با آب چشمه یا آب جاری می توان وضو گرفت. اینها که آب های مقید هستند پس سر آن چیست که میتوان با انها وضو گرفت؟ چون خود مقید هستند اما متصل به معدن آب هستند لذا تطهیرکننده هستند. مانند علم اولیا الهی . با این ک مقید هستند ما پاک کننده هستند. خود امام یا پیامبر هست که مستقیما از علم خداوند بهره مند است اما اولیا مستقیما علمشان را از ذات خداوند نگرفته اند ، از پیامبر گرفته اند. یعنی علم پیامبر که از خدا بر سینه او جاری شده ، در وجود اینها می تابد.
عالم آفرینش:
ظاهر: طبیعت – ماه – خورشید
باطن : همان قیامت است.
یعنی وقتی انسان می میرد در واقع طی مکانی نمی کند. از لحاظ عقلی اثبات شده که روح محال است بی جسم باشد. روح یک جنبه تعلقی دارد. خود وجود مجرد است اما باید همیشه همراه با یک جسم باشد. وقتی انسان می میرد، روح نمی تواند سرگردان تا قیامت بماند. بنابراین همین طور که در این دنیا این جسم برای ما ساخته می شود، یک بدن مثالی نیز برای ما درست می کند.
عزرائیل:
ملکی است که سلطه تام بر عالم طبیعت دارد، ذره ای در عالم نیست الا این که در تحت قدرت عزرائیل است و او موجودات را به تدریج از قوه به فعل می کشاند. از نقص به کمال می کشاند. موت = انتقال . عزرائیل ملک انتقال است. یک سنگ که طی حرکت جوهری به طلا تبدیل می شود، همه کار عزرائیل است .
اتفاقی که در زمان مرگ می افتد این است که او (عزرائیل) بدن جسمانی را از ما می گیرد و روح با بدن مثالی شروع می کند به زندگی کردن. بنابراین انسان یک انتقالی پیدا میکند از ظاهر عالم به باطن عالم. وقتی با بدن مثالی به باطن عالم رود در انجا موجوداتی که قبل از من از دنیا رفتند و با بدن مثالی زندگی می کنند، من می توانم انها را ببینم و با انها محشور هستم. بعد از مرگ باید دید وجود مثالی من با وجود مثالی کدام یک از اماکن کره زمین یا این عالم تناسب دارد؟
عبادات
ظاهر: همین هایی که انجام می دهیم . از قلب بر جسم وارد نمی شود. از بیرون وارد می شود. مثلا ترس از جهنم.
باطن : نور. از قلب بر جسم وارد می شود. از درون وارد می شود.
بنابراین انسانی که عبادت نمیکند از طهارت باطنی برخوردار نیست. از نورانیت باطنی برخوردار نیست و وجودش تاریک و ظلمانی است. وقتی بمیرد یک مرتبه خود را در ظلمتی می بیند چون تنها چیزی که در قیامت در انسان نورانیت ایجاد می کند عبادت است.
عبادت :
هرکاری که انسان به قصد خدا انجام میدهد.
البته عبادت ظاهری نیز بی تاثیر نیست منتهی تا به بهشت برسد خیلی باید مکافات بکشد. اما کسانی که عبادات واقعی دارند و از طهارت اصغر به طهارت اکبر رسیده اند ، نورانیت فوق العاده قوی می شود. اینها همان کسانی هستند که قرآن می گوید: « وقتی راه می روند نورشان پس و پیش را روشن می دارد. »
این که انسان به چنین مقامی برسد در گرو علم است وعمل. اولا انسان علم به باطن عبادات داشته باشد و بعد به وسیله تزکیه نفس شروع کند به عمل کردن.
قبل از شروع وضو و شستشن اعضا مستحباتی وارد است که مثلا دست را بشوید، آبی در دهان مزمزه کند، 3بار آب به بینی بریزد و ان را تمیز کند، و بعد شروع کند به وضو گرفتن. در تفسیر انها :
انسان در مجاورت با دنیا، آثار دنیا بر وجود او می نشیند. چرا که ماده 3خصوصیت دارد: 1.ظلمت است. سایه عالم ملکوت است. ظلمت و سایه عدم نور هستند. 2.غفلت است. 3. کثرت بر ماده حاکم است. کسی که در مجاورت ماده است این 3خصوصیت به او راه پیدا می کند.
شستن دست ها :
هرچه که این دستها در درون دنیا بود و کار دنیا انجام می دادی این را بشوئی. وقتی که این را انجام می دهی باید به معانی توجه داشته باشی تا وضو تو کامل باشد.
آب در دهان کردن :
حرف های دنیایی زدی بنابراین زبان و دهان را آلوده کرد پس3بار آب در دهان بریز تا آثار دنیا از این دهان خارج شود.
شستن بینی:
3بار آب را در بینی کن و استنشاق کن تا بوهای دنیا از ان خارج شود. بالاخره پول ، مقام و اینها از بوهای دنیایی هستند.
حال وارد وضو می شود .
شستن صورت :
صورت وجه است. انسان با هرچیز که میخواهد روبرو شود با ان روبه رو می شود.در باطن وجه ما ظلمتی از دنیا قرار گرفته، دراینجا با نیت “قربه الی الله” انسان آب می ریزد. – توجه به نحوه تولد ملائکه نورانی از اعمال وضو داشته باشید که با توجه به حرکت جوهری و جسمانیت الحدوث بودن نفس این مسدله را اثبات کردیم. – لذا وقتی وضو می گیرد، این عمل کم کم تبدیل می شود به ملکوت ، ملائکه که اینها خود دارای شعورند. نور از خود این عمل زاده می شود.
هر تطهیری وضو نمی شود. البته نه هر صورت شستنی بلکه تنها به این ترتیب که شریعت گفته چرا که اطلاع دراد من چه کنم که از عمل من ملائکه نورانی تولید شوند.عمل هی رشد کند تا جایی که این عمل مادی تبدیل بشود به یک موجود ملکوتی با شعور.
شستن دست :
دست نیز در کار دنیا بوده در نتیجه خصوصیات دنیا وارد این دستها شده اند. آب روی دستها بریزد تا آثار دنیا از آن خارج شود.
انسان باید توجه داشته که من به غیر از وجه ظاهری یک وجه باطنی دارم که روح من است. وجه باطنی ما یا روح ماست که می خواهد به خدا متوجه شود. ما با قسمتی از وجودمان می توانیم متوجه خدا شویم که مثل خدا مجرد است. بنابراین باید توجه کند که باید کوششی انجام دهم تا ان وجه باطنی خودم را نورانی کنم. نیاز به مجاهده قوی دارد که تعلقات روح را به دور بریزد. بنابراین شروع کند به مجاهده اکبر، به یک ریاضت و عبادت قوی تا وجه باطن خود را نورانی کند.
دو دست باطنی :
در واقع دو قوه شهوت و غضب هستند. دست چه کار می کند؟ دو عضو عمل کننده هستند. ابزار عمل هستند در انسان. در واقع خود دو دست در عمل کردن مستقل نیستند و تحت دو قوه شهویه و غضبیه هستند. که به این دو قوه ” قوای عماله” می گویند.
قوه شهوت :
انسان را به سوی جلب منافع هدایت میکند.
قوه غضبیه:
انسان را از ضررها دور می دارد.
انسان باید به هنگام وضو گرفتن متوجه باشد که من همانطور که دو دست ظاهری را تطهیر میکنم، ان دو دست باطنی را نیز تطهیر کنم. قوه شهوت را تطهیر کنم و نگذارم من را به سوی زیاده طلبی ها هدایت کند و آن را تبدیل به حرص و طمع کند.
مسح سر:
سر انسان محا خواطر و خطورات است. به طور کلی علمای علوم باطن خطورات را به 4دسته تقسیم کرده اند:
1.ربانی :
علومی که خداوند از بطن غیب خود بر قلوب مقربین بدون واسطه الهام میکند. اسم این را “وحی” گذاشته اند. به قدری قوی هستند که انسان به آن شک نمیکند لذا پیامبر هیچگاه به آنها شک نکرد. و سنگین هم هستند. معمولا انسانهای معمولی به آن دست پیدا نمی کنند. برای انبیا ، اولیا و مقربین است. « قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ / 48سبا » معمولا اینجور واردات جسم انسان را فرسوده میکند. این که پیامبر در سن 63سالگی فوت کردند همین است وقتی واردات بسیار قوی است جسم را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و عمر انسان را کم میکند.
2.مَلَکی :
به اینها “الهام” می گویند. به انسانهایی پاک از ناحیه ملائکه وارد می شود. ملائکه الهی انسان را تحت الهاماتی قرار می دهند. معمولا در جایی است که انسان در درون خود علاقه ای پیدا کرد که نماز شبی بخواند و عبادتی کند. این الهام ملکی است. یعنی ملائکه وجود انسان را تحت تسخیر خود قرار دادند و انسان را وادار به این کار کردند.
3. نفسانی :
انسان میل پیدا می کند به لذتهای دنیایی. معمولا زودگذر هستند و نفس و طبیعت انسان به سوی آن کشش دارد. به اینها “هواجس” می گویند.
4.شیطانی :
جایی که انسان می داند معصیت و گناه می کند اما به انجام آن میل دارد. به اینها “وساوس” می گویند.
خطورات :
حالتهایی که در دل انسان پیدا می شود و دوامی ندارد. وقتی انسان می خواهد مسح بکشد، به این سر توجه کند که در واقع دارم خواطر نفسانی و وساوس شیطانی را از سرم دور میکنم و به بیرون می ریزم. البته بعد از انجام آن در صدد باشد که آنها را از خود دور نگه دارد
مطالبی راجع به طهارت اعضا وضو و اسرا در آن ها : با آب چشمه یا آب جاری می توان وضو گرفت. اینها که آب های مقید هستند پس سر آن چیست که میتوان با انها وضو گرفت؟ چون خود مقید هستند اما متصل به معدن آب هستند لذا تطهیرکننده هستند. مانند علم اولیا الهی […]
مطالبی راجع به طهارت اعضا وضو و اسرا در آن ها : با آب چشمه یا آب جاری می توان وضو گرفت. اینها که آب های مقید هستند پس سر آن چیست که میتوان با انها وضو گرفت؟ چون خود مقید هستند اما متصل به معدن آب هستند لذا تطهیرکننده هستند. مانند علم اولیا الهی […]
با آب چشمه یا آب جاری می توان وضو گرفت. اینها که آب های مقید هستند پس سر آن چیست که میتوان با انها وضو گرفت؟ چون خود مقید هستند اما متصل به معدن آب هستند لذا تطهیرکننده هستند. مانند علم اولیا الهی . با این ک مقید هستند ما پاک کننده هستند. خود امام یا پیامبر هست که مستقیما از علم خداوند بهره مند است اما اولیا مستقیما علمشان را از ذات خداوند نگرفته اند ، از پیامبر گرفته اند. یعنی علم پیامبر که از خدا بر سینه او جاری شده ، در وجود اینها می تابد.
عالم آفرینش:
ظاهر: طبیعت – ماه – خورشید
باطن : همان قیامت است.
یعنی وقتی انسان می میرد در واقع طی مکانی نمی کند. از لحاظ عقلی اثبات شده که روح محال است بی جسم باشد. روح یک جنبه تعلقی دارد. خود وجود مجرد است اما باید همیشه همراه با یک جسم باشد. وقتی انسان می میرد، روح نمی تواند سرگردان تا قیامت بماند. بنابراین همین طور که در این دنیا این جسم برای ما ساخته می شود، یک بدن مثالی نیز برای ما درست می کند.
عزرائیل:
ملکی است که سلطه تام بر عالم طبیعت دارد، ذره ای در عالم نیست الا این که در تحت قدرت عزرائیل است و او موجودات را به تدریج از قوه به فعل می کشاند. از نقص به کمال می کشاند. موت = انتقال . عزرائیل ملک انتقال است. یک سنگ که طی حرکت جوهری به طلا تبدیل می شود، همه کار عزرائیل است .
اتفاقی که در زمان مرگ می افتد این است که او (عزرائیل) بدن جسمانی را از ما می گیرد و روح با بدن مثالی شروع می کند به زندگی کردن. بنابراین انسان یک انتقالی پیدا میکند از ظاهر عالم به باطن عالم. وقتی با بدن مثالی به باطن عالم رود در انجا موجوداتی که قبل از من از دنیا رفتند و با بدن مثالی زندگی می کنند، من می توانم انها را ببینم و با انها محشور هستم. بعد از مرگ باید دید وجود مثالی من با وجود مثالی کدام یک از اماکن کره زمین یا این عالم تناسب دارد؟
عبادات
ظاهر: همین هایی که انجام می دهیم . از قلب بر جسم وارد نمی شود. از بیرون وارد می شود. مثلا ترس از جهنم.
باطن : نور. از قلب بر جسم وارد می شود. از درون وارد می شود.
بنابراین انسانی که عبادت نمیکند از طهارت باطنی برخوردار نیست. از نورانیت باطنی برخوردار نیست و وجودش تاریک و ظلمانی است. وقتی بمیرد یک مرتبه خود را در ظلمتی می بیند چون تنها چیزی که در قیامت در انسان نورانیت ایجاد می کند عبادت است.
عبادت :
هرکاری که انسان به قصد خدا انجام میدهد.
البته عبادت ظاهری نیز بی تاثیر نیست منتهی تا به بهشت برسد خیلی باید مکافات بکشد. اما کسانی که عبادات واقعی دارند و از طهارت اصغر به طهارت اکبر رسیده اند ، نورانیت فوق العاده قوی می شود. اینها همان کسانی هستند که قرآن می گوید: « وقتی راه می روند نورشان پس و پیش را روشن می دارد. »
این که انسان به چنین مقامی برسد در گرو علم است وعمل. اولا انسان علم به باطن عبادات داشته باشد و بعد به وسیله تزکیه نفس شروع کند به عمل کردن.
قبل از شروع وضو و شستشن اعضا مستحباتی وارد است که مثلا دست را بشوید، آبی در دهان مزمزه کند، 3بار آب به بینی بریزد و ان را تمیز کند، و بعد شروع کند به وضو گرفتن. در تفسیر انها :
انسان در مجاورت با دنیا، آثار دنیا بر وجود او می نشیند. چرا که ماده 3خصوصیت دارد: 1.ظلمت است. سایه عالم ملکوت است. ظلمت و سایه عدم نور هستند. 2.غفلت است. 3. کثرت بر ماده حاکم است. کسی که در مجاورت ماده است این 3خصوصیت به او راه پیدا می کند.
شستن دست ها :
هرچه که این دستها در درون دنیا بود و کار دنیا انجام می دادی این را بشوئی. وقتی که این را انجام می دهی باید به معانی توجه داشته باشی تا وضو تو کامل باشد.
آب در دهان کردن :
حرف های دنیایی زدی بنابراین زبان و دهان را آلوده کرد پس3بار آب در دهان بریز تا آثار دنیا از این دهان خارج شود.
شستن بینی:
3بار آب را در بینی کن و استنشاق کن تا بوهای دنیا از ان خارج شود. بالاخره پول ، مقام و اینها از بوهای دنیایی هستند.
حال وارد وضو می شود .
شستن صورت :
صورت وجه است. انسان با هرچیز که میخواهد روبرو شود با ان روبه رو می شود.در باطن وجه ما ظلمتی از دنیا قرار گرفته، دراینجا با نیت “قربه الی الله” انسان آب می ریزد. – توجه به نحوه تولد ملائکه نورانی از اعمال وضو داشته باشید که با توجه به حرکت جوهری و جسمانیت الحدوث بودن نفس این مسدله را اثبات کردیم. – لذا وقتی وضو می گیرد، این عمل کم کم تبدیل می شود به ملکوت ، ملائکه که اینها خود دارای شعورند. نور از خود این عمل زاده می شود.
هر تطهیری وضو نمی شود. البته نه هر صورت شستنی بلکه تنها به این ترتیب که شریعت گفته چرا که اطلاع دراد من چه کنم که از عمل من ملائکه نورانی تولید شوند.عمل هی رشد کند تا جایی که این عمل مادی تبدیل بشود به یک موجود ملکوتی با شعور.
شستن دست :
دست نیز در کار دنیا بوده در نتیجه خصوصیات دنیا وارد این دستها شده اند. آب روی دستها بریزد تا آثار دنیا از آن خارج شود.
انسان باید توجه داشته که من به غیر از وجه ظاهری یک وجه باطنی دارم که روح من است. وجه باطنی ما یا روح ماست که می خواهد به خدا متوجه شود. ما با قسمتی از وجودمان می توانیم متوجه خدا شویم که مثل خدا مجرد است. بنابراین باید توجه کند که باید کوششی انجام دهم تا ان وجه باطنی خودم را نورانی کنم. نیاز به مجاهده قوی دارد که تعلقات روح را به دور بریزد. بنابراین شروع کند به مجاهده اکبر، به یک ریاضت و عبادت قوی تا وجه باطن خود را نورانی کند.
دو دست باطنی :
در واقع دو قوه شهوت و غضب هستند. دست چه کار می کند؟ دو عضو عمل کننده هستند. ابزار عمل هستند در انسان. در واقع خود دو دست در عمل کردن مستقل نیستند و تحت دو قوه شهویه و غضبیه هستند. که به این دو قوه ” قوای عماله” می گویند.
قوه شهوت :
انسان را به سوی جلب منافع هدایت میکند.
قوه غضبیه:
انسان را از ضررها دور می دارد.
انسان باید به هنگام وضو گرفتن متوجه باشد که من همانطور که دو دست ظاهری را تطهیر میکنم، ان دو دست باطنی را نیز تطهیر کنم. قوه شهوت را تطهیر کنم و نگذارم من را به سوی زیاده طلبی ها هدایت کند و آن را تبدیل به حرص و طمع کند.
مسح سر:
سر انسان محا خواطر و خطورات است. به طور کلی علمای علوم باطن خطورات را به 4دسته تقسیم کرده اند:
1.ربانی :
علومی که خداوند از بطن غیب خود بر قلوب مقربین بدون واسطه الهام میکند. اسم این را “وحی” گذاشته اند. به قدری قوی هستند که انسان به آن شک نمیکند لذا پیامبر هیچگاه به آنها شک نکرد. و سنگین هم هستند. معمولا انسانهای معمولی به آن دست پیدا نمی کنند. برای انبیا ، اولیا و مقربین است. « قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ / 48سبا » معمولا اینجور واردات جسم انسان را فرسوده میکند. این که پیامبر در سن 63سالگی فوت کردند همین است وقتی واردات بسیار قوی است جسم را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و عمر انسان را کم میکند.
2.مَلَکی :
به اینها “الهام” می گویند. به انسانهایی پاک از ناحیه ملائکه وارد می شود. ملائکه الهی انسان را تحت الهاماتی قرار می دهند. معمولا در جایی است که انسان در درون خود علاقه ای پیدا کرد که نماز شبی بخواند و عبادتی کند. این الهام ملکی است. یعنی ملائکه وجود انسان را تحت تسخیر خود قرار دادند و انسان را وادار به این کار کردند.
3. نفسانی :
انسان میل پیدا می کند به لذتهای دنیایی. معمولا زودگذر هستند و نفس و طبیعت انسان به سوی آن کشش دارد. به اینها “هواجس” می گویند.
4.شیطانی :
جایی که انسان می داند معصیت و گناه می کند اما به انجام آن میل دارد. به اینها “وساوس” می گویند.
خطورات :
حالتهایی که در دل انسان پیدا می شود و دوامی ندارد. وقتی انسان می خواهد مسح بکشد، به این سر توجه کند که در واقع دارم خواطر نفسانی و وساوس شیطانی را از سرم دور میکنم و به بیرون می ریزم. البته بعد از انجام آن در صدد باشد که آنها را از خود دور نگه دارد
سلام ، استاد از باطن مسح پا نگفتند ؟