filter_list موضوعات search جستجو

مروج توحید

person حساب کاربری file_download اپلیکیشن

اسرار روزه جلسه سوم

اسرار روزه جلسه 3

در باب مراتب توحیدی عبادات

از حدیث جلسه قبل مشخص شد که انسان روزه دار مستقیما با خود خدا ارتباط دارد.هر کدام از عبادت ها سیر به خصوی دارند. مثلا: نماز سیر مراتب توحیدی هست.وقتی انسان قیام می کند خودش مقام “یقظه” است.

یقظه = بیداری ( منازل السائرین ) در مقام یقظه مرحوم خواجه عبدالله انصاری این آیه را آوردند که « وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ /238بقره » برخیزید برای خدا در حالی که قنوت می کنید، خدا را عبادت می کنید. این که انسان از خواب بیدار می شود، از غفلت بیدار می شود برای نماز مقام یقظه است. بعد که تکبیر می گوید “جزم ” می کند. عزمش را جزم می کند.

تا زمانی که در رکوع نرفته ، در عالم طبیعت هست وقتی به رکوع می رود و مقداری به خدا نزدیک تر می شود، به عالم نفس می رسد. وقتی کاملا به سجده می رود به عالم عقل می رسد. فانی در خدا می شود. سر سجده بر می دارد باز به خود می آید. همین طوری به مقام “محو” می رسد، به مقام ” سهو بعد از محو” می رسد ، اینها مراتب توحیدی است که انسان در نماز طی می کند.

در واقع نماز یک رکعت بیشتر نیست .از عالم طبیعت که در غفلت بوده و بیدار می شود ، به مقام یقظه می رسد، عزم می کند که خدایا آمده ام روی خود را به سوی تو قرار داده ام. تا به الان روی من به سوی دنیا بود، حالا روی خود را به طرف تو قرار دادم. بنابراین انسان رو به کعبه قرار دارد و شروع به خواندن حمد میکند. در اسماء خدا سیر می کند  .
به رکوع که می رود وارد عالم ملکوت می شود. در اصطلاح می گویند به عالم نفس می رسد، به مقام جبرئیلی می رسد.
به سجده می رود ، به مقام محو و فنای ذات می رسد. 
وقتی سر از سجده بر میدارد ، از ذات خدا بیرون می آید . اصطلاحا می گویند به مقام “سهو بعد از محو” می رسد.
 منتهی قبلا یک انسان بالنفس بود و حالا یک انسان بالحق می شود. اینجا نماز تمام است. بقیه رکعت های نماز برای این است که تکرار شود. وگرنه همان 4سفر عرفانی در همان یک رکعت نماز هست.

یا مثلا حج بیشتر حکمتش یادآوری عهد ها و میثاق هایی است که خداوند در عوالم قبلی از ما گرفته است. در عالم میثاق که از ما عهد گرفته شد بر ربوبیت خدا.  به حجر الاسفد دست خدا بر روی زمین می گویند و وقتی حاجی دست خود را به این سنگ می مالد یعنی خدایا من آن بیعتی که با تو کرده بودم در آن عالم ، دوباره تکرار می کنم و بر آن بیعت هستم. و همه مناز ل حج ، یادآوری عهدها است.
صوم  و روزه خصوصیت دیگری داردکه سایر عبادات آن را ندارند. بر خلاف دیگر عبادات که فعل هستند، ترک/ سلب است. معنی خود کلمه صوم چیست ؟

کلماتی که برای عبادات وضع شده اند یک معنای اصلی دارند و بعدا  یک معنای شرعی پیدا کردند . مثلا
کلمه صلاه در اصل به معنای دعا هست. بعدا که شریعت آمد ، رسول خدا آن را در معنای همین افعالی که انجام می دهیم به کار برد.
یا مثلا حج به معنی قصد هست . بعد در شریعت به معنای قصد خاص به کار رفت ، قصد خانه خدا.
 زکات = پاکیزه/ تطهیر/ تزکیه شدن بعدا شارع آن را به معنی مال مخصوصی که باید از مال بیرون رود، استفاده کرد چون وقتی از مال بیرون می رود، مال انسان تطهیر می شود.
خود صوم به معنی ارتفاع و بلندی است. وقتی می گویند “صام النهار” یعنی روز بالا آمد.
 چه مناسبتی داشت که شارع بر روی ترک اسم صوم را گذاشت؟ علتش این است که می خواهد بگوید روزه یک سر و گردن از عبادت های دیگر بالاتر است. از سایر عبادت های دیگر ارتفاع گرفته ، بلندتر شده. چرا صوم یک ارتفاع و بلندی ای نسبت به سایر عبادت ها دارد؟ صوم یک شباهت عجیبی به خود خدا دارد.

خداوند کیست ؟
حضرت امیرالمونین در تعریف توحید فرمودند: « توحید اسقاط الاضافات است.» و «کمال توحید نفی صفات از خدا است » همه صفت هایی که برای خدا استفاده می کنیم او را محدود می کنیم. قید است. الله آن موجودی است که جامع همه اسماء است. خدای حقیقی نیست. « سبوح القدوس» یعنی همین. یعنی وجودی است که او را تنزیه میکنیم.یعنی مبرا کردن، پاک کردن. وجود را از همه اضافاتش پاک کن . هیچی با او نبین. نه افعالش را بیین و نه اوصافش را. وجودِ تنهای تنها می شود خدا. پس خدا موجودی است که سلب رکن اوست. « لا اله الا الله » اول با لا شروع میکند. همه را به دور بریز. وجود را خالص ، خالص ببین.

پس خداوند موجودی است که سلب / نفی ، رکن حقیقی اوست. در میان عبادات نیز تنها عبادتی که سلب رکن اوست و قوام اوست ، روزه است.

برای تعریف خدا باید سلب ها و نفی ها استفاده کنی. بنابراین خداوند جوری است که « لیس کمثله شی » چرا؟ چون شما هرچیز را که بخواهی تعریف کنی باید قید وجودی به او بزنی. مثلا میگویی درخت وجودی است که دارای تنه و میوه و شاخه است. در تعریف خدا برعکس باید بگویی این نیست ، آن نیست. پس روزه هم شباهت به خدا دارد.
اگر کسی بتواند حق روزه را عطا کند، این انسان با خدا برخورد می کند طوری که خدا را می بیند که « لیس کمثله شی »  چون ما نمیتوانیم وجود را خالص خالص ببینیم که هیچ چیز با او نباشد. روزه این قدرت را دارد که وقتی به وجود نگاه می کند ، وجود را خالص ببیند. چون هم بر خدا سلب حاکم است و هم بر روزه سلب حاکم است. هم خدا « لیس کمثله شی » است و هم روزه. بالاترین مرتبه ذات خدا همان مرتبه « لیس کمثله شی » است. وگرنه مراتب دیگر ذات خدا مثل دارد در حدیث قدسی هست که : « عبد من را عبادت کن تا تو را مثل خودم قرار دهم. » اما هیچکس نمی تواند خدا را با صفت « لیس کمثله شی » مشاهده کند. اگر کسی این جور باشد که روزه به عمق وجود او برسد ، صفت لیس کمثله شی به درون وجود این آدم رفته. وقتی این صفت در انسان مستقر شود ، می تواند خدا را با آن صفت ببیند. عبادات این طور اثر دارند و سیر می دهند. ما از آن عبادت ها چه بهره ای داریم؟
این قدر حجاب ها ما زیاد است که اثر آن به روح ما نمی رسد لذا روح به سوی خدا حرکت نمی کند. لذا وقتی از این دنیا برویم روح خود را می بینیم که در طبیعت گیر کرده است.
با کنار زدن دنیا، زیاد کردن خلوت باید حجابهای درونی را کم کرد. اگر در طول عمرمان یک اثر نماز/روزه به روحمان برسد ، همان غنیمت است. امام صادق فرمودند : « چه بسیارند گرسنگی کشندگان و چه کم اند روزه داران. »

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در باب مراتب توحیدی عبادات

از حدیث جلسه قبل مشخص شد که انسان روزه دار مستقیما با خود خدا ارتباط دارد.هر کدام از عبادت ها سیر به خصوی دارند. مثلا: نماز سیر مراتب توحیدی هست.وقتی انسان قیام می کند خودش مقام “یقظه” است.

یقظه = بیداری ( منازل السائرین ) در مقام یقظه مرحوم خواجه عبدالله انصاری این آیه را آوردند که « وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ /238بقره » برخیزید برای خدا در حالی که قنوت می کنید، خدا را عبادت می کنید. این که انسان از خواب بیدار می شود، از غفلت بیدار می شود برای نماز مقام یقظه است. بعد که تکبیر می گوید “جزم ” می کند. عزمش را جزم می کند.

تا زمانی که در رکوع نرفته ، در عالم طبیعت هست وقتی به رکوع می رود و مقداری به خدا نزدیک تر می شود، به عالم نفس می رسد. وقتی کاملا به سجده می رود به عالم عقل می رسد. فانی در خدا می شود. سر سجده بر می دارد باز به خود می آید. همین طوری به مقام “محو” می رسد، به مقام ” سهو بعد از محو” می رسد ، اینها مراتب توحیدی است که انسان در نماز طی می کند.

در واقع نماز یک رکعت بیشتر نیست .از عالم طبیعت که در غفلت بوده و بیدار می شود ، به مقام یقظه می رسد، عزم می کند که خدایا آمده ام روی خود را به سوی تو قرار داده ام. تا به الان روی من به سوی دنیا بود، حالا روی خود را به طرف تو قرار دادم. بنابراین انسان رو به کعبه قرار دارد و شروع به خواندن حمد میکند. در اسماء خدا سیر می کند  .
به رکوع که می رود وارد عالم ملکوت می شود. در اصطلاح می گویند به عالم نفس می رسد، به مقام جبرئیلی می رسد.
به سجده می رود ، به مقام محو و فنای ذات می رسد. 
وقتی سر از سجده بر میدارد ، از ذات خدا بیرون می آید . اصطلاحا می گویند به مقام “سهو بعد از محو” می رسد.
 منتهی قبلا یک انسان بالنفس بود و حالا یک انسان بالحق می شود. اینجا نماز تمام است. بقیه رکعت های نماز برای این است که تکرار شود. وگرنه همان 4سفر عرفانی در همان یک رکعت نماز هست.

یا مثلا حج بیشتر حکمتش یادآوری عهد ها و میثاق هایی است که خداوند در عوالم قبلی از ما گرفته است. در عالم میثاق که از ما عهد گرفته شد بر ربوبیت خدا.  به حجر الاسفد دست خدا بر روی زمین می گویند و وقتی حاجی دست خود را به این سنگ می مالد یعنی خدایا من آن بیعتی که با تو کرده بودم در آن عالم ، دوباره تکرار می کنم و بر آن بیعت هستم. و همه مناز ل حج ، یادآوری عهدها است.
صوم  و روزه خصوصیت دیگری داردکه سایر عبادات آن را ندارند. بر خلاف دیگر عبادات که فعل هستند، ترک/ سلب است. معنی خود کلمه صوم چیست ؟

کلماتی که برای عبادات وضع شده اند یک معنای اصلی دارند و بعدا  یک معنای شرعی پیدا کردند . مثلا
کلمه صلاه در اصل به معنای دعا هست. بعدا که شریعت آمد ، رسول خدا آن را در معنای همین افعالی که انجام می دهیم به کار برد.
یا مثلا حج به معنی قصد هست . بعد در شریعت به معنای قصد خاص به کار رفت ، قصد خانه خدا.
 زکات = پاکیزه/ تطهیر/ تزکیه شدن بعدا شارع آن را به معنی مال مخصوصی که باید از مال بیرون رود، استفاده کرد چون وقتی از مال بیرون می رود، مال انسان تطهیر می شود.
خود صوم به معنی ارتفاع و بلندی است. وقتی می گویند “صام النهار” یعنی روز بالا آمد.
 چه مناسبتی داشت که شارع بر روی ترک اسم صوم را گذاشت؟ علتش این است که می خواهد بگوید روزه یک سر و گردن از عبادت های دیگر بالاتر است. از سایر عبادت های دیگر ارتفاع گرفته ، بلندتر شده. چرا صوم یک ارتفاع و بلندی ای نسبت به سایر عبادت ها دارد؟ صوم یک شباهت عجیبی به خود خدا دارد.

خداوند کیست ؟
حضرت امیرالمونین در تعریف توحید فرمودند: « توحید اسقاط الاضافات است.» و «کمال توحید نفی صفات از خدا است » همه صفت هایی که برای خدا استفاده می کنیم او را محدود می کنیم. قید است. الله آن موجودی است که جامع همه اسماء است. خدای حقیقی نیست. « سبوح القدوس» یعنی همین. یعنی وجودی است که او را تنزیه میکنیم.یعنی مبرا کردن، پاک کردن. وجود را از همه اضافاتش پاک کن . هیچی با او نبین. نه افعالش را بیین و نه اوصافش را. وجودِ تنهای تنها می شود خدا. پس خدا موجودی است که سلب رکن اوست. « لا اله الا الله » اول با لا شروع میکند. همه را به دور بریز. وجود را خالص ، خالص ببین.

پس خداوند موجودی است که سلب / نفی ، رکن حقیقی اوست. در میان عبادات نیز تنها عبادتی که سلب رکن اوست و قوام اوست ، روزه است.

برای تعریف خدا باید سلب ها و نفی ها استفاده کنی. بنابراین خداوند جوری است که « لیس کمثله شی » چرا؟ چون شما هرچیز را که بخواهی تعریف کنی باید قید وجودی به او بزنی. مثلا میگویی درخت وجودی است که دارای تنه و میوه و شاخه است. در تعریف خدا برعکس باید بگویی این نیست ، آن نیست. پس روزه هم شباهت به خدا دارد.
اگر کسی بتواند حق روزه را عطا کند، این انسان با خدا برخورد می کند طوری که خدا را می بیند که « لیس کمثله شی »  چون ما نمیتوانیم وجود را خالص خالص ببینیم که هیچ چیز با او نباشد. روزه این قدرت را دارد که وقتی به وجود نگاه می کند ، وجود را خالص ببیند. چون هم بر خدا سلب حاکم است و هم بر روزه سلب حاکم است. هم خدا « لیس کمثله شی » است و هم روزه. بالاترین مرتبه ذات خدا همان مرتبه « لیس کمثله شی » است. وگرنه مراتب دیگر ذات خدا مثل دارد در حدیث قدسی هست که : « عبد من را عبادت کن تا تو را مثل خودم قرار دهم. » اما هیچکس نمی تواند خدا را با صفت « لیس کمثله شی » مشاهده کند. اگر کسی این جور باشد که روزه به عمق وجود او برسد ، صفت لیس کمثله شی به درون وجود این آدم رفته. وقتی این صفت در انسان مستقر شود ، می تواند خدا را با آن صفت ببیند. عبادات این طور اثر دارند و سیر می دهند. ما از آن عبادت ها چه بهره ای داریم؟
این قدر حجاب ها ما زیاد است که اثر آن به روح ما نمی رسد لذا روح به سوی خدا حرکت نمی کند. لذا وقتی از این دنیا برویم روح خود را می بینیم که در طبیعت گیر کرده است.
با کنار زدن دنیا، زیاد کردن خلوت باید حجابهای درونی را کم کرد. اگر در طول عمرمان یک اثر نماز/روزه به روحمان برسد ، همان غنیمت است. امام صادق فرمودند : « چه بسیارند گرسنگی کشندگان و چه کم اند روزه داران. »

دیدگاهِ شما
keyboard_arrow_down

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *