر الی الله و عروج روحانی همراه خدا باشند. به اینها می گوید بنشینید در خانه هایتان. بیرون خبری نیست. تا یقظه بالاخره بر اثر فکرهای حاصل شود.


[1] امام صادق (ع)

[2](ص) رسول اکرم

[3]حَدَثِ اَصغر، به چیزی گفته می‌شود که وضو را باطل می‌کند.
 حَدَثِ اَکبر، چیزی است که موجب غُسل می‌شود.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

یک پاسخ به “شرح منازل السائرین جلسه چهارم”

  1. آرزو شکوفا گفت:

    عالی است درود بر جان پاک علامه سبزه واری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا یقظه اختیاری است ؟

ورود به منزل یقظه در اختیار خود انسان نیست. بیداری از خواب در اختیار خود انسان نیست. مخصوصا انسانی که در این دنیا در عالم غفلت به سر می برد.

امور دنیای اموری هستند که اصالت ندارند و انسان را از حقیقت خود باز می دارد. حقیقت وجود انسان روح الهی است که در او دمیده شده. این وجود جسمانی ما خودش را به جای حقیقت دنیایی در مقابل ما قرار داده و ما خیال می کنیم همین جسم هستیم و چیز دیگری در خود احساس نمی کنیم. در واقع تا انسان در این خواب هست، از خواب بیدار نمی شود. یقظه عبارت است از بیداری قلب. قلب ، روح انسان از خواب غفلت بیدار شود. این به خودی خود میسر نیست. علامت بیداری را عرض کردیم ( انسان نسبت به دنیا سرد می شود.) معمولا شیطان در سدد است که انسان را به وسیله آینده بترساند و انسان را در غفلت نگه دارد. به این وسیله انسان در دنیا می رود تا برای آینده و فرزندان خود پس انداز جمع کند و شیطان نمی کذارد انسان با خود فکر کند که خیلی ها بوده اند که پس انداز برای فرزندان خود جمع کرده اند و فرزندان نتوانستند از آنها استفاده کنند و همچنین کسانی بوده اند که از مال دنیا چیزی نداشته اند و فرزندان آن ها به جایی رسیده اند. شیطان اجازه نمی دهد اندیشه کنیم که زحمت و پس انداز من ، هیچ اثری در آینده این فرزندان ندارد. در اسلام به همین علت روی فکر تاکید شده تا انسان فکر کند.

بیدار شدن از خواب از یک جهت اختیاری هست و از یک جهت اختیاری نیست. در واقع باید باطن اسم “الهادی”  در قلب انسان پیاده شود. این اسم نیز مانند سایر اسماء الله ظاهر و باطنی دارد. مثلا :
رحمت ظاهری = رحمانیت
رحمان ، آن رحمتی است که بر ظاهر انسان وارد می شود. یعنی انسان را رشد جسمانی می دهد، رزق جسمانی را فراهم می کند.
رحمت باطنی = رحیمیت
بر قلب انسان وارد می شود ، روح را به کمال می رساند.

اسم رازق :
بعد ظاهری = رزق ظاهری ( نان ، خانه ، لباس )
بعد باطنی = رزق باطنی ( به قلب ما غذا، روح ، حکمت می دهد. )

البته همه نمی توانند از بعد باطن اسماء استفاده کنند. اکثر مردم از بعد ظاهر اسماء استفاده می کنند. بنابراین نور، حکمت ندارند. شما الان می بینید که چه قدر رحمت های ظاهری در میان مردم پراکنده شده است.
( مغازه ها را ببینید که چه قدر اجناس دارند. ) اما رحمت باطنی خیلی در اختیار مردم نیست. مثلا یقین یکی از آنها است. فرمود « كَلَّا لَو تَعلَمُونَ عِلمَ ٱليَقِينِ / 5 تکاثر » اگر انسان به مقام یقین برسد، می تواند جهنم و بهشت را ببیند یعنی می تواند باطن عالم را ببیند. یقین یک رحمت باطنی است، یک رزق باطنی است که خداوند به هر کسی نمی دهد. یا خود عقل یک رحمت باطنی است. کسانی که قلبشان باز شده باشد می توانند آن را به دست آورند.

خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم *** به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم

در عمق این شعر این است که گشایش طلب کنیم . ما نمی توانیم بگوییم خدایا به من نور بده، یقین و عقل بده. باید اول ظرف قلب انسان باز شده باشد تا بعد خداوند اینها را وارد قلب انسان کند. بعضی ها می گویند: خدایا توفیق به ما بده! بدون باز بودن قلب توفیق نمی شود و توفیق یقین، حکمت، اسرار، شهود بهشت و جهنم است. نه این که خدا الان به ما نمی دهد، الان هم نور در حال ریزش است ، رحمت بر ما ریزش می کند منتهی ظرف قلب بسته است. این است که انسان باید دعایش این باشد: خدایا گشایشی در قلب من ایجاد کن. نه گشایش در امور ظاهری که خدایا در زندگی ظاهری گره ای افتاده ، خیر. انسان گشایش قلبی و معنوی از خدا بخواهد.  وقتی که این قلب باز شد، در آن جا خودش می آید. در آن جا یقین، ایمان وارد قلب انسان می شود. همه ارزاق معنوی وارد قلب انسان می شوند. لذا شما گشایش را از خدا طلب کنید. طلب گشایش بدون زحمت نمی شود. ان شاءالله در باب توبه این ها را عرض می کنیم که چگونه انسان کاری کند که این گشایش در قلب او ایجاد شود؟ بدون این گشایش انسان به هیچ جا نمی رسد.
“یای” گشادی ، یای تفخیم است یعنی دلالت بر عظمت دارد. یعنی گشایش عظیمی طلبیم. یک گشایش خیلی وسیع نه یک ذره که قطره ای آب رحمت بر قلب انسان باشد، خیر. یک گشایش فوق العاده عظیمی بطلبیم که آن نور و یقین و حکمت بیایند و پشت سر هم وارد قلب انسان بشوند و انسان از ارزاق ملکوتی بهره مند شود.

این است که رحمت و رزق ظاهری در میان مردم زاید است اما شما بفرمایید چه قدر عقل در میان مردم است؟ آن عقلی که می فرماید « اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان[1]» به وسیله آن خدا عبادت می شود و به وسیله ان بهشت کسب می شود. چه قدر از آن عقل در میان مردم است؟ وقتی نگاه می کنی می بینی که متاسفانه در میان مردم عقل معاش است نه این عقل. انسان به وسیله :
عقل ظاهری :  معاش را درست می کند.
عقل باطنی : معاد را درست می کند.
عقل باطنی خیلی کم در میان مردم پخش شده است.

خداوند می فرماید « وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ / 75 انعام » ما به ابراهیم ملکوت آسمان ها و زمین را نشان دادیم تا ابراهیم از یقین دار باشد. یعنی ابراهیم به مقام یقین برسد یعنی به رویت ملکوت برسد، می تواند غیب عالم را ببیند. این یقین چه قدر دست ما هست؟ ما نمی توانیم ببینیم. این است که از باطن اسماء خدا محروم هستیم. این است که نماز می خوانیم و روزه می گیریم اما از آثار آن محروم هستیم . فرمود: « الصلاة معراج المؤمن [2]»  واقعا معراج است. همان معراجی که رسول خدا رفتند در مراتب پایین تر برای ما نیز هست یعنی کسی که نماز می خواند ، نوعی عروج الی الله است و بازگشت از خدا است به سوی خلق. در حالی که ما چنین چیزی را نداریم. نماز یک سیر قلب است، یک سیر روح است. در عالم ملکوت. ما از نماز قلبی محروم هستیم. قلب در همین جا مانده است و الفاظی را بیان می کنیم. به هیچ وجه روح عوالم ملکوت را سیر نمی کند. این است که معمولا از هدایت باطنی بی بهره هستیم.

مقام یقظه چه زمانی است ؟
وقتی است که اسم الهادی بر باطن قلب انسان تعلق بگیرد. وقتی این اسم بر قلب تعلق گرفت ، یک مرتبه مثل کسی که خواب هست و ضربه ای محکم او را از خواب می پراند، این گونه عمل می کند. مثال هایی در این باب زدیم. ادراک انسان عوض می شود و اگر تا الان می گفت: من یعنی جسم. حال می گوید: من یعنی روح. به روح نگاه می کند و می بیند فقیر، سیاه و ظلمانی است. تا به الان هرچه کرده جز سیاهی برروی این روح و قلب چیز دیگری نداشته. آنجا می فهمد من تا به حال برای جسم کار می کردم که 60 سال عمر می کند  اما من حقیقتی هستم ابدی. قرار است تا ابد زندگی کنم و برای راه ابدیتی که در پیش دارم هیچ به دست نیاورده ام. نمازی خوانده ام اما نمازی که به قلب انسان نرسد که چیزی نیست. روزه ای گرفته ام اما به قلب من نرسیده. یعنی آثارش بر روح من ننشسته. نمازی زاد و توشه انسان است که اثر آن به قلب انسان برسد. اگر نماز ، نمازی باشد که به قلب برسد چنان آن انسان احساس شعف می کند که احساس سبکی و لذت می کند از پاک شدن از آلودگی های دنیا و بعد لحظه شماری می کند که کی نماز بعد برسد.
نکاتی راجع به خواب :
یا مثلا خود خواب آلودگی است. آلودگی های روحانی با وضو یا غسل از بین می روند و آلودگی های جسمانی با آب. اگر انسان دقت داشته باشد می بیند که همین که گفته می شود بعد از خواب باید وضو گرفته شود، متوجه می شود که خواب آلودگی و نجسات است پس هرچه مدت زمان خواب انسان بیشتر باشد، نجس شدن روح انسان بیشتر است. ما خیلی وقت ها از خوابیدن لذت می بریم. هرچه بیشتر تعطیل باشیم ، بیشتر می خوابیم. غافل از این که هرچه بیشتر می خوابیم، بیشتر روح خود را نجس و آلوده می کنیم. بنابراین همین که شارع فرموده همین که خوابیدی ، خواب مبطل وضو است، یعنی خواب روح انسان را آلوده می کند.

یا امورات دیگری که شارع اشاره کرده است. مثلا: اگر انسان بول کرد باید وضو بگیرد. یعنی چی ؟ یعنی غیر از نجاست ظاهری ، روح انسان را نیز نجس می کند. این است که دوستان دقت کنند که دائم الوضو باشند روی همین جهت. وقتی خوابیدید، نیاز به دستشویی پیدا شد ، بعد حتما وضو بگیرید. نگذارید روح در همان سیاهی بماند. نقل می کنند: کسی در کنار دجله بود. نیاز به دستشویی پیدا کرد و رفقای او در همان جا بودند. دورتر از آن ها شد و قضای حاجت کرد. بعد که می خواست بیاید، همان جا تیمم کرد و آمد. اصحاب او پرسیدند که 50-100 متر راه بود، وضو گرفتید. گفت: از همان جا تا لب دجله نخواستم که آلوده باشم. این هایی که باطن خود را می بینند این گونه هستند. یا نقل کردند که گفت: اگر از همین جا تا رسیدن به آب خدا جان من را گرفت ، من با یک روح سیاه خدا را ملاقات کنم؟ ان هایی که حواسشان جمع است و می فهمند که حقیقت آن ها روح است و نباید آلوده شود این گونه هستند. این است که دوستان دقت بفرمایند که همیشه دائم الوضو باشند و یک وقت همین طور حدث باقی نمانند. ( چه حدث اکبر و چه حدث اصغر [3])
بعضی از لذت ها هستند که چنان قوی هستند و روح را چنان آلوده می کنند که با غسل باید برطرف شود. لذا دوستان سعی کنند با کسانی که خیلی اهل غسل نیستند، زیاد معاشرت نداشته باشند و هم نشینی نداشته باشند ، سیاهی روح آن ها در شما تاثیر می کند. از آن ها فاصله بگیرید. همین طور که کنار آن ها نشسته اید تاثیر میکند. کنار آدم بی وضو نشینید، روح او سیاه است، آلوده است. همین که کنار او می نشینی تاثیر می کند. به هر حال روح بر روح انسان ها بیشتر حالت انفعال غلبه دارد تا فاعلیت. ما معمولا روحمان خیلی زود می پذیرد. مثل آینه ای که خیلی زود عکس را می پذیرد.

نکات پیرامون جبرئیل و مقام جبرئیلی :

جبرئیل = عقل فعال
یعنی عقلی که فقط فاعلیت دارد ، انفعال ندارد. پذیرایی ندارد، فقط اثر گذار است. در قرآن  به جبرئیل “مُطاع” گفته می شود. فرمانده است، فرمانبر نیست. حالت انفعالی در جبرئیل نیست. کسی که در سلوک خود به مقام جبرئیلی برسد، اگردر میان مردم بیاید از آلودگی های مردم تاثیر نمی پذیرد. این است که می بینید حضرت مریم (س) اول به خلوت خود در مسجد القصی رفت « وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا / 16 مریم » و در زیر نظر حضرت زکریا (ع) ، پیر و شیخ خودش شروع به کار کردن کرد تا زمانی که به مقام جبرئیلی رسید. وقتی جبرئیل را دید و جبرئیل برای او متمثل شد « فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا / 17 مریم »  یعنی مریم به مقام جبرئیلی ، عقل فعال رسید. حالا به میان مردم می آید. این است که ما زیاد روی مسئله خلوت تاکیید می کنیم.

انسان با خود خلوت داشته باشد و زیاد با مردم محشور نباشد. نفس ما در حالت عادی ( حالتی که ما در آن هستیم ) انفعال بر آن غلبه دارد. کنار یک آدم بی نماز که بنشینیم سیاهی او بر ما اثر دارد و امثالهم. این است که تا می توانید خلوت خود را از دست ندهید و در خلوت خود تا می توانید به ذکر خدا و عبادت خدا مشغول شویم تا به مقام جبرئیلی و عقل فعال برسیم. رسیدنش این گونه نیست که برای حضرت مریم باشد. همه انسان ها دعوت شده اند به این سیر روحانی. اگر انسان به آن جا رسید در میان مردم شود.  این است که مرحوم علامه طباطبایی ( قدس الله نفس زکیه ) می فرمودند: « روایاتی که آمده است بر زهد و خلوت نشینی ، باطل نیست. هر انسان مسلمانی باید در عمر خود مدتی را به خلوت بنشیند. » علت این که شما می بینید مردم معمولا در جامعه کار را خراب می کنند، مخصوصا کسانی که مسئولیتی را در جامعه می پذیرند، علتش این است که انفعال بر نفس آن ها غلبه دارد. بنابراین در مقابل مقام قرار می گیرد، مقام او را خراب می کند. در مقابل پول قرار می گیرد، پول او را خراب می کند. باید هر مسلمانی مدتی از عمر خود را در خلوت بنشیند و روی نفس خود کارکند که این نفس را از حالت انفعال به حالت فاعلیت برسد که بتواند تاثیر گذار شود. حالا بیرون بیاید. حال هیچ چیزی روی او تاثیر نمی گذارد.  او تاثیر می گذارد. این است که می بینید که علی (ع) کشاورزی نیز می کند. سالی 80 هزار دینار طلا چه قدر او را منحرف کرد؟ هیچی او را منحرف نکرد. حتی یک دینار برای خئد بر نداشت. انسانی است که خلیفه می شود، خلافت او را از راه به در نمی برد. پولدار می شود، از راه به در نمی رود. انسان باید “نفس علوی” پیدا کند. باید انسان به مقام جبرئیلی برسد.

برای این که کار اولین مرحله این است که حداقل از خواب بیدار شود و به مقام یقظه برسد. وقتی از خواب بیدار متوجه می شود که خدا ، ملائک، عالم از او طلبکار است . بدهی آن ها را نداده است. اولین اثر یقظه این است که بیزار می شود از همه منفعت ها و لذت های دنیایی. اگر همه لذت های دنیایی را به او بدهند می گوید: نمی خواهم. من انسان بدبختی هستم که اگر بخواهم بدبختی های روحانی خود را درست کنم معلوم نیست عمرم کفاف دهد. باز تو می گویی سرگرم دنیا شو؟

حیات الهی

گفتیم « أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ /46 سبا » همان مقام یقظه است که در اثر عنایت اسم الهادی در باطن قلب انسان ایجاد می شود. این جا اول مرتبه ای است که انسان به حیات الهی دست پیدا میک ند. حالا انسان زنده می شود. تا به حال انسان مرده بود. این نور تنبیه، آگاهی بر قلب انسان می زند و در سایه این نور انسان به حیات قلبی دست پیدا می کند. این است که معمولا ما مرده هستیم چون قلب ما مرده است. بنابراین هر کدام از ما تبدیل شده ایم به یک قبر متحرک. حقیقت انسان، روح انسان است و این روح در زیر این وجود دنیایی مرده است. ما خیال می کنیم زنده ایم. باز تاکید می کنم. چون من یعنی روح. و روح وقتی مرده است یعنی من مرده ام.

 ما خیال می کنیم حیاتی داریم، نداریم واقعا. مرده هستیم. این مرده بودن ما زمانی بر ما معلوم می شود که « وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ / 4 انفطار » و هنگامی که قبرها شکافته شود. قبر چیست ؟ همین وجود دنیایی است و ما در زیر آن مدفون هستیم. « وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ -بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ / 8-9 تکویر »  روزی که زنده به گورها را از قبر بیرون می کشند و می گویند به کدامین گناه این انسان را در زیر وجود دنیایی خودت کشتی و دفن کردی؟ یعنی تو را ته چاه طبیعت انداخت و روی تو آن قدر دنیا ، مقام ، پول ریخت ، اشیاء دنیایی را آن قدر بر روی تو ریخت که تو در زیر همه آنها مدفون شدی. او را از ته چاه طبیعت بیرون می کشند و می گویند « بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ / 8 تکویر » به کدامین گناه؟ تویی که یک لطیفه الهی ، یک نفحه الهی بودی به چه گناهی این انسان بیچاره تو را کشت و زیر همه این امور دنیایی تو را دفن کرد؟

بنابراین اگر انسان به این یقظه برسد، اولین نسیم های حیات برای او وزیدن گرفته . حال می توان گفت این قلب زنده شد و اول مراتب حیات را دارا است.

خواجه عبدالله در عبارت می گوید:
چون انسان به مقام رویت نور می رسد، به مقام حیات می رسد. ما به وسیله این نور به خدا اتصال داریم. مگر نمی فرماید « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ  /35 نور» اگر نور الهی بر انسان تابیدن گرفت، این انسان اولین اتصالش را با الله برقرا می کند. اتصال ما با الله در جایی است که این نور بر قلب ما بتابد. و الا مادامی که قلب بسته انسان متصل به الله نیست. وقتی این قلب مرده است، اتصالش با خدا قطع است. این ها مشکلات ما هستند.

رابطه انسان با خدا یک رابطه نوری است. یک شعاع نوری باید از خدا بر  قلب انسان بتابد. قلب انسان آینه ای است که نور را از خدا می گیرد. وقتی این قلب مرده است ، بسته است ، این اتصال قطع است. این است که دعا می خوانیم مستجاب نمی شود. نماز می خوانیم ، قبول نمی شود و برای ما معراج نیست. انسان زمانی از این مشکلات آگاه می شود که به مقام یقظه برسد.

چرا یقظه را اولین منزل قرار داده اند؟
چون انسانی که می خواهد سفری را آغاز کند باید بلند شود. باید به مقام “قومه” ، “قیام” برسم. همین پا شدن را یقظه می گویند. بنابراین آیه « أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ /46 سبا » را آورده اند. شما را به خاطر خدا پاشوید. تا انسان بلند نشود نمی تواند سفر خود را آغاز کند. لذا برخواستن و قیام کردن اول مرتبه ای است که سالک می خواهد سفر کند.  

خصوصیات مقام یقظه :
ویژگی هایی از این مقام را بیان کردیم. ( سرد شدن دنیا )  انسان متوجه نعمت های خدا می شود. و بعد متوجه می شود که من مایوس هستم از این که بتوانم این نعمت ها را بشمارم و بتوانم بر این نعمت ها وقوف پیدا کنم.

نعمت :
هر چیزی که انسان را برای رسیدن به مقصد یاری می کنند. مثلا یک نجار می خواهد یک صندلی بازد. برای رسیدن به مقصد خود اره می خواهد، چکش، چسب می خواهد. این ها نعمت هستند.

شکر نعمت :
این است که انسان از این چیزها، از این نعمت ها برای رسیدن به مقصد استفاده کند. مثلا پدر کسی به او پول داده تا از این جا به تهران سفر کند . این پول نعمت است که او رابه تهران می رساند .

کفران نعمت :
او این پول را خرج چیز دیگری کند و این می شود کفران نعمت.

مقصد انسان کجاست ؟
ما در نماز می گوییم « الله الصمد » صمد، مصدر به معنای مفعول است یعنی مقصود . « الله الصمد » یعنی الله مقصود ما است. یعنی هدف ما از آمدن به این دنیا رسیدن به خدا است. چیزی هم غیر از این نیست. ما اصلا وظیفه نداریم به دنبال رزق برویم. این ها چیزهایی است که خداوند برای انسان مقدر کرده است. یعنی گفته : ای انسان من تو را به این دنیا آورده ام برای این که دوباره به خلقت اصلی خودت بازگردی ، پیش من بازگردی منتهی چون این کار زحمت دارد رزق را بر عهده خودت گذاشته ام. البته انسان برای این که به کمال روحانی دست پیدا کند، نیاز به جسم دارد. ما با جسم باید عمل صالح انجام دهیم. می فرماید « إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ  / 10 فاطر » کلمه طیب یعنی روح پاک انسانی ، استعداد صعود و عروج به سوی بالا را دارد. اما چه چیزی آن را بالا می برد؟ عمل صالح.

عمل صالح :
عملی که صلاحیت داشته باشد او را بلا ببرد نه هر عملی.

ما در عالم ملکوت یک نقصی داشتیم که روی همان نقص خداوند ما را با جسم همنشین کرد که به وسیله این جسم کمالات روحانی خود را به دست آوریم و دوباره به سوی خدا بازگردیم.  این روح هی با عمل صالح کامل شود و بالا رود. جسم ما برای همین است. خداوند می فرماید: ای انسان من این جسم را به تو دادم تا با آن عمل صالح انجام دهی و دوباره روحت را به پیش من آوری. این جسم تو نیازهایی در دنیا دارد، من خود متکفل نیازهای جسمانی تو هستم، که تو نگران نباشی. البته اگر می بینید مردم دچار فقر می شوند ، اینها همه برای این است که مردن برای به دست آوردن حاجات جسمانی خود را موثر می دانند . یعنی می گویند اگر کار نکنم از کجا بخورم؟ به واسطه شرکی که در مردم هست، این فقر هست. معمولا کسانی که در رزقشان دچار مشکل می شوند به خاطر شرکی است که به خدا دارند. روی همین شرک است که رابطه آن ها با رزاقیت خدا قطع است. قلب ، رابطه نوری بین اسم رازق و انسان برقرار نیست. لذا خداوند می گوید برو به دنبال کارت! و الا اگر انسان با قدم توکل حرکت کند، حتی اگر کار هم نکند به او می رسد. این رو دقت داشته باشید که کار علت رزق نیست. تا حالا دیده اید بچه ای که شیر می خورد، کار کند؟ مگر خدا نمی فرماید « وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لایحْتَسِبُ / 3 طلاق »

تقوی یعنی چی ؟
یعنی واجباتش را به جا آورد ، از حرام پرهیز کند. در آیه می گوید : هرکس تقوی پیشه کند ، راه خروج از گرفتاری ها را به او نشان می دهم. این که می بینید مردم در گرفتاری هایی به سر می برند و از یکی وارد دیگری می شوند برای این است که این رابطه قطع است  و رابطه با خدا، با اسم رازق قطع است و لذا اسم رازق آن ها را تحت عنایت خود قرار نمی دهد.

به قول امیرالمونین (ع) در نهج البلاغه: « امات نفسه و احیا عقله – نفسش را کشت روحش را زنده کرد » تا این نفس حیوانی کشته نشود، روح پاک انسانی آزاد نمی شود. چه طور نفس حیوانی باید کشته شود؟ وقتی می خواهی حیوانی را بکشی باید آن چه را که نیاز دارد به او ندهی . انسان برای مجاهدت و کشتن حیوان نفس ، باید آن چه را که می خواهد به او ندهد، لذت های دنیا را می خواهد؟ به او ندهد. آن ها را کم کند تا بعد به مقام امات نفسه برسد و آن عقل الهی اش زنده شود. حیات قلب در این است.

این است که خداوند تنها چیزی که از ما خواسته همین است. حضرت امیر می فرماید: « مال قسمت شده و ضمانت هم شده و خداوند آن را بین شما قسمت کرده و ضمانت کرده. » مثل بچه ای که پدر و مادر به او می گویند: تو درست را بخوان و همه مایحتاجت را برای تو فراهم می کنیم. خدا هم از ما خواسته که تو فقط عمل صالح انجام بده و من برای تو می رسانم. خداوند نعمت ها را برای ما قرار داده تا به وسیله آن ها به خودش برسیم. دوستان دقت کنند که حلال لغو، کفران نعمت است. حلال بر عاشقان دوست حرام است. یکی از خصوصیات یقظه همین است که متوجه می شود من عمری چشم و گوش و اعضایم را برای لهو گرداندم. بعد می فرماید « ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ / 8 تکاثر » ما در قیامت از نعمت ها سوال می کنیم. خیلی از عذاب هایی که مردم می بینند از حلال و کفران نعمت است نه از حرام. انسانی که از خواب بیدار می شوند ، یک دغدغه شدید قلب او را می گیرد. خداوند در قرآن به همسران پیامبر فرمود « وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِکُنَّ / 33 احزاب » تفسیر باطنی از همسران رسول خدا ، هر کسی است که همراه رسول خدا عازم سفر روحانی است. می خواهد به یک معراج رود. در ظاهر خطاب به همسران ظاهری رسول خدا است و در باطن خطاب به کسانی است که می خواهند در یک سیر الی الله و عروج روحانی همراه خدا باشند. به اینها می گوید بنشینید در خانه هایتان. بیرون خبری نیست. تا یقظه بالاخره بر اثر فکرهای حاصل شود.


[1] امام صادق (ع)

[2](ص) رسول اکرم

[3]حَدَثِ اَصغر، به چیزی گفته می‌شود که وضو را باطل می‌کند.
 حَدَثِ اَکبر، چیزی است که موجب غُسل می‌شود.

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

یک پاسخ به “شرح منازل السائرین جلسه چهارم”

  1. آرزو شکوفا گفت:

    عالی است درود بر جان پاک علامه سبزه واری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *